بی بی سی فارسی
هفته هنر و فرهنگ، انفجار و کرونا، تئاتر و کتامجهای زنده
تابستان فصل رونق سینماها، هتلها، جادهها، مراکز هنری و ایرانگردی بود. اینک کرونا هنرها را به عقب رانده، اما هنرمندان را به حرکت آورده. فضاهای تازه نمایشی، ابتکارهایی برای کتابخوانی و رونق گالریهای نقاشی موثر بوده. چاپ و کاغذ و سانسور، داشت کتاب را از زندگیها بیرون میکرد که کتابخوانی آنلاین و پادکستهای کتابی، کتابهای سانسور شده از غربت به درآمده و با بالهای دیجیتال در پرواز وارد شد.
از زندان زنجان غم نامهای منظوم، شهری را به گریه میاندازد، از بیمارستانی در تهران شعری از شاعری طناز، لبخند به لبها میآورد. سیروس گرجستانی، هنرپیشه سریالهای تلویزیونی، با چهل سالی سابقه، فردای شبی که در سریال شاهرگ سیمای جمهوری اسلامی، در بستر مرده افتاد، در خانه خود به سکته قلبی درگذشت در تهران. در آمریکا هرمز حکمت از ایراندوستترین ایرانشناسان جهان را وداع گفت و خسرو شاکری یکی از دبیران کنفدراسیون دانشجویی ایران و پژوهشگر تاریخ چپ، دنیا را در پاریس ترک کرد.
هفته دوم تابستان، هوا گرم بود و آتشی که در دل جنگلها قربانی میگرفت و جنگلبان میکشت، این هفته در شهرها شعله کشید و انفجار شد، پارچین است، نطنز، شیراز یا سینا اطهر. غم انگیزترینش مرگ پزشکان و کادر درمانی در حال کار. حالا موج دوم هم رسیده. توییتر را که شوخ و خشمگین میشناختیم به خمود و عزاداری کشانده. پیام رسانها هم چندان فعال نیستند که روزهای نخست بودند. بین احوالپرسیها فاصله افتاده اما بین میهمانیها و سفرها، فاصلهای متصور نیست. کتابهای همیشه پرفروش مانند دو کتاب زویا پیرزاد و چند کتاب بلقیس سلیمانی به چاپهای جدید رسیده.
روزگار مطبوعات
روزگار روزنامه خوب نیست، مقالات و مصاحبهها و گاه گزارشهایی دارند که دست کم در هشت سال دولت احمدی نژاد نادر بود، اما انگار مردم قهر کردهاند و آشتی نمیکنند. در مقابل مجلات به ابتکارهای تازه دست زدهاند. رندان نام روزنامه سازندگی را که خود مدعی است اولین مجله هر صبح ایران است گذاشته اند روزمج، یعنی روزنامه هست و مجله هم. در مقابل هم رندان، نام برخی مجلات را که در قطع و فرم و حتی محتوای کتاب منتشر میکنند گذاشتهاند کتامج. در چنین فضایی روز به روز کتامجها گسترش می یابد نسل جدید گرافیست و مدیر و سردبیر، نشریات جدیدی شکل میدهند که اینک تعدادشان از ده گذشته است. برخی از این کتامجها به سیستمهای دیجیتال هم مجهزند و هم در بخش آگهیها و هم در صفحات خود امکان دسترسی به منابع اینترنتی را فراهم میآورند. برخی صاحب رادیو شدهاند و روز به روز سرویسهای تازه در کار هست.
- هفته هنر و فرهنگ، میخی بر تابوت مطبوعات، قتل یک شاعر به دست کرونا، سانسور هر روز ناتوانتر
- هفته هنر و فرهنگ؛ جنگ سریال و دادگاه، برگشت نود، فایده کرونا
- هفته هنر و فرهنگ؛ خو به قرنطینه، فیلم و تئاتر در خانه و شاعری در بخش کرونا
ناداستان پلاس، یکی از معتبرترین کتامجهاست که با انتشار یک شماره (که منتخبی از شماره های پیشین ناداستان است) به تیراژ تازهای دست یافته و در یک هفته، کمیاب شده است. اما همزمان نشریاتی دارند تعطیل میشود. این بیماری همچون کروناست و اغلب شهرهای کوچک را بیشتر هدف گرفته است. روزنامهها و مجلات شهرستانی در غیاب کمکهای دولت چاره جز تعطیل ندیدهاند. چنین است که مجله بعد پنجم که طنز و کاریکاتور بود و در جهرم منتشر میشد، اعلام داشت که آخرین شماره خود را منتشر کرده است. چنان که چند نشریه شهرستانی دیگر.
در این میان مجلات آنلاین، همچون کتابهای اینترنتی در حال گسترش هستند.
بتهوون لسآنجلس هم رفت
در مهرماه ۱۳۸۶ وقتی خبر رسید که صفحه فروشی بتهوون به دلیل مشکلات مالی تعطیل شد، مجلات تهران به ناله در آمدند و سوگنامهها نوشتند. ماجرا تنها تعطیل یک موسسه نبود، شرکتها و مغازههای بسیار مانند بتهوون در روزهای انقلاب به آتش سوخته و ویران شده بودند. اما دو نسل عادت داشتند که با همت برادران چمن آرا، از جهان موزیک اروپا و آمریکا خبر یابند، صفحههای براق و سنگین سی و سه دور نات کیل کول، فرانک سیناترا، شرلی بسی، و اجراهای مهم موسیقی کلاسیک غربی فون کاریان، زوبین مهتا، یهودی منوهین، ایزنشتاین، ردیف در ردیف منتظر خریداران خوش ذوق بودند.
بتهوون که سال ۱۳۳۲ در خیابان منوچهری (مرکز خرید و فروشهای هنری) توسط چهار برادر چمن آرا دایر شد بزودی با بهبود شرایط اقتصادی کشور به فروشگاه بزرگی در خیابان پهلوی (ولیعصر فعلی) انتقال یافت. بالاتر از سینمار رادیو سیتی فروشگاهی روشن و بزرگ با تصاویری از افسانههای موسیقی جهان.
اما انقلاب رسید و چمن آرا ها به هر ترتیب بود مقاومت کردند. یک دوباری توسط انقلابیون مسلمان بسته شدند. به دفعات انبارش بازرسی شد و موسیقی تند و جلدهای تحریک کننده همه برده شد. تا موجودی خریداری شده شان که به گمرک رسیده بود اما اجازه ترخیص داده نمیشد در خرداد ۵۹ به آتش کشیده شد و صد هزار صفحه از آثار موسیقی ایران و جهان سوخت. چنین بود که سرنوشت هم برادران چمن آرا را پراکند و هم قدیمیترین فروشگاه موسیقی ایران تمام شد.
به جز بابک چمن آرا، نسل دوم خانواده چند باری یورش برد تا مرکز موسیقی بتهوون و هم تولید آلبوم (آوای خورشید) را برپا دارد و هر بار به سدی برخورد، عباس چمن آرا با خانواده به لس آنجلس مهاجرت کرد و در ۱۹۸۶ آن جا مغازهای با عنوان موزیک باکس به راه انداخت، درست در خیابان وست وود محل تجارت ایرانیان.
پایگاه اصلی و به یادماندنی بتهوون تهران ۵۵ سال ماند و تعطیل شد اما برادرخوانده اش در لس آنجلس ۳۳ سال بعد از تاسیس، هفته پیش بسته شد. و هر یک از تعطیل شدنها و بسته شدنها و به آتش کشیدن شدنها، برگی است از یادگار تلاش ایرانیان در مصالحه با تمدن غرب.
رونق تئاتر مستقل
در حالی که به نوشته بابک احمدی روزنامهنگار سالنهای دولتی مانند تئاترشهر، هنر، سنگلج، محراب، ایرانشهر و حافظ همگی ظرف چند ماه گذشته تعطیل شدند و هیچ برنامه ای ندارند، تئاتر مستقل تهران، حتی پیش از آنکه گروههای نمایشی برای اجرا در این مجموعه اعلام آمادگی کنند به جریان افتاد.
در گزارش اعتماد آمده: جلوگیری از اکران آنلاین نمایشهای پیشتر به صحنه رفته در این سالن موجب شد، ایده دوم مبنی بر اکران فیلمتئاتر در کافه مستقل در دستور کار قرار گیرد؛ تصمیمی که با استقبال کارگردانان مواجه شد. بلافاصله بعد از شروع این پروژه هم جلسههای نمایشنامهخوانی هنرجویان مستقل در کافه بام مستقل اجرایی شد دو نمایش «است» به کارگردانی پرنیا شمس (که قبل از تعطیلی سالنها روی صحنه بود) و «۱۱ جریحه روح» و «… و همیشه پاییز» نیز.
همیشه پاییز نمایشی جسور و آرام است که از ۶ تا ۲۰ تیر در سالن اصلی تالار مولوی با بازیگری دو بازیگر حرفهای و نرم بر صحنه رفت: آبان حسین آبادی، یکتا طبیبی .نویسنده و کارگردان این نمایش مهیار جوادیهاست.
آنها که در این فضای غمناک کرونایی – به قول خودشان – نمایش را دیدهاند بازی آن دو بازیگر ورزیده، در پرده و سایه گذاشتن کار نوشته و کارگردان و بازیگران و دراماتور نمایش (حسین توازنی زاده) را تحسین کردهاند.
تماشاگری با نام آرزو در دیوار تیوال نوشت: نمایش پیچیدهای بود. از این نظر که مخاطب را به فکر کردن و تحلیل نشانههای مشابه وا میداشت. موسیقی زمینه دلنشین بود.
مهیار جوادیها که با تلاش های بسیار توانست منع و بند کرونایی را بشکند و به قول خود بکوشد تا تئاتر زنده باشد در توصیف متن نمایش نوشته: بیست و پنج نوامبر ۲۰۱۹ خواب دیدم که جلوی لپ تاپ، سر کلاس نشستهام. همه حرف میزنند و من نمیفهمم. کلمات را میشناسم اما وقتی کنار هم مینشینند، نمیتوانم یک جمله کامل از آنها بسازم. نگرانم، موضوع پایان نامهام را در ذهن مرور میکنم «هویت شیئ در عکس». کلمات را در ذهنم مرور میکنم اما وقتی نوبتم میشود. به فارسی میپرسند، همه ساکتاند. خواب میبینم فارسی یادم رفته.
۱۱ جریحه روح
فرزاد امینی نویسنده و کارگردان نمایشنامهای است که در دوران تنبلی و تعطیلی نمایشخانههای تهران، در تئاتر مستقل و در فضای باز به اجرا رساند تا راهگشای نمایشهای دیگر دوران قرنطینهای باشد. نمایشنامه بر اساس یازده داستان کوتاه صادق هدایت در سه قطره خون. نمایشی گستاخ و مبتکر.
بازیگران این نمایش که با استقبال هم روبرو شده مهدی بازدار، نازنین زهرا برومند، محمد پسندیده کار، سروش حائری، آزیتا رحیمی، فرزانه فرجی، نیلوفر فولادی، مونا کریمی، کیانا کریم پور، مهربان کشاورزی، و رضا میرجلیلی هستند.
کارگردان در یادداشتی برای تماشاگران نوشته: سفری کوتاه به پاریس داشتم و آنجا به قبرستان پرلاشز رفتم، بر مزار هدایت ساعتی نشستم و به ایران فکر میکردم. آنجا بود که به هدایت گفتم من با سه کار تو کار دارم؛ اولین آن مجموعه “سه قطره خون” است، هر یازده داستان کوتاهش. دومین و سومین آن هم بماند تا بعد.
فرزاد امینی مینویسد: همانجا بود، بر سر همان مزار، که تصمیم گرفتم تمام یازده داستان”سه قطره خون” را به نمایش دراورم. آن را یک رسالتی در زندگیم دانستم. پایم که به تهران رسید، یعنی شهریور ١٣٩٦ نوشتنش را آغاز کردم و آبان هم تمریناتش را. سه سال است روز و شبم را تسخیر کرده است.
نیلوفر ثانی در روزنامه اعتماد نوشته: تجربه چنین اجرایی در نوع خود با ارزش است وقتی با طرح مضامین انسانی، پدیدههای اجتماعی و دجالیتی جاری حتی تا عصر امروز، از مرز سرگرمی عبور کند و در ساحت زیباشناختی با حضور بدنهای ناآرام و اشیایی عرضه شود که طبق اشاره کارگردان در بروشور، حاوی هویت موثری در فرآیند و جریان اجرا هستند.
به نوشته این منقد: یازده جریحه روح بیش از آنکه اجرایی فیزیکال باشد مبتنی بر زبان است، زبانی که امینی با اقتباس، آن را به قلمروی خود آورده و از آن خود کرده است. زبانی با پیوندهای سمبلیک و تاکید بر وجه تراژیک هر قطعه، عیانشدگی جانهای عریان با سرنوشتهای عریانی که رابطه زندگیهای خاموش شده را بار دیگر بر صحنه زنده کند.
میلاد تیموریان در تیوال نوشته: خیلی وقت بود دنبال کارهای هدایت در تئاتر بودم. خیلی خوشحال شدم وقتی فهمیدم کارگردانی یکی از کارهای او را جدیدا به نمایش گذاشته. فرزاد امینی. سه قطره خون که معتقدم ارتباط تنگاتنگی با بوف کور دارد و دوسش دارم. رفتم به اجرا نشستم.
بنا به این نوشته: نمایش معرکه بود. تلفیق تئاتر پرومته و فلسفه و نوشته هدایت یک نمایش جادویی بوجود آورد که درک آن آسان نیست. برای همین بود که حس کردم خیلی از مطالب رو نفهمیدم. بخاطر همین بعد اجرا رفتم کتابی که دوسال پیش خواندم را یک بار دیگر مرور کردم.
تصویری از زندان
شرح زندان و رنج زندانی در تاریخ ادبیات ایران کم نیست. از توصیفهای ماندنی مسعود سعد از حصار نای تا خاطرات چاپ شده زندانیان اعتراضهای جمعی سالهای اخیر در ایران. اما پخش گزارش همزمان با حضور سراینده در زندان – دست زیر ساطور- اندک است، چندان که آخرین اتهام نرگس محمدی ایجاد ناراحتی در زندان اوین است و علت انتقال او به زندان زنجان نیز. پیش ازین هم از در سالهای اخیر، کسانی از زنان زندانی، به شرح زندان و احوال همبندها پرداختهاند که از آن جمله است نامه و نوشتههای نسرین ستوده.
همین هفته از داخل زندان زنان زنجان، باز صدای کسی برخاست که پیداست صدایش خاموشی کردنی نیست. نرگس محمدی همه زجر دوری از فرزند و زندگی را پذیرفته، تا شاهد ساکت ظلم نباشد.
غمسرود ارسالی از زندان زنجان خطاب به فرزندان، یا قاضی و زندانبان نیست، در بخشی از این سوگنامه، نویسنده همچون گزارشگری که خود را فراموش کرده، زبان زندانیان دیگر میشود. آنها که نام و نشانی در جهان ندارند و کسی آنان را نمیشناسد:
در داخل این کشتنگاه
زنان
در نشئه جهنمی کریستالها، میکشند شور جوانی را
کارگران جنسی، قربانیان در بسترگاه
سیاه میکنند سرخی عشق و زندگانی را
پس از عمری همخوابگی با مردها
حسرت میکشند بوسه عاشقانه را، زمزمه ترانه را
زنی نابینا، به اتهام تاسیس خانه فساد و فحشاء
بر آورد میکند قیمت بدن ها را
در تاریکی شب، کنج زندان
دختری عاص، لخت وبی پروا
میخواهد یک مرد را
زنی از شدت فقر، دزدیده یک عدد پفک نمکی
برای کودک گرسنه لاغر اندامکی
چه نیک ،ماموران عدالت او را یافته و کرده اند داغکی، در این محبس پر فلاکتی
در شهری که مردان
آزادند همبستر باشند با بی نهایت زنان
زنی شوهردار، به جرم دلباختن به مردی دیگر، در پستو و نهان
سالهاست می زید زیر حکم شرع ،سنگباران، محروم از دیدن فرزندان
من اینجا هستم، بین چهار دیوار بلند سرد و سیاه …
مرگ ایراندوست
ایران نامه، اولین نشریه فرهنگی و ادبی به زبان فارسی، بعد از انقلاب ۵۷ بود که در ایالات متحده شکل گرفت و توانست ۳۵ سال نظر یک هیات امنا منتشر شود و محتوای آن موجب گردد که اهل دانش در داخل کشور هم به هر ترتیب آن را تهیه کنند. زمانی ایرج افشار گفت ایران نامه تنها مجلهای است که کتابخانهها و کتابخوان ها(ی داخل کشور) آن را میگیرند و تکثیر میکنند.
این نشریه ماندنی توسط انجمن مطالعات ایرانی، همزمان با موج مغزهای ایرانی به سوی آمریکا، بنیان گذاشته شد و تا پنج سال پیش ادامه یافت. انجمن مطالعات و ایران نامه بیشتر پایداریشان مدیون مهناز و محمدرضا افخمی بود. هیات موسس انجمن، در ابتدا سردبیری مجله را به محمد توکلی طرفی سپرد و مدتی بعد جلال متینی. از این زمان هرمز حکمت به عنوان دبیر بخش کتاب وارد مجموعه شد. وی از آن پس برای سی سال همواره با ایران نامه (تا آخرین شماره اش در فوریه ۲۰۱۶) ماند. سردبیر مجلهای بود که نامداران علم و ادب ایران با رغبت به عنوان نویسنده یا خواننده، حامی و مشوق همراهش مانند، بسیاری مانند شاهرخ مسکوب و داریوش شایگان تا پایان عمر.
هرمز حکمت ایران شناس و ایراندوست برجسته و ادیب پرکار ، با آن که سالها درس داد و نوشت و هیچ گاه بی ثمر نماند، اما زندگیش حسرتی بود بر دل دو نسل ایرانی که بعد از سال ۶۰ وارد دانشگاه تهران شدند. چرا که او سه سال بیشتر زمان نیافت که در وطن بماند و آن جا درس بدهد. با گنجینهای از دانش و ادراک سال ۱۳۵۴ با پایان تحصیلاتش در آمریکا، به ایران آمد. در دوران تحصیلش، فعال در کنفدراسیون عضو موسس انجمن مطالعات ایرانی در آمریکا بود.
هرمز حکمت به محض بازگشت، با عنوان محقق ارشد پژوهشگاه تازه تاسیس علوم انسانی مشغول کار شد. در آن زمان شوق کشور به پیشرفت چندان بود که کسی همچو او را رها نمیکردند. سال بعد هم با عنوان استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی در دانشگاه تهران مشغول شد و همزمان عضو فرهنگستان زبان ایران و عضو هیات مشاوران سازمان انرژی اتمی.
حالا گنجینه ایران نامه و مطالعات گسترده ایران شناسی دکتر حکمت، به همت مرکز مطالعات ایران به صورت دیجیتال درآمد و می توان گفت منبع معتبری برای نسل تازه دانشجویان ایرانی در همه جهان خواهد بود.
در خبرست که شاگردانش در صددند مجلسی در شان وی برپا دارند. در ضمن این که حضورش در طرح تاریخ شفاهی این امکان داده تا از زندگی خود، رفتن به آمریکا، تشکیل کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، بازگشتش به ایران و فضای دانشگاه در ماه های منتهی به انقلاب، مسایل و مشکلات روشنفکران در آن دوران، به تفصیل بگوید. و چه کسی بهتر از او و دقیق تر و با انضباط تر در نقل آن چه در هفتاد سال بر فرهنگ ایران گذشت.
عکس و نکته هفته
در کنار عکس مریم سعیدپور از قرنطینه در تهران، گزارشی هم از آخرین لحظه، از یک دانشجوی لندنی در سفری بعد یک سال، به تهران.
«صبح شما به خیر از تهران آفتابی ۳۴ درجه بالاخره یک ویپیان پیدا کردم که بشود با آن مسج زد.
دیروز جای شما خالی رفتیم شهرکتاب مرکزی که باید اولش الکل میزدیم و دستکش دست میکردیم و بدون ماسک هم راه نمیدادند. بعد هم کمی در خیابانها چرخیدیم و سر از تجریش درآوردیم. با همهی گرانی ها و کرونا، اخبار نگرانکننده، حجاب اجباری و کلا …، بالاخره یک سطحی از زندگی در خیابان های شهر هست که فکر کنم به نیروی پیشبرندهی خود زندگی مربوط است، زندگی میرود جلو و آدم را با خودش میکشد.
در احوالات شخصی اینکه هوا یک روز ابری، یک روز سرد و یک روز گرم نیست. همین باعث شده احوال دِماغی مسافر هم ثبات پیدا کند»
بی بی سی فارسی
هنر و فرهنگ هفته؛ صعود نسل تازه سینما، حل فرانکلین در جمکران، ناهار دادند به شما؟
در سالگرد انقلاب در این هفته، جشنواره فیلم از چهرههای دوران انقلاب و قبل از آن خالی شد، و از آثار جوانانی پر، که متولد دوران انقلاب بودند یا بعد از آن، حتی داوران. چنین شد که تنها ناظر و شاهد از دوران دور، مسعود کیمیایی، حاضر نشد به مراسم برود اما فیلم ساخته او که یک نوستالژی فرهنگی از سالهای مصدقی است، راه خود گشود.
و هفته جز اینها نیز تکانها داشت. اول این که جای بنیانگذار فرانکلین به کتابدار جمکران سپرده شد و در شادمانی هفته سالگرد انقلاب، مجلات گرچه چهره آراستند اما خبرهای آخر هم برایشان ناگوار بود و زیر لب گفتند پیام رسیده که در فکر کار دیگر باشید. در این اثنا کتابفروشی آگاه یزد هم در سالگرد تولدش تعطیل شد. چراغ دیگر را پیرقوم نمایش گیراند در مجلسی در خانه هنر. ناله را دیگران کردند از بیم صدمه به معتبرترین تئاتر شهر، خواستار آزادی فرهنگ شدند حالا که سواحل خزر آزاد میشوند.
انقلاب و سرنوشت سینما
همزمان با هفتهای که به یادآوری انقلاب اختصاص دارد که ۴۴ سال قبل رخ داد. همه نشریات و برنامههای رادیو و تلویزیونها، حتی بخشهایی از دنیای مجازی فارسی زبان، به شرح و تحلیل روزهای انقلاب مشغولند. گرچه بخشی از مردم از هم میپرسند که آن انقلاب چگونه و چرا اتفاق افتاد، بخشی دیگر از وقوعش شادمانند و بدان مدیون.
در این میان برگزاری جشنواره سالانه فیلم، همه نشریات هنری را به خود مشغول کرده است. این جشنواره در اصل پنجاه سال قبل به صورت حادثهای بینالمللی در ایران پاگرفت اما انقلاب در اول کار نه که سینماها را آتش زد بلکه جشنواره را هم تعطیل کرد تا چهار سال بعد که جمعی از اهل هنر از جمع انقلابیون، جشنواره را زنده کردند (گیرم عنوان فجر گرفت تا همسو با زمانه شود) اما صنعت سینما را زنده داشتند و به سرعت استعدادهای تازه با همه دخالتهای انقلابیون، وارد صحنه شدند و چیزی نگذشت که سینمای ایران جلوه تازه خود را جهانی کرد و ماندگار شد. هشت سال خاتمی سینمای ایران جهان آرا شد، هشت سال بعد به فاجعه کشید، هشت سال روحانی جانی دیگر گرفت و اینک باز …
مجله گزارش فیلم که ادامه راه مجله فیلم است که همزمان با اولین جشنواره فجر شروع به کار کرد، در سرمقاله شماره بهمن خود نوشته: همیشه اعداد رند جذابیت خاصی دارند. انگار ایســتگاههایی در میانه راهنــد و فرصتهایی بــرای نفس تازه کردن و بررســی مســیر طی شــده و چشــم اندازه ای پیــش رو. جشــنواره فیلــم فجر هم حالا به چهل ســالگی رســیده و این سن وسالی ست حساس؛ حتی برای یک جشنواره سینمایی! برگــزاری هــردوره جشــنواره فیلــم فجــر،همیشــه با حرف وحدیث های فراوانی همراه بوده، امســال نیز از این قاعده بیرون نیســت.
عباس یاری رییس شورای سیاستگذاری مجله، در اولین شماره ویژه جشنواره نوشته: “چهلمین جشنواره فیلم فجر با نمایش ۲۲ فیلم دربخش رقابتی ســودای ســیمرغ آغاز به کار کرد. جشنواره در سال ۱۳۶۱ فقــط بــا پنــج فیلــم ایرانــی مــرگ یزدگــرد (بهــرام بیضایی)،حاجی واشــنگتن (علی حاتمی)، خط قرمز (مســعود کیمیایی)، اشــباح (رضــا میرلوحی) و ســفیر (فریـبـرز صالح) کارش را آغاز کرد. در ســه چهار دوره اول، دفــتر جشــنواره بــه تمامی دفترهای فیلمســازی و نهادهــای هــنری و غیرهنری، از تلویزیون و حوزه هنری گرفته تا کمیته انقلاب اســلامی و بنیاد شــهید و بنیاد مستضعفان و کانون پرورش و… اعلام میکردند که اگر فیلمی دارید برایمان بفرستید”.
اما مجله فرهنگی آزما ، سالگرد ۲۳ سالگی خود را جشن گرفته و دیگر از دردها و فشارها و مصیبت و کوشش برای ماندن، چیزی ننوشته. از درد اشتیاق گفته که همه این سالها مدیر (ندا عابد) و هوشنگ اعلم سردبیر، و همراه همکاران و همدلان، کشیده و چشیدهاند.
سردبیر به جای رنجنامه سربسته مینویسد: “در زندگی رنج رهایی هست که از گوهری یگانه پدیدار میشود، گوهر عشق. رنجهایی که بر هر جانی نمینشیند مگر به اقبالی بلند و بر جانی توانمند به حملش، و من چنین رنجی را رنج مقدس مینامم. رنجی که هیچ کس – جز آن که گرفتارش میشود نه ارزش آن را میفهمد نه آزار استخوان سوزش را. رنجی همچون رنج مادر شدن و مادری کردن”.
- هفته هنر و فرهنگ؛ نامداران رفتند، یکلیای از تنهایی به درآمد، غرفههای خالی و بیحشمت
- فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده
حریم فرهنگ، مثل حریم دریا آزاد
چه کسی تصور میکرد که حاشیههای تئاتر شهر، فرهنگیترین نقطه شهر، روزی خوابگه از دست رفتگان شود. یعنی شهرداری اینک در اختیار جناح انقلابی، بیشتر تمایل دارد که این مرکز که میزبان بازیها و نقشها و اجراها در طول ۵۰ سال گذشته بوده است، روزی چنین یتیم و بیپشتوانه قرار گیرد. چنین است که مخالفان معتقدند تعمدی در کارست برای از ریخت انداختن این مرکز فرهنگی -و شاید مراکز مشابه هم.
شهر خبر نوشته: “تئاتر شهر این روزها حال و روز خوبی ندارد و اطراف این مجموعه فرهنگی به تسخیرِ دستفروشان و رمالان درآمده است؛ آنگونه که دیگر امنیتی برای حضور خانوادهها در اطراف این مجموعه وجود ندارد”.
مدیر این مرکز به خبرنگار شهرخبر گفته: “یادم هست که یکی از اعضای شورای شهر میگفت که فضای فرهنگی پیرامون تئاتر شهرِ امروز مانند ترمینال جنوب دو دهه پیش است. متاسفانه فضای اطراف ترمینال جنوب از دو دهه پیش رها شد و اکنون آن اطراف معضلات بسیاری دارد. شاید اگر آن فضا از دو دهه پیش با مدیریت درستی مواجه میشد، اکنون شاهد آن معضلات نبودیم. متاسفانه این اتفاق برای تئاتر شهر هم در حال رخ دادن است”.
به دنبال انتشار تصاویر قمهکشی در محوطه تئاتر شهر. این هفته پیام دهکردی بازیگر باسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون با انتشار یک پیام تصویری خواستار رسیدگی روسای ۳ قوه به وضعیت فرهنگ و تئاتر (تاکید بر تئاتر شهر) شد و خواست همان طور که فرمان آزادی حریم ساحل بحرخزر را صادر کنید، حریم فرهنگ را هم آزاد کنید
دهکردی گفت: “زنگ خطر حوزه فرهنگ سالهاست به صدا درآمده. فرهنگی که بهمثابه هواست و این هوا امروز آغشه به خون و بوی آهن است. در پیشانی تئاتر کشور، نماد تئاتر کشور، ساختمانی که یک هویت غنی دارد و بزرگان بسیاری در آن تئاترها روی صحنه بردهاند و تولید اندیشه کردهاند، در فضای پیرامونیاش هیچ امنیتی وجود ندارد؛ به همان اندازه که در فضای فرهنگ امنیت وجود ندارد”.
چراغی در تاریکی
مجلسی برای قدردانی انجمن منتقدان و نویسندگان و پژوهشگران از علی نصیریان، تنها بازمانده آخرین نسل بزرگان نمایش. و بهروز غریب پور هنرآشنا در گزارش آن شب نوشته که: استاد مجالی خواست تا قدردانی کند از قدردانان و قدردانیاش چنان دلنشین بود که انگار آینه زمان را در دست گرفته است و زمان را ورق میزند.
و گفتند افسانهها را فراموش نکنید، بازی ایرانی را از یاد نبرید: “سوژه ایرانی را از یاد نبرید و من بیمعلم و بیمدرسه “بلبل سرگشته” را نوشتم، در ایران درخشید، در فرانسه تأیید شد و من احساس کردم به ایران و افسانههایش به نمایشهایش مدیونم و به سیاه تختحوضی، به زنپوشان خلاق تقلید به تعزیهخوانها مدیونم اما نه، نه، به خاطر درم و دینار و اسکناس و دلار به خاطر دلم نوشتم، بازی کردم و کارگردانی کردم: به خاطر دلم، دلم، دلم و نه به خاطر مقام و مرتبت و جایگاه – مگر وزیرمان کردند؟ مگر سفیرمان کردند، نه، نه ما عاشق بودیم و در معرض هر تیری هر تهمتی هر توهینی: مگر یادمان رفته است آن انگ تلخ مطربی؟ و مطرببودن هرچند ما همین طعن و لعن را جواب میدادیم: ای وای خدایا: حتی بنگاه تئاترال را هم که بر صحنه بردم، امیر ارسلان که بر صحنه بردم همان نداها بود”.
غریب پور نوشته: “و با اینکه من آینه را برابر او میدیدم اما خودش میگفت که برای جوانان میگوید ولی من ایمان داشتم روی سخنش با آینهای به وسعت زمان بود و… میترسیدیم که ناگهان بخواند: کوه ما سینه ما/ ناخن ما شیشه ما/ اشک ما باده ما/ دیده ما شیشه ما. و چنان بخواند که شیشه بشکند، می، خونین بریزد و جشن را عزا کند که خدا را شکر که نشکست و نریخت آن اشک شرابواری که بوی ناگواری ایام میداد”.
در مقاله گزارش گونه روزنامه شرق آمده: “از سکوی صحنه که پایین آمد خواست نشان بدهد که هنوز جانش را و توانش را دارد که بیآنکه دستی بر شانه کسی بگذارد میتواند دل از معبودش، صحنه، بکند، اما شاید از شدت مرور ۷۲ سال عشق توأم با رنج، پایش یک لحظه تاب تحمل تن نحیفش را از دست داد و راهنمای جوان زیر بالش را گرفت و شاید علی نصیریان عاشق حافظ از زبان لسانالغیب در دلش غرید و خواند: که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند/که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد”.
و در پایان نویسنده تاکید کرده که: “علی نصیریان در این خرابآباد به گنجش رسیده است؛ با تمام فراز و فرودهایی که برای کسی مانند او طبیعی است، پس استاد! آرزویم این است آنقدر بمانی که از دارو و درمان و پرستار دولتی بینیاز باشی”.
تعطیل و تجمیع کتاب
آخر هفته بود که اسد امراللهی شاعر و نگهبان صدیق ادبیات و اهل ادب و هنر، در یک خبر خبرمان کرد که “خبر ناخوشایند اولین روز سومین هفته بهمنماه تعطیلی کتاب آگاه یزد است که پس از قریب به ۴۳ سال فعالیت، فرهنگی کرکرههایش را پایین کشیدند.”
با خواندن این خبر در ذهن پرسشی ظاهر میشود: “عامل این پائین کشیدن کیست. نکند مردمی هستند که کتاب نمیخرند و امکان نمیدهد که کتاب و کتابخوانی، و شاید بتوان گفت فعالیتهای فرهنگی مستقل چون از حمایتهای دولت برخوردار نیست، مجال نفس نمیماند برای کتابفروشی معتبر یزد. پس کتاب خوان نبودن مردم فقط رویه نازکی از ماجراست”.
همزمان با گفتگوی کسانی که از راکد ماندن دکههای فرهنگی مایوس و در عذابند، نشانههای دیگر هم ظاهر میشود.
کیست که نداند مرکز انتشاراتی فرانکلین و کتابهای جیبی، چه سابقه شیرین و به یادماندنی در یادها گذاشتند. مگر کسی هست که همایون صنعتی و جعفری امیرکبیر را، چنان که بنگاه ترجمه و نشر کتاب را. حالا در خبرآمده که مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی در حکمی محمد حسنی مدیر انتشارات جمکران را به مدیریت انتشارات علمی و فرهنگی منصوب کرده است.
هیچ خبر عجیبی نیست. همه با این حکایت آشنایند. جمکران به جای فرانکلین آرزو بسیاری میتواند باشد تاکنون هم در شغلهایی مهمتر از این جاسازی شدند. وگرنه چطور ممکن بود که کتابهای معتبر و خواندنی این مراکز در استخری نگهداری شود که هیچ از آنها باقی نماند.
- هنر و فرهنگ هفته؛ مانیفست نوحهخوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند
- هفته هنر و فرهنگ؛ در سرگیجه و عذاب، مرگ علامه، دلمرده همسایه
بازجویی و درمان با هم
فریده صالحی نوشته: “والس نقابها نمایشی پرکار و پربازیگر و عمیق نبود، اما نمیتوان گفت سوژهاش بکر و جسورانه نیست. میماند این که آیا باج داده برای درآوردن چنین سوژهای که تماشاگران به دنبال گوشههای تاریخ در آن هستند. تاریخ کار مهمی دارد در این نمایش …”
نمایش در حقیقت قصه فروغ زنی تنهاست که دچار فروپاشی روانی شده و در یک بهداری نظامی نگهداری میشود. در حقیقت زندانی است اما زندانی روان خود هم هست، چرا که گزارشها نشان داده که وی با مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) مشارکت داشته است. دکتر منصوری با او مصاحبه میکند و از طریق نمایش درمانی سعی در تخلیه اطلاعاتی و درمان وی دارد. در طول نمایش ماجرای فروغ خاطراتش را با دکتر بازی میکند.
نویسندگان هانا صالحی راد و مهدی تنگ عیش بودند و کارگردان: هانا صالحی راد
بازیگران نیز عبارت بودند از زینب عباسی، هادی شبانی، نگین سوهانی، امیرحسین جعفرپور و ،محمد درویش
نمی توان گفت نمایش والس نقاب ها با وجود سوژه جذاب، با نمایش هایی مانند بلاک
فرانک حمیدیان در دیوار تیوال نوشته: نمایش فوق العاده بود بخصوص اجرای فروغ (خانم زینب عباسی) و دکتر(آقای هادی شبانی). کاملا مخاطب را ترغیب میکرد که با هیجان تا انتهای اجرا را دنبال کند.
بیشتر کسانی که نمایش را دیده اند به خصوص از بازی زینب عباسی در نقش فروغ یاد کرده و آن را دوست داشتهاند.
در ستایش جهان اطراف
یک نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در خانه هنرمندان ایران آغاز شد، با نمایش آثاری از حامد صحیحی، شامل ۲۸ اثر نقاشی با تکنیکهای اکرلیک رو بوم و ترکیب مواد.
نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در ستایش جهان اطراف ماست که در هر اثر از منظر متفاوتی به آن نگاه شده است.
کارتون هفته
کار: هادی حیدری
مهربانیهای رییس
بی بی سی فارسی
لتا منگیشکر؛ اسطوره موسیقی هند در ۹۲ سالگی درگذشت؛ دو روز عزای عمومی اعلام شد
لتا منگیشکر، یکی از محبوبترین خوانندههای هند که صدای او موسیقی متن بیش از هزار فیلم بالیوودی است، در سن ۹۲ سالگی درگذشت.
او در ماه ژانویه پس از مثبت شدن آزمایش کووید-۱۹ در بیمارستانی در مومبای (بمبئی) بستری شده بود.
پزشک معالج او گفت که خانم منگیشکر پس از آن که چند عضو بدن او دچار نارسایی شد، فوت کرد.
منگیشکر بیش از نیم قرن زندگی حرفهای فوقالعاده خود بیش از ۳۰ هزار آهنگ را به ۳۶ زبان خواند.
اما خوانندگی او در بالیوود، صنعت فیلم هند بود که او را به یک نماد ملی تبدیل کرد.
دولت هند از روز یکشنبه دو روز عزای عمومی اعلام کرد که طی آن پرچم ملی در سراسر کشور نیمه افراشته خواهد شد.
برای لتا منگیشکر تشییع جنازهای با تشریفات دولتی برگزار خواهد شد. مراسم سوزاندن جسد او عصر یکشنبه در بمبئی انجام میشود.
ادای احترام
پس از نشر خبر درگذشت، ادای احترام به منگیشکر، که اغلب “بلبل بالیوود” نامیده میشد، شروع شد.
رام نات کویند رئیس جمهور هند گفت که این خبر “قلبم را شکست، همانند میلیونها نفر در سراسر جهان” و افزود که در آهنگهای او “نسلها احساسات عمیق درونی خود را در آهنگهای او یافتند”.
نارندرا مودی نخست وزیر هند گفت که مرگ منگیشکر “خلائی در کشور ما ایجاد کرد که پرشدنی نیست”.
راهول گاندی، رهبر اپوزیسیون، در توییتی نوشت که صدای منگیشکر “جاودانه” است و “در قلب هوادارانش تکرار خواهد شد”.
ویرات کوهلی کاپیتان پیشین کریکت هند گفت که آهنگهای او “میلیونها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داده است”.
چندین ستاره بالیوود نیز از این خبر ابراز غم و اندوه کردند.
هما مالینی بازیگر سینما گفت که “خوش شانس” بوده که در چند آهنگ منگیشکر اجرا کرده است.
او به خبرگزاری ایانآی گفت: “هیچکس نمیتواند مانند او بخواند، او بسیار خاص بود. درگذشت او خیلی غمانگیز است.”
مانوج باجپایی بازیگر از جمله افرادی است که گفت درگذشت منگیشکر پایان “عصر طلایی” برای دوستداران موسیقی هند است.
بزرگداشت؛ لتا منگیشکر، نماد فرهنگی هند
برای چندین دهه، لتا منگیشکر پرفروشترین خواننده کشور بود و هر بازیگر برتر زن از او میخواست که آهنگهایش را بخواند.
آلبومهای او دهها هزار فروخته شد، و او فهرستی متشکل از ۳۰۰۰۰ آهنگ در ژانرهای متعدد و در مجموع ۳۶ زبان داشت.
زمانی که او آهنگ (ای، مردم سرزمینم) ادای احترام ماندگار و روحانگیز برای سربازان هندی کشته شده در جنگ فاجعهبار سال ۱۹۶۲ با چین را در یک محفل عمومی خواند، گفته میشود چشمان جواهر لعل نهرو، نخستوزیر وقت پر از اشک شد.
او برای هر ستاره زن در دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ آواز خواند و تقریبا با همه کارگردانان برجسته بالیوود، از راج کاپور و گورو دات گرفته تا مانی راتنام و کاران جوهر، کار کرد.
یک آهنگسرا زمانی صدای ملودیک و آواز روحانگیز او را “ناب و شفاف مثل بهترین مروارید کریستال” توصیف کرد.
اما او خیلی بیشتر از صدایش بود. منگیشکر یک طرفدار پرشور کریکت بود و به خودروها و بازی “وگاس” علاقه داشت. او همچنین با برخی از درخشانترین ستارههای بالیوود – و حداقل یک گروه بیتل – رقصید.
ویر سنگوی، روزنامه نگار، منگیشکر را “صدای یک ملت، کسی که هند را با آواز بسیار خوب به بسیاری از زبانها (هندی) متحد کرد”. او به ارتباط عاطفی میلیونها هندی با آهنگهای او اشاره کرد و گفت: ما عاشق آهنگهای او شدیم، با موسیقی او جشن گرفتیم و وقتی غم و اندوه داشتیم، او آن را برای ما خواند.”
چینمایی سریپادا خواننده، آدیتی میتال کمدین و بسیاری دیگر مرگ منگیشکر را “پایان یک دوران” توصیف کردند.
سریپادا در توییتر خود نوشت: “حتی وقتی لتای عزیز از این قلمرو خاکی میگذرد، او همیشه زنده خواهد ماند و صدایش همیشه با ما خواهد بود”.
خاطرات منگیشکر رسانههای اجتماعی در هند را فرا گرفت زیرا صدها نفر عکسها و ویدیوهای او را توییت کردند و آهنگهای مورد علاقه خود را از او به اشتراک گذاشتند.
او در ۲۸ سپتامبر ۱۹۲۹ در شهر ایندور در ایالت مادیا پرادش در مرکز هند به دنیا آمد و در سن ۵ سالگی از پدرش دینانات منگیشکر که در تئاتر فعال بود آموزش موسیقی را آغاز کرد.
پس از مرگ پدرش، خانواده به مومبای (بمبئی) نقل مکان کردند، جایی که لتا منگیشکر نوجوان شروع به خواندن برای فیلمهای مراتی کرد.
او همچنین برای حمایت از خانوادهاش در چند فیلم بازی کرد، اما بعدا در مصاحبهای گفت که دلش در این کار نبود. “من در آواز شادترین بودم.”.
موفقیت بزرگ او در سال ۱۹۴۹ اتفاق افتاد – آهنگی جذاب به نام “آیگا آنی والا” را برای فیلم “محال” خواند.
محمد ظهور خیام کارگردان موسیقی به یاد میآورد: “به زودی هر بازیگر زن صدای او را میخواست. اما همیشه سرش شلوغ بود و تنها چند کارگردان خوش شانس موسیقی این شانس را داشتند که او را وادار به آواز خواندن کنند.”
در طی چند دهه بعد، منگیشکر هزاران آهنگ “لیپ سینگ” (لبخوانی آواز) از بزرگترین قهرمانان بالیوود را در طول نسلها خواند.
او در سال ۱۹۹۹ به عنوان نامزد مجلس اعلای پارلمان هند معرفی شد، اما بعدا گفت که از حضور “اکراه” داشته است و دوره عضویت او در آنجا “هرچیزی جز خوشحالی” بود.
او در سال ۲۰۰۱ نشان بهارات راتنا، بالاترین نشان افتخار هند برای غیرنظامیان را دریافت کرد.
در سال ۲۰۰۴، زمانی که او ۷۵ ساله شد، یکی از بزرگترین کارگردانان بالیوود، یاش چوپرا، برای بیبیسی نوشت که “نعمت خدا در صدای او” است.
منگیشکر هرگز ازدواج نکرد، زندگی پرباری در خارج از کارش داشت و علایقاش از کریکت گرفته تا خودروها را در بر میگرفت.
خواهر کوچکتر او آشا بوسل نیز خواننده مشهور بالیوود است. این دو همیشه هرگونه نشانهای از رقابت خواهرانه را رد میکردند و حتی گاهی اوقات با هم اجرا میکردند.
بوسل در سال ۲۰۱۵ به بیبیسی گفت: “ما خیلی به هم نزدیک هستیم – ما هرگز با یکدیگر رقابت نکرده ایم.”
بی بی سی فارسی
‘زنبورک در گام مینور’ در آپارات
این هفته در آپارات فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری به نمایش در میآید.
پس از آن آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم گفتگو خواهد کرد.
درباره فیلم
غربت مجموعهای از مهاجرت و تبعید است. غربتنشینی در روزگار معاصر در جهان به شدت رایج شده و زندگی در شرایط غربتنشینی نمادها و پیامدهایی دارد که در بین افراد و جوامع شباهتهایی بسیاری دارد و آنهایی که به هرشکل در غربت زندگی میکنند، رویههای متفاوتی در برخود با جامعه میزبان در پیش میگیرند. از انزوا و پیگیری آنچه در وطن میگذرد تا ادغام کامل در جامعه میزبان. پرفسورحمید نفیسی پژوهشگرو نویسنده نامدار ایرانی از جمله کسانی است که سالهای سال دور از ایران زندگی کرده و در عین حال ربط خود را با موطن با اشکال مختلف حفظ کرده است. فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ سفری است به درون زندگی حمید نفیسی. در این فیلم بیشتر با او، رویاهایش و محیط زندگیاش آشنا میشویم. این فیلم ساخته مریم سپهری است. پیش از این او فیلم ‘فراتر از رنگ ‘ را در آپارات دیده بودیم. خانم سپهری با فیلم ‘زنبورک در گام مینور’، برنده تندیس افتخار بهترین کارگردانی و بهترین موسیقی متن در جشن مستقل خانه سینما در سال ۱۳۹۷ شده است.
ویژگی فیلم
فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری، یک پرتره لطیف و روان است درباره یک شخصیت و در عین حال که از یک نوستالژی صحبت میکند، شکلی جذاب دارد و هرگزملالآور نیست. ساختاری متمایز دارد و به یک بیان درونی از یک شخصیت میرسد. از طرف دیگر گرچه ‘زنبورک در گام مینور’ فیلم پرتره یک شخصیت است اما در عین حال معنایی گسترده و جهانشمولتر پیدا میکند ومیتواند تصویری از وضعیت زندگی انسان معاصر در غربت باشد.
درباره کارگردان
مریم سپهری کارگردان متولد ۱۳۴۹ در گرگان و دانشآموخته کارشناسی تدوین و کارشناسی ارشد عکاسی دانشگاه هنر تهران است. او از اواخر دهه هشتاد به فیلمسازی رو آورده و با فیلمهایش در جشنوارههای مختلف شرکت کرده و جوایزی را کسب کرده است. پارهای از دستآوردهای او قرار زیر است:
۱۳۹۰ دریافت جایزه بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره بین المللی سوره
۱۳۹۰ کاندید بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره فیلم کوتاه تهران
۱۳۹۳ دریافت جایزه بهترین مستند برای ‘فراتر از رنگ ‘ از جشنواره فیلم میلواکی
۱۳۹۴دریافت جایزه بهترین دستاورد هنری از جشنواره استونی بروک
۱۳۹۷ کاندید بهترین کارگردانی، تدوین (آرش زاهدی)، و موسیقی (کیاوش صاحب نسق) از جشنواره ی سینما – حقیقت برای فیلم ‘زنبورک در گام مینور ‘
۱۳۹۷ برنده تندیس و لوح افتخار بهترین کارگردانی و برنده تندیس و لوح افتخار بهترین موسیقی در جشن مستقل خانه ی سینما
درباره کارشناسان برنامه
پروانه حسینی، پژوهشگر انسانشناسی و دانشجوی مقطع دکترای ‘مطالعات خاورمیانه’ و ‘انسان شناسی’ دانشگاه آریزونا است. او همچنین در این دانشگاه مشغول تدریس است. اصلیترین موضوع تحقیقات او در این دو رشته رابطه مفاهیم هویت، ملیت، دیاسپورا و جنسیت است. او در دانشگاه آریزونا در کلاسهای فرهنگ خاورمیانه، زبان فارسی، و انسان شناسی نژاد و قوم مشغول تدریس بوده، مدیر برنامه ایمرژن فارسی دانشگاه ویسکانسین بوده است. پروانه حسینی قبل از ترک ایران مدرس دانشگاه تهران و الزهرا بوده و هم اکنون در وبسایتها و رسانههای خارج از ایران مینویسد و در میزگردهای آنها حضور دارد.
فرحناز غلامپور متولد تهران و دانش آموخته کارگردانی نمایش از دانشکده سینماتاتر دانشگاه هنر تهران و ‘تکنولوژیهای نو در هنر’ از آکادمی هنرهای زیبای بررا در شهر میلان است. او از سال ۱۳۷۴ شروع به ساخت و تولید فیلم های کوتاه داستانی و مستند نموده و در تولید دهها برنامه آموزشی و تلویزیونی برای سازمان های دولتی و غیر دولتی در داخل ایران مشارکت داشته است. پروژه پایانی تحصیلی او ٰ’ماسک رسانه در ایران’ مطالعه ای بر روشهای پروپاگاندای جمهوری اسلامی ایران در تولید اخبار و فیلم های مستند است. از جمله کارهای او می توان به چاپ اولین مجموعه شعر او با نام ‘ زهاب’ که در نشر گردون منتشر شده، اشاره کرد. او از سال ۱۳۹۱ به ایتالیا مهاجرت کرده و با رسانه های فارسیزبان خارج از ایران به عنوان گزارشگر، تحلیلگر و کارشناس هنرهای نمایشی همکاری میکند.
مصطفی عزیزی، نویسنده، فیلمنامهنویس، تهیهکننده و برنامهساز تلویزیونی متولد اراک و مقیم تورنتوی کانادا است. او تحصیلکرده اقتصاد نظری دانشگاه تهران است و کار حرفهایاش را با نویسندگی برنامههای علمی و فرهنگی برای شبکه رادیویی ایران در سال ۱۳۶۵ آغاز کرده است. او تا سال ۱۳۷۳ که شرکت خصوصی خودش را تاسیس کرد، مدیر بخشهای فنی صدا و انیمیشن رایانهای شبکه تلویزیونی ایران بود و به عنوان تهیهکننده با آنجا همکاری میکرد. از کارهای او در این دوره میتوان به طراحی و تهیهکنندگی مسابقه تلویزیونی ‘تلاش ‘ و نویسندگی و تهیهکنندگی مجموعه پر مخاطب تلویزیونی ‘مسافر ‘ اشاره کرد. در کنار اینها او در این دوره سازنده دهها فیلم و آگهیتبلیغاتی تلویزیونی بود. او پس از مهاجرت به کانادا، در سال ۱۳۹۲ و پس از بازگشت به ایران به اتهام توهین به رهبری، توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی و تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به زندان محکوم شد ولی در سال ۱۳۹۵ مشمول عفو شد و از زندان آزاد گردید. او هماکنون در تورنتوی کانادا زندگی میکند.
گفتگوی آپارات – زنبورک در گام مینور
گفتگوی آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری را اینجا ببینید.
زمان پخش آپارات به وقت ایران :
جمعه ساعت ۹ شب
شنبه ساعت ۱۱ صبح
یکشنبه ۱۲ شب
سهشنبه ۳:۳۰ بعدازظهر
چهارشنبه ۱۲ شب
تکرار جمعه ۰۲:۳۰ بامداد
آرشیو برنامه های آپارات
برای دسترسی به صفحات برنامههای گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید.
مشاهده برنامه از طریق وبسایت بیبیسی فارسی
این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وبسایت بیبیسی فارسی
و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بیبیسی فارسی در کانال بیبیسی فارسی در یوتیوب نیز قابل مشاهده است.
آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk
آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/bbcpersiantv
می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید:
-
جهان4 روز ago
امریکا در هیچ اقدام تلافی جویانه اسرائیل علیه ایران شرکت نخواهد کرد
-
علم و تکنالوژی3 روز ago
سقوط اپل از جایگاه بزرگترین فروشنده موبایل جهان
-
اخبار ساحوی5 روز ago
ایران با صدها طیاره بیپیلوت و راکت بر اسرائیل حمله انتقام جویانه کرد
-
رویداد های اخیر4 روز ago
پاکستان مرحلهٔ جدید اخراج مهاجرین افغان را از امروز به اجرا میگذارد
-
ورزش3 روز ago
قرعه کشی فصل سوم لیگ قهرمانان افغانستان انجام شد
-
رویداد های اخیر3 روز ago
حکمتیار: فضای افغانستان زیر اشغال قرار دارد، هیچنوع حضور امریکا را نمیپذیریم
-
رویداد های اخیر5 روز ago
سیلابها طی یک ماه پسین در کشور ۳۳ کشته و ۲۷ زخمی برجا گذاشته است
-
اخبار ساحوی5 روز ago
قوماندان سپاه پاسداران: اگر اسرائیل بر ایران حمله کند، واکنش ما تُند تر خواهد بود