بی بی سی فارسی
نقش و جایگاه زبان پارسی در قزاقستان؛ گذشته، امروز و آینده
در آستانه سده نوِ خورشیدی در مجموعه نوشتارهایی به موضوع خط فارسی و دگرگونیهای آن در دوران معاصر- در اینجا به معنای بعد از ورود چاپ- و همچنین به چالشهای پیش روی خط فارسی در روزگار دیجیتال، فضای مجازی و شبکه اجتماعی، پرداخته میشود. صاحبنظران، کارشناسان و پژوهشگران در این نوشتارها با رویکردهای متفاوت و از زاویههای مختلف به موضوع خط در حوزه فرهنگی زبان فارسی پرداختهاند که بمرور در وبسایت بیبیسی فارسی منتشر میشوند. در این مجموعه، رسمالخط، نقطهگذاری و نگارش نویسندگان حفظ شدهاند.
زبان پارسی ماهیتاً یکی از زبانهای زیبا و آهنگین خاورزمین است که همیشه مورد توجه پژوهشگران، بهویژه خاورشناسان بوده است. بسیاری از دانشوران دربارۀ ماهیت و اهمیت زبان پارسی داد سخن دادهاند. برخی از ایرانشناسان به حدی درگیر مطالعۀ زبان پارسی و ایرانشناسی شده بودند که ترجیح دادند در ایران بمانند و برخی هم در کشوری که به آن عشق میورزیدند و تکریمش میکردند، برای همیشه آرمیدند.
در حال حاضر فارغ از جهانیشدن و مسائل سیاسی و اقتصادی بیشمار، بسیاری از خاورشناسان همچنان در حال مطالعۀ زبان پارسی و انجام تحقیقات در زمینۀ ایرانشناسی هستند و انتظار میرود آثار بیشتری در این زمینهها منتشر شود. اما این علاقه و اشتیاق به ایرانشناسی چه سرچشمهای دارد و چرا خاورشناسان، همچنان ایران را میآموزند و زبان فارسی را این همه دوست دارند؟
چه ایرانشناسی و چه زبان پارسی در قزاقستان موضوعهای تازهای نیست، اما همچنان باب روز است، زیرا با گذشتۀ قزاقستان گره خورده است. در گذشته قزاقستان و ایران همجوار هم بودند و فراتر از آن، از زمان قوم باستانی سکایی پیوندهایی داشتهاند. امروز هم قزاقستان و ایران همسایهاند و مرز مشترک آنها در دریای خزر نقش اقتصادی مهمی دارد. همۀ این نکات از اجزاء مطالعات ایرانشناسی در قزاقستان است. و اما چون ایرانشناسی متکی بر زبان پارسی است، این جستار را هم از مقولۀ زبان آغاز کنیم.
نقش و اهمیت زبان پارسی در گذشته: ادبیات و معنویت
زبان پارسی، پیش از همه زبان شعر و ادبیات است. پس از آغاز دوران اسلامی، به لطف قلم رودکی، فردوسی، نظامی، سعدی، حافظ، مولوی، عبدالرحمان جامی و سرایندگان دیگرِ ادبیات کلاسیک (سدههای ۱۰ تا ۱۵ میلادی)، زبان پارسی محبوبیت زیادی یافت. محتوای غنی و فراگیر آثار این بزرگان بود که ادبیات پارسی را شهرۀ آفاق کرد. درونمایۀ ادبیات فارسی با موضوعهای مربوط به اسلام و تصوف پیوند تنگاتنگ داشت. ایرانیان پس از روی آوردن به دین اسلام تبدیل به منادیان پرشور آیین نوین شدند و در گسترش دین اسلام نقش بارزی داشتند. از این رو، در کنار زبان عربی، پارسی هم زبان فرهنگ و تمدن اسلامی به شمار آمد و در جهان اسلام، بهویژه در آسیای مرکزی آثار ادبی غالباً به همین زبان نوشته میشد.
وقتی که درباره نقش زبان پارسی در گذشتۀ قزاقستان صحبت میکنیم، تأکید بر این نکته بایسته است که این زبان، در تمام ابعاد زندگی حضور داشت؛ اما پیش و بیش از همه در ادبیات، زندگی روحانی و معنوی و فرهنگ قزاقان و دیگر مردمان ترکتبار آسیای مرکزی این حضور مشهود بود.
- معضل خط و زبان؛ سرگذشت پارسی در شوروی پیشین
- سیاستزدگی، تیغی بر گلوی زبان فارسی در افغانستان
- یونیکد؛ فرهنگستان جهانی زبانها؟
- نگاهی به سرگذشتِ زبان و خط فارسی در روزگار ما
- سرگذشت قانون زبان در تاجیکستان
- بیش از یک قرن جدال زبانی-سیاسی؛ خط فارسی یا عربی؟
ادبیات کلاسیک پارسی بر جهان ترکیزبان تأثیر ژرف و شگرفی گذاشته است. این فرآیند در زمان حکومت دودمان قراخانیان (۹۴۲-۱۲۱۲) شدت گرفت؛ چون در آن دوره، اسلام دین رسمی تمام قلمرو تحت فرمان این سلسله شده بود که مناطق یکجانشین و کوچنشین را دربر داشت. “سَتوق بن عبدالکریم بغرا خان” نخستین فرمانروای مسلمان این سلسله بود که در سال ۹۵۵ درگذشت.
پیش از حملۀ مغول در همۀ شهرهای بزرگ ماوراءالنهر مراکز مذهبی و خانقاههای اهل تصوف شکل گرفته بودند. زبان پارسی در آن دوران در زندگی مردمان آسیای مرکزی جایگاه شاخصی داشت. مکتب طریقت یَسویه که پایهگذارش خواجه احمد یسوی (سدۀ ۱۲) بود و اثر معروف او با نام “دیوان حکمت” نه تنها در میان مردمان ترکتبار، بلکه در جوامع پارسیگو هم شناختهشده بودند. آثاری فارسی چون نفحاتالانس عبدالرحمان جامی، لمحات من نفحات القدس به قلم محمد عالم صدیقی علوی و رشحات عین الحیاتِ حسین واعظ کاشفی ملهم از آموزههای این طریقت بودند؛ بخشهایی از این آثار و در مواردی کل کتاب به طریقت یسویه و پیروان آن میپردازد. به بیان دیگر، جهان ترک و جهان ایرانی در جستجوی معنویت و عالم روحانی یکی شده بودند و به پیمودن این راه، اسلام مساعدت میکرد.
جستجوی عالم معنوی و روحانی، به نزدیکی فرهنگها به همدیگر و آموزش و گسترش زبان پارسی انجامید. در نتیجه، ترجمۀ آثار شاعران ایرانی به ترکی به جریان افتاد. گلستان بالترکی، شاهنامه و منطقالطیر از جملۀ این آثار ترجمهشده است.
ترجمۀ آثار فارسی ترکیب زبان ترکی را دگرگونه کرد. از سدههای ۱۱ و ۱۲ به بعد ورود وامواژهها و عبارات فارسی و عربی به ترکی مشاهده میشود. ترجمۀ آثار به ترکی رواج یافت و به همین جهت، ولع آموزش زبان فارسی در میان ترکیزبانان آسیای مرکزی بالا گرفت. بنا به گواهی منابع، آموزش زبان فارسی نسبت به عربی به ترکها آسانتر دست میداد. از این رو زبان فارسی هم جزء برنامۀ تحصیلی مدارس بزرگ منطقه بود و زبان عربی با استفاده از کتابهای درسی فارسی تدریس میشد. کتابهای مختلف دستور زبان عربی نوشته شده بودند؛ با توضیح قواعد به زبان فارسی. در آغاز این کتابها در میان ایرانیان تداول داشت، اما رفته رفته به جوامع ترکیزبان هم راه یافت و محبوب شد. شواهد آن را میتواند در میان کتابها و دستنویسهای نادر فارسی در کتابخانۀ ملی جمهوری قزاقستان و کتابخانۀ علمی موسوم به “غِلِم ارداسی” (سپاه دانش) دید.
با نگاهی به کتابهای کمیاب این گنجینهها میشود به نتیجۀ زیر رسید: ترکتباران آسیای مرکزی، از جمله نیاکان قزاقها در قرون وسطی هنگام ورود به مدارس بزرگ منطقه زبان پارسی را فرا میگرفتند؛ چون پارسی، زبان آموزش و پرورش در آن مدارس بود. اما بهتدریج در سدۀ ۱۸ تا آغاز سدۀ ۲۰ حتی در دوردستترین مناطق کشوری که اکنون قزاقستان نام دارد، آموزش زبان پارسی سادهتر شده بود و زبان پارسی در همۀ مدارس خرد و بزرگ تدریس میشد. در واقع، در آغاز زبان پارسی غالباً در مناطق جنوبی سرزمین کنونی قزاقستان و در مدارس عمده آموزش داده میشد، ولی دیرتر دامنۀ آموزش آن تقریباً همۀ مدارس سراسر قزاقستان را فرا گرفت.
شوقان ولیخانف (۱۸۳۵-۱۸۶۵)، آبای کونانبایف (۱۸۴۵-۱۹۰۴)، شاکریم خدایبردی (۱۸۵۸-۱۹۳۱)، مشهور کوپهیف (۱۸۵۸-۱۹۳۱) و شمار بسیاری از دانشمندان و شاعران و روشنگران قزاق در سدۀ نوزدهم میلادی به زبان پارسی تسلط کامل داشتند. آنها پارسی را در مدارس معمولی آموخته بودند؛ مدارسی که شهرت مؤسسات آموزشی معروفی چون کوکَلتاش و میرعرب را نداشتند، اما دانشآموختگان آنها هم فارسی را بهخوبی فرا میگرفتند. آبای کونانبایف، شاعر سرشناس قزاق نوشته بود:
فضولی، شمسی، صیقلی
نوائی، سعدی، فردوسی
خواجه حافط بو همهسی
مدد بِر یا شاعرِ فریاد
حضور نام این شعرا در شعر آبای به این معناست که آثار آنها را قزاقها در مدارس میآموختند و آبای که آن زمان شاعری جوان بود، با ادبیات فارسی آشنایی خوبی داشته و اشعار پارسی را بسیار دوست داشته است و از شاعران ایرانی خواسته که دستش را بگیرند و در جهان شعر و شاعری به او مدد کنند. همین حالت را میشود در آثار هر یک از شاعران و دانشوران پیشاشوروی قزاق مشاهده کرد.
ولی همانطوری که در شبهقارۀ هند با ورود مستعمرهداران انگلیس زبان پارسی جای خود را به انگلیسی داد، در آسیای مرکزی هم با آغاز سیاستهای استعماری امپراتوری روس، زبان روسی جایگزین پارسی شد. در پی آن مردم قزاق بهجای زبان پارسی به آموزش زبان روسی روی آوردند.
بُلشویکها دست به “تبهکاری” فرهنگی عظیمی زدند و آثار مکتوب مسلمانان آسیای مرکزی را از بین بردند. آنها در زبانهای شرقی سررشتهای نداشتند و هر آنچه را که به خط عربی نوشته شده بود، جزء متون دینی میدانستند و نابود میکردند. در بایگانیهای علمی و خصوصی در قزاقستان شمار اندکی از دستخطها و کُتُب نادر به زبان پارسی باقی مانده است. هر یک از آن آثار باقیمانده روایتی دارد که چگونه از دست بُلشویکها جان به سلامت برده و به روزگار ما رسیده است. و هر یک از آنها صفحهای از تاریخ زندگی معنوی و فرهنگی مردم قزاق است.
افزون بر این، این دستنویسهای پارسی حاکی از اهمیت زبان پارسی در زندگی فرهنگی قزاقهاست و همین آثار است که از پیوند ادبی و فرهنگی و معنوی میان قزاقها و ایرانیان گواهی میدهد. یعنی ایرانشناسان قزاقستان هنوز کارهایی برای انجام دادن دارند. سالیان سال طول خواهد کشید تا همۀ دستنویسهای پارسی در بایگانیهای علمی جمهوری قزاقستان بررسی و مطالعه شود.
نقش و اهمیت زبان پارسی در گذشته: تاریخ و دیپلماسی
زبان پارسی فقط زبان شعر و ادبیات نبود، بلکه زبان تاریخ و دیپلماسی هم به شمار میآمد. منابع بسیاری به زبان پارسی که از بطن تاریخ ایران و هندوستان و آسیای مرکزی و قفقاز برمیآید، دال بر این حقیقت است.
پارسی، به عنوان زبان دری (درباری) تجربۀ زیادی در امور دفترداری و کارگزاری داشت. دربار شاهان ایران دفتر و دبیرخانه داشت و در آنجا دبیران و وقایعنگاران و شاعران و دانشمندان و هنرمندان و متخصصان دیگر کار میکردند. در واقع، همین دفاتر و دبیرخانههای دربار پادشاه بود که بخش عظیمی از میراث نوشتاری ایرانیان را پدید آورد که امروز هم در کتابخانههای ایران و دیگر کشورهای جهان نگهداری میشود.
یکی از اقلام این میراث مکتوب، سالنامهها و نوشتههای تاریخی به زبان پارسی است که تاریخ مفصلی دارد. از این رو، به باور من، نوشتههای تاریخی پیش از حملۀ مغول به زبان پارسی باید موضوع جستاری دیگر باشد. در این مطلب سراغ منابع مکتوب پارسی پس از حملۀ مغول را بگیریم.
هولاکو خان (۱۲۱۷-۱۲۶۵) پس از آن که از میان همۀ نوادگان چنگیز به مقام ایلخانی رسید، دستور داد که تاریخ نیاکانش نگاشته شود و همچنین تاریخ فرمانروایی خود او. عطاملک جُوینی (۱۲۲۶-۱۲۸۳) تاریخدان ایرانی، این خواسته را بجا آورد. محبوبیت “تاریخ جُوینی” بعد از مرگ هولاکو خان هم کمرنگ نشد.
وقتی که سلطان محمود غازان خان (۱۲۷۱-۱۳۰۴) نبیرۀ هولاکو به ایلخانی رسید، دستور داد تا تاریخ مبسوط و جامعتری از زندگی و کارنامۀ نیایش چنگیز خان و همینطور سرگذشت نوادگان هولاکو در ایران بنویسند. آن کتاب هم نوشته شد و “جامع التواریخ” نام گرفت. نویسندۀ آن رشیدالدین فضلالله همدانی (۱۲۴۷-۱۳۱۸) است. در واقع، نخستین بار بود که شجرهنامۀ فرمانروایان ترکومغول به زبان پارسی به این شکل مبسوط و علمی بیان شده بود. بعد از رشیدالدین همدانی تاریخدانان ایرانی بسیاری به شجرهنامۀ شهریاران ترکومغول و ایرانی پرداختهاند و شایان ذکر است که همۀ آنها به جامعالتواریخ و تاریخ جُوینی استناد کردهاند.
تاریخنگاری پارسی در دوران سلطنت تیمور گورکانی و نوادگان او باز یک پله صعود داشت و آثار تاریخی ارزشمند بسیاری نوشته شد که روایتشان از دوران نوح پیغمبر آغاز میشد و تا زمان سلطنت شهریاری ادامه داشت که نوشتن آن اثر را سپارش داده بود.
بدین گونه، ما با چند نوع از منابعی سروکار داریم، اعم از هولاکویی، تیموری، صفوی، بابری، چغتایی، خیوهای و غیره. همۀ این منابع پارسی با تاریخ آسیای مرکزی و قزاقستان پیوند مستقیم دارند. در زمان شوروی پارهای از این منابع پارسی که مربوط به تاریخ آسیای میانه و قزاقستان بود، مطالعه و منتشر شد مثل:
مطالبی دربارۀ تاریخ خاننشینهای قزاق در سدههای ۱۵-۱۸ (با استناد به نوشتههای پارسی و ترکی)، گردآوری س. ابراهیمف، ن. مینگُلف، ک. پیشچولینا، و. یودین؛ آلماتی، انتشارات نائوکا، ۱۹۶۹
پس از فروپاشی اتحاد شوروی، مطالعۀ منابع پارسی ادامه داشت و یک کتاب دیگر هم در این زمینه به چاپ رسید:
م.خ. ابوسعیدوا، یو.گ. بارانوا. منابع مکتوب دربارۀ تاریخ و فرهنگ قزاقستان و آسیای مرکزی در سدههای ۱۳ تا ۱۸؛ آلماتی، انتشارات دایکپرس، ۲۰۰۱
به جز این دو کتاب، در زمینۀ دستنویسهای پارسی چند کار علمی هم انجام گرفته و مقالاتی منتشر شده است. در همین مورد میشود به انتشار کتاب پنججلدۀ “تاریخ قزاقستان در منابع پارسی” اشاره کرد: تاریخ قزاقستان در منابع پارسی؛ آلماتی؛ انتشارات دایکپرس.
در برآیند این بخش باید گفت که آموزش منابع پارسی دربارۀ خاننشین قزاقها و تاریخ روابط دیپلماتیک مسلمانان، راه ما را برای مطالعۀ تاریخ قزاقستان بسیار هموارتر میکند. مطالعۀ مکاتبات دیپلماتیک میان خانهای قزاق و پادشاهان ایرانی امروز هم موضوع مورد علاقۀ ایرانشناسان است. در واقع، این بخش از ایرانشناسی کار و تلاش بسیار بیشتری میخواهد، چون بسیاری از اسناد ناگشوده مانده است. لازمۀ مطالعۀ آنها فقط زبان پارسی نیست، بلکه دانش تاریخ قزاقستان و ایران و کشورهای همسایه هم برای روشنی انداختن به گوشههای تاریک این مأخذ ضروری است.
زبان پارسی در حال حاضر
در گذشتۀ شوروی، ما در قزاقستان دانشکدۀ خاورشناسی نداشتیم و زبان پارسی رسماً در هیچ مؤسسهای تدریس نمیشد. به همین دلیل، برای تحصیل ایرانشناسی باید به مسکو یا لنینگراد یا تاشکند و دوشنبه سفر میکردیم.
درست در آستانۀ فروپاشی اتحاد شوروی بود که در سال ۱۹۸۹ در دانشگاه ملی فارابی قزاقستان دانشکدۀ خاورشناسی گشایش یافت. در این دانشکده در آغازِ کار شش زبان شرقی تدریس میشد و اکنون هشت زبان. از آن زمان تا کنون مکتب خودویژۀ خاورشناسی قزاقستانی شکل گرفته که ایرانشناسی را هم دربر دارد. زبان پارسی همچنین در دانشگاه ملی اروآسیایی گومیلیوف و دانشگاه روابط بینالملل و زبانهای جهانی آبیلایخان قزاقستان آموزش داده میشود.
ایرانشناسان قزاقستانی همان کاری را ادامه میدهند که خاورشناسان در زمان شوروی و پیش از آن آغاز کرده بودند. همکنون در دانشکدۀ خاورشناسی دانشگاه دولتی فارابی قزاقستان دانشجویان ایرانشناسی در سه رشته آموزش میبینند: زبانشناسی خارجی، خاورشناسی و ترجمه. دانشآموختگانِ هر یک از این تخصصها دستآوردهای بسیاری داشتهاند و در عرصههای علمی مختلف قزاقستان کار میکنند.
لازم به ذکر است که همانا دانشگاه ملی فارابی قزاقستان، مهمترین مرکز پرورش متخصصان زبدۀ ایرانشناسی در کشور است. هماکنون دانشآموختگان رشتههای ایرانشناسی، ترجمه و زبانشناسی فارسی از جملۀ متخصصان محبوب این رشتهها در داخل و خارج قزاقستان هستند.
ایرانشناسان قزاقستانی تاریخ، ادبیات، فرهنگ، ادیان، فلسفه، سیاست و اقتصاد ایران را میآموزند و در همۀ این زمینهها کتاب و مقالات بسیاری نوشتهاند. در عین حال، با مؤسسات آموزشی ایران نشستها و سمینارهای علمی مشترک یا میزگردها برگزار میشود.
طی این مدت بیش از بیست کتاب از پارسی به قزاقی ترجمه شده و همینطور از قزاقی به پارسی. یکی از کتابهای ترجمهشده رمان حماسی مختار عوضف، نویسندۀ معروف قزاق با نام “راه آبای” است که سال ۱۳۷۶ (۱۹۹۷) نازلی اصغرزاده در تهران آن را به زبان پارسی منتشر کرد.
آثار شاعران کلاسیک ایران هم به زبان قزاقی ترجمه و بارها مننشر شده است. نوشتههای پارسی درباره تاریخ خاننشین قزاقها تحقیق شده و مکاتبات دیپلماتیک میان خانهای قزاق و پادشاهان ایرانی همچنان مطالعه میشود.
ایرانشناسان قزاق چند کتاب درسی دستور زبان پارسی را خودشان نوشتهاند و همچنین کتابهایی را درباره ادبیات و تاریخ ایران.
اما همۀ اینها تازه آغاز راه است و انتظار میرود که کار بسیار بیشتری انجام بگیرد. هنوز میتوان در زمینۀ آثار پارسی بازمانده در قزاقستان، رد و بدل پیامهای دیپلماتیک و ادبیات پارسی در کل و همچنین ترجمۀ ادبیات کلاسیک و نوین پارسی به قزاقی و وارونه تحقیقات و کارهای بسیاری انجام داد.
در حال حاضر ایرانشناسی در قزاقستان بیش از پیش نیازمند کمک و پشتیبانی است. تحریمهای اقتصادی علیه ایران روی برنامههای فرهنگی و علمی ایران با کشورهای دیگر، از جمله قزاقستان سخت تأثیر گذاشته است. در گذشته استادان و دانشجویان و پژوهشگران ایرانشناسی بهکرات به ایران سفر میکردند و در نشستها و سمینارهای علمی حضور مییافتند، اما ظرف چند سال اخیر تعداد چنین سفرها بهمراتب کاهش یافته است.
ایرانشناسی قزاقستان مسائل و مشکلاتِ دیگری هم دارد که یکی از آنها کمبود فرصتهای شغلی برای دانشآموختگان این رشته است. در نتیجه، بسیاری از فراغالتحصیلان در زمینههای دیگر کار میکنند.
در حال حاضر از دید بسیاری از جوانان، ایرانشناسی یک شغل باکلاس یا معتبر به شمار نمیآید. از سوی دیگر، آموزش زبان انگلیسی دسترستر و آسانتر شده و باکلاستر محسوب میشود. از این رو جوانان دنبال چیزی میروند که برای آیندۀ خود سودمندتر میدانند.
اما ما همچنان امیدواریم که آتش عشق و شوق به زبان پارسی در قزاقستان فرو ننشیند. امیدواریم که این اشتیاق به زبان پارسی تداوم داشته باشد.
پیوند میان قزاقستان و ایران فقط جنبۀ ادبی و معنوی ندارد، بلکه ارتباطات تاریخی و اقتصادی این دو کشور هم بر اهمیت ایرانشناسی میافزاید. ایران و قزاقستان، همپیمانان مهم منطقهای هستند و روابط آنها در زمینههای اقتصادی و انرژی، توسعۀ زیرساختها، کشاورزی و ترابری رو به رشد است.
در سرانجام این جستار باید گفت که نخست، مردم قزاق همواره به زبان و ادبیات پارسی و فرهنگ ایرانی عشق ورزیدهاند. دو اینکه میان قزاقستان و ایران همواره روابط گرم و دوستانه برقرار بوده است. پیوندهای ادبی و تاریخی و معنوی میان دو کشور همیشه موضوع پژوهشهای ایرانشناسان قزاقستان بوده و خواهد بود. سه اینکه قزاقستان و ایران، همکاران اقتصادی سترگی هستند و از راه دریای خزر به هم راه دارند.
پس دلائل، اندک نیست که به تداوم علاقۀ قزاقها به زبان پارسی امیدوار باشیم.
و زبان پارسی، صرف نظر از بد و نیک روزگار، همچنان در جایگاه زیباترین زبان خاورزمین خواهد درخشید. به پنداشت من، آثار رودکی و فردوسی و حافظ و سعدی و مولوی و جامی و دیگر سخنوران پارسیگو همیشه توجه پژوهشگران سراسر جهان را به خود جلب خواهند کرد، چون آنها به موضوعهایی پرداخته بودند که امروز هم مطرح است و تازگی دارد.
بی بی سی فارسی
هنر و فرهنگ هفته؛ صعود نسل تازه سینما، حل فرانکلین در جمکران، ناهار دادند به شما؟
در سالگرد انقلاب در این هفته، جشنواره فیلم از چهرههای دوران انقلاب و قبل از آن خالی شد، و از آثار جوانانی پر، که متولد دوران انقلاب بودند یا بعد از آن، حتی داوران. چنین شد که تنها ناظر و شاهد از دوران دور، مسعود کیمیایی، حاضر نشد به مراسم برود اما فیلم ساخته او که یک نوستالژی فرهنگی از سالهای مصدقی است، راه خود گشود.
و هفته جز اینها نیز تکانها داشت. اول این که جای بنیانگذار فرانکلین به کتابدار جمکران سپرده شد و در شادمانی هفته سالگرد انقلاب، مجلات گرچه چهره آراستند اما خبرهای آخر هم برایشان ناگوار بود و زیر لب گفتند پیام رسیده که در فکر کار دیگر باشید. در این اثنا کتابفروشی آگاه یزد هم در سالگرد تولدش تعطیل شد. چراغ دیگر را پیرقوم نمایش گیراند در مجلسی در خانه هنر. ناله را دیگران کردند از بیم صدمه به معتبرترین تئاتر شهر، خواستار آزادی فرهنگ شدند حالا که سواحل خزر آزاد میشوند.
انقلاب و سرنوشت سینما
همزمان با هفتهای که به یادآوری انقلاب اختصاص دارد که ۴۴ سال قبل رخ داد. همه نشریات و برنامههای رادیو و تلویزیونها، حتی بخشهایی از دنیای مجازی فارسی زبان، به شرح و تحلیل روزهای انقلاب مشغولند. گرچه بخشی از مردم از هم میپرسند که آن انقلاب چگونه و چرا اتفاق افتاد، بخشی دیگر از وقوعش شادمانند و بدان مدیون.
در این میان برگزاری جشنواره سالانه فیلم، همه نشریات هنری را به خود مشغول کرده است. این جشنواره در اصل پنجاه سال قبل به صورت حادثهای بینالمللی در ایران پاگرفت اما انقلاب در اول کار نه که سینماها را آتش زد بلکه جشنواره را هم تعطیل کرد تا چهار سال بعد که جمعی از اهل هنر از جمع انقلابیون، جشنواره را زنده کردند (گیرم عنوان فجر گرفت تا همسو با زمانه شود) اما صنعت سینما را زنده داشتند و به سرعت استعدادهای تازه با همه دخالتهای انقلابیون، وارد صحنه شدند و چیزی نگذشت که سینمای ایران جلوه تازه خود را جهانی کرد و ماندگار شد. هشت سال خاتمی سینمای ایران جهان آرا شد، هشت سال بعد به فاجعه کشید، هشت سال روحانی جانی دیگر گرفت و اینک باز …
مجله گزارش فیلم که ادامه راه مجله فیلم است که همزمان با اولین جشنواره فجر شروع به کار کرد، در سرمقاله شماره بهمن خود نوشته: همیشه اعداد رند جذابیت خاصی دارند. انگار ایســتگاههایی در میانه راهنــد و فرصتهایی بــرای نفس تازه کردن و بررســی مســیر طی شــده و چشــم اندازه ای پیــش رو. جشــنواره فیلــم فجر هم حالا به چهل ســالگی رســیده و این سن وسالی ست حساس؛ حتی برای یک جشنواره سینمایی! برگــزاری هــردوره جشــنواره فیلــم فجــر،همیشــه با حرف وحدیث های فراوانی همراه بوده، امســال نیز از این قاعده بیرون نیســت.
عباس یاری رییس شورای سیاستگذاری مجله، در اولین شماره ویژه جشنواره نوشته: “چهلمین جشنواره فیلم فجر با نمایش ۲۲ فیلم دربخش رقابتی ســودای ســیمرغ آغاز به کار کرد. جشنواره در سال ۱۳۶۱ فقــط بــا پنــج فیلــم ایرانــی مــرگ یزدگــرد (بهــرام بیضایی)،حاجی واشــنگتن (علی حاتمی)، خط قرمز (مســعود کیمیایی)، اشــباح (رضــا میرلوحی) و ســفیر (فریـبـرز صالح) کارش را آغاز کرد. در ســه چهار دوره اول، دفــتر جشــنواره بــه تمامی دفترهای فیلمســازی و نهادهــای هــنری و غیرهنری، از تلویزیون و حوزه هنری گرفته تا کمیته انقلاب اســلامی و بنیاد شــهید و بنیاد مستضعفان و کانون پرورش و… اعلام میکردند که اگر فیلمی دارید برایمان بفرستید”.
اما مجله فرهنگی آزما ، سالگرد ۲۳ سالگی خود را جشن گرفته و دیگر از دردها و فشارها و مصیبت و کوشش برای ماندن، چیزی ننوشته. از درد اشتیاق گفته که همه این سالها مدیر (ندا عابد) و هوشنگ اعلم سردبیر، و همراه همکاران و همدلان، کشیده و چشیدهاند.
سردبیر به جای رنجنامه سربسته مینویسد: “در زندگی رنج رهایی هست که از گوهری یگانه پدیدار میشود، گوهر عشق. رنجهایی که بر هر جانی نمینشیند مگر به اقبالی بلند و بر جانی توانمند به حملش، و من چنین رنجی را رنج مقدس مینامم. رنجی که هیچ کس – جز آن که گرفتارش میشود نه ارزش آن را میفهمد نه آزار استخوان سوزش را. رنجی همچون رنج مادر شدن و مادری کردن”.
- هفته هنر و فرهنگ؛ نامداران رفتند، یکلیای از تنهایی به درآمد، غرفههای خالی و بیحشمت
- فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده
حریم فرهنگ، مثل حریم دریا آزاد
چه کسی تصور میکرد که حاشیههای تئاتر شهر، فرهنگیترین نقطه شهر، روزی خوابگه از دست رفتگان شود. یعنی شهرداری اینک در اختیار جناح انقلابی، بیشتر تمایل دارد که این مرکز که میزبان بازیها و نقشها و اجراها در طول ۵۰ سال گذشته بوده است، روزی چنین یتیم و بیپشتوانه قرار گیرد. چنین است که مخالفان معتقدند تعمدی در کارست برای از ریخت انداختن این مرکز فرهنگی -و شاید مراکز مشابه هم.
شهر خبر نوشته: “تئاتر شهر این روزها حال و روز خوبی ندارد و اطراف این مجموعه فرهنگی به تسخیرِ دستفروشان و رمالان درآمده است؛ آنگونه که دیگر امنیتی برای حضور خانوادهها در اطراف این مجموعه وجود ندارد”.
مدیر این مرکز به خبرنگار شهرخبر گفته: “یادم هست که یکی از اعضای شورای شهر میگفت که فضای فرهنگی پیرامون تئاتر شهرِ امروز مانند ترمینال جنوب دو دهه پیش است. متاسفانه فضای اطراف ترمینال جنوب از دو دهه پیش رها شد و اکنون آن اطراف معضلات بسیاری دارد. شاید اگر آن فضا از دو دهه پیش با مدیریت درستی مواجه میشد، اکنون شاهد آن معضلات نبودیم. متاسفانه این اتفاق برای تئاتر شهر هم در حال رخ دادن است”.
به دنبال انتشار تصاویر قمهکشی در محوطه تئاتر شهر. این هفته پیام دهکردی بازیگر باسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون با انتشار یک پیام تصویری خواستار رسیدگی روسای ۳ قوه به وضعیت فرهنگ و تئاتر (تاکید بر تئاتر شهر) شد و خواست همان طور که فرمان آزادی حریم ساحل بحرخزر را صادر کنید، حریم فرهنگ را هم آزاد کنید
دهکردی گفت: “زنگ خطر حوزه فرهنگ سالهاست به صدا درآمده. فرهنگی که بهمثابه هواست و این هوا امروز آغشه به خون و بوی آهن است. در پیشانی تئاتر کشور، نماد تئاتر کشور، ساختمانی که یک هویت غنی دارد و بزرگان بسیاری در آن تئاترها روی صحنه بردهاند و تولید اندیشه کردهاند، در فضای پیرامونیاش هیچ امنیتی وجود ندارد؛ به همان اندازه که در فضای فرهنگ امنیت وجود ندارد”.
چراغی در تاریکی
مجلسی برای قدردانی انجمن منتقدان و نویسندگان و پژوهشگران از علی نصیریان، تنها بازمانده آخرین نسل بزرگان نمایش. و بهروز غریب پور هنرآشنا در گزارش آن شب نوشته که: استاد مجالی خواست تا قدردانی کند از قدردانان و قدردانیاش چنان دلنشین بود که انگار آینه زمان را در دست گرفته است و زمان را ورق میزند.
و گفتند افسانهها را فراموش نکنید، بازی ایرانی را از یاد نبرید: “سوژه ایرانی را از یاد نبرید و من بیمعلم و بیمدرسه “بلبل سرگشته” را نوشتم، در ایران درخشید، در فرانسه تأیید شد و من احساس کردم به ایران و افسانههایش به نمایشهایش مدیونم و به سیاه تختحوضی، به زنپوشان خلاق تقلید به تعزیهخوانها مدیونم اما نه، نه، به خاطر درم و دینار و اسکناس و دلار به خاطر دلم نوشتم، بازی کردم و کارگردانی کردم: به خاطر دلم، دلم، دلم و نه به خاطر مقام و مرتبت و جایگاه – مگر وزیرمان کردند؟ مگر سفیرمان کردند، نه، نه ما عاشق بودیم و در معرض هر تیری هر تهمتی هر توهینی: مگر یادمان رفته است آن انگ تلخ مطربی؟ و مطرببودن هرچند ما همین طعن و لعن را جواب میدادیم: ای وای خدایا: حتی بنگاه تئاترال را هم که بر صحنه بردم، امیر ارسلان که بر صحنه بردم همان نداها بود”.
غریب پور نوشته: “و با اینکه من آینه را برابر او میدیدم اما خودش میگفت که برای جوانان میگوید ولی من ایمان داشتم روی سخنش با آینهای به وسعت زمان بود و… میترسیدیم که ناگهان بخواند: کوه ما سینه ما/ ناخن ما شیشه ما/ اشک ما باده ما/ دیده ما شیشه ما. و چنان بخواند که شیشه بشکند، می، خونین بریزد و جشن را عزا کند که خدا را شکر که نشکست و نریخت آن اشک شرابواری که بوی ناگواری ایام میداد”.
در مقاله گزارش گونه روزنامه شرق آمده: “از سکوی صحنه که پایین آمد خواست نشان بدهد که هنوز جانش را و توانش را دارد که بیآنکه دستی بر شانه کسی بگذارد میتواند دل از معبودش، صحنه، بکند، اما شاید از شدت مرور ۷۲ سال عشق توأم با رنج، پایش یک لحظه تاب تحمل تن نحیفش را از دست داد و راهنمای جوان زیر بالش را گرفت و شاید علی نصیریان عاشق حافظ از زبان لسانالغیب در دلش غرید و خواند: که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند/که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد”.
و در پایان نویسنده تاکید کرده که: “علی نصیریان در این خرابآباد به گنجش رسیده است؛ با تمام فراز و فرودهایی که برای کسی مانند او طبیعی است، پس استاد! آرزویم این است آنقدر بمانی که از دارو و درمان و پرستار دولتی بینیاز باشی”.
تعطیل و تجمیع کتاب
آخر هفته بود که اسد امراللهی شاعر و نگهبان صدیق ادبیات و اهل ادب و هنر، در یک خبر خبرمان کرد که “خبر ناخوشایند اولین روز سومین هفته بهمنماه تعطیلی کتاب آگاه یزد است که پس از قریب به ۴۳ سال فعالیت، فرهنگی کرکرههایش را پایین کشیدند.”
با خواندن این خبر در ذهن پرسشی ظاهر میشود: “عامل این پائین کشیدن کیست. نکند مردمی هستند که کتاب نمیخرند و امکان نمیدهد که کتاب و کتابخوانی، و شاید بتوان گفت فعالیتهای فرهنگی مستقل چون از حمایتهای دولت برخوردار نیست، مجال نفس نمیماند برای کتابفروشی معتبر یزد. پس کتاب خوان نبودن مردم فقط رویه نازکی از ماجراست”.
همزمان با گفتگوی کسانی که از راکد ماندن دکههای فرهنگی مایوس و در عذابند، نشانههای دیگر هم ظاهر میشود.
کیست که نداند مرکز انتشاراتی فرانکلین و کتابهای جیبی، چه سابقه شیرین و به یادماندنی در یادها گذاشتند. مگر کسی هست که همایون صنعتی و جعفری امیرکبیر را، چنان که بنگاه ترجمه و نشر کتاب را. حالا در خبرآمده که مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی در حکمی محمد حسنی مدیر انتشارات جمکران را به مدیریت انتشارات علمی و فرهنگی منصوب کرده است.
هیچ خبر عجیبی نیست. همه با این حکایت آشنایند. جمکران به جای فرانکلین آرزو بسیاری میتواند باشد تاکنون هم در شغلهایی مهمتر از این جاسازی شدند. وگرنه چطور ممکن بود که کتابهای معتبر و خواندنی این مراکز در استخری نگهداری شود که هیچ از آنها باقی نماند.
- هنر و فرهنگ هفته؛ مانیفست نوحهخوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند
- هفته هنر و فرهنگ؛ در سرگیجه و عذاب، مرگ علامه، دلمرده همسایه
بازجویی و درمان با هم
فریده صالحی نوشته: “والس نقابها نمایشی پرکار و پربازیگر و عمیق نبود، اما نمیتوان گفت سوژهاش بکر و جسورانه نیست. میماند این که آیا باج داده برای درآوردن چنین سوژهای که تماشاگران به دنبال گوشههای تاریخ در آن هستند. تاریخ کار مهمی دارد در این نمایش …”
نمایش در حقیقت قصه فروغ زنی تنهاست که دچار فروپاشی روانی شده و در یک بهداری نظامی نگهداری میشود. در حقیقت زندانی است اما زندانی روان خود هم هست، چرا که گزارشها نشان داده که وی با مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) مشارکت داشته است. دکتر منصوری با او مصاحبه میکند و از طریق نمایش درمانی سعی در تخلیه اطلاعاتی و درمان وی دارد. در طول نمایش ماجرای فروغ خاطراتش را با دکتر بازی میکند.
نویسندگان هانا صالحی راد و مهدی تنگ عیش بودند و کارگردان: هانا صالحی راد
بازیگران نیز عبارت بودند از زینب عباسی، هادی شبانی، نگین سوهانی، امیرحسین جعفرپور و ،محمد درویش
نمی توان گفت نمایش والس نقاب ها با وجود سوژه جذاب، با نمایش هایی مانند بلاک
فرانک حمیدیان در دیوار تیوال نوشته: نمایش فوق العاده بود بخصوص اجرای فروغ (خانم زینب عباسی) و دکتر(آقای هادی شبانی). کاملا مخاطب را ترغیب میکرد که با هیجان تا انتهای اجرا را دنبال کند.
بیشتر کسانی که نمایش را دیده اند به خصوص از بازی زینب عباسی در نقش فروغ یاد کرده و آن را دوست داشتهاند.
در ستایش جهان اطراف
یک نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در خانه هنرمندان ایران آغاز شد، با نمایش آثاری از حامد صحیحی، شامل ۲۸ اثر نقاشی با تکنیکهای اکرلیک رو بوم و ترکیب مواد.
نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در ستایش جهان اطراف ماست که در هر اثر از منظر متفاوتی به آن نگاه شده است.
کارتون هفته
کار: هادی حیدری
مهربانیهای رییس
بی بی سی فارسی
لتا منگیشکر؛ اسطوره موسیقی هند در ۹۲ سالگی درگذشت؛ دو روز عزای عمومی اعلام شد
لتا منگیشکر، یکی از محبوبترین خوانندههای هند که صدای او موسیقی متن بیش از هزار فیلم بالیوودی است، در سن ۹۲ سالگی درگذشت.
او در ماه ژانویه پس از مثبت شدن آزمایش کووید-۱۹ در بیمارستانی در مومبای (بمبئی) بستری شده بود.
پزشک معالج او گفت که خانم منگیشکر پس از آن که چند عضو بدن او دچار نارسایی شد، فوت کرد.
منگیشکر بیش از نیم قرن زندگی حرفهای فوقالعاده خود بیش از ۳۰ هزار آهنگ را به ۳۶ زبان خواند.
اما خوانندگی او در بالیوود، صنعت فیلم هند بود که او را به یک نماد ملی تبدیل کرد.
دولت هند از روز یکشنبه دو روز عزای عمومی اعلام کرد که طی آن پرچم ملی در سراسر کشور نیمه افراشته خواهد شد.
برای لتا منگیشکر تشییع جنازهای با تشریفات دولتی برگزار خواهد شد. مراسم سوزاندن جسد او عصر یکشنبه در بمبئی انجام میشود.
ادای احترام
پس از نشر خبر درگذشت، ادای احترام به منگیشکر، که اغلب “بلبل بالیوود” نامیده میشد، شروع شد.
رام نات کویند رئیس جمهور هند گفت که این خبر “قلبم را شکست، همانند میلیونها نفر در سراسر جهان” و افزود که در آهنگهای او “نسلها احساسات عمیق درونی خود را در آهنگهای او یافتند”.
نارندرا مودی نخست وزیر هند گفت که مرگ منگیشکر “خلائی در کشور ما ایجاد کرد که پرشدنی نیست”.
راهول گاندی، رهبر اپوزیسیون، در توییتی نوشت که صدای منگیشکر “جاودانه” است و “در قلب هوادارانش تکرار خواهد شد”.
ویرات کوهلی کاپیتان پیشین کریکت هند گفت که آهنگهای او “میلیونها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داده است”.
چندین ستاره بالیوود نیز از این خبر ابراز غم و اندوه کردند.
هما مالینی بازیگر سینما گفت که “خوش شانس” بوده که در چند آهنگ منگیشکر اجرا کرده است.
او به خبرگزاری ایانآی گفت: “هیچکس نمیتواند مانند او بخواند، او بسیار خاص بود. درگذشت او خیلی غمانگیز است.”
مانوج باجپایی بازیگر از جمله افرادی است که گفت درگذشت منگیشکر پایان “عصر طلایی” برای دوستداران موسیقی هند است.
بزرگداشت؛ لتا منگیشکر، نماد فرهنگی هند
برای چندین دهه، لتا منگیشکر پرفروشترین خواننده کشور بود و هر بازیگر برتر زن از او میخواست که آهنگهایش را بخواند.
آلبومهای او دهها هزار فروخته شد، و او فهرستی متشکل از ۳۰۰۰۰ آهنگ در ژانرهای متعدد و در مجموع ۳۶ زبان داشت.
زمانی که او آهنگ (ای، مردم سرزمینم) ادای احترام ماندگار و روحانگیز برای سربازان هندی کشته شده در جنگ فاجعهبار سال ۱۹۶۲ با چین را در یک محفل عمومی خواند، گفته میشود چشمان جواهر لعل نهرو، نخستوزیر وقت پر از اشک شد.
او برای هر ستاره زن در دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ آواز خواند و تقریبا با همه کارگردانان برجسته بالیوود، از راج کاپور و گورو دات گرفته تا مانی راتنام و کاران جوهر، کار کرد.
یک آهنگسرا زمانی صدای ملودیک و آواز روحانگیز او را “ناب و شفاف مثل بهترین مروارید کریستال” توصیف کرد.
اما او خیلی بیشتر از صدایش بود. منگیشکر یک طرفدار پرشور کریکت بود و به خودروها و بازی “وگاس” علاقه داشت. او همچنین با برخی از درخشانترین ستارههای بالیوود – و حداقل یک گروه بیتل – رقصید.
ویر سنگوی، روزنامه نگار، منگیشکر را “صدای یک ملت، کسی که هند را با آواز بسیار خوب به بسیاری از زبانها (هندی) متحد کرد”. او به ارتباط عاطفی میلیونها هندی با آهنگهای او اشاره کرد و گفت: ما عاشق آهنگهای او شدیم، با موسیقی او جشن گرفتیم و وقتی غم و اندوه داشتیم، او آن را برای ما خواند.”
چینمایی سریپادا خواننده، آدیتی میتال کمدین و بسیاری دیگر مرگ منگیشکر را “پایان یک دوران” توصیف کردند.
سریپادا در توییتر خود نوشت: “حتی وقتی لتای عزیز از این قلمرو خاکی میگذرد، او همیشه زنده خواهد ماند و صدایش همیشه با ما خواهد بود”.
خاطرات منگیشکر رسانههای اجتماعی در هند را فرا گرفت زیرا صدها نفر عکسها و ویدیوهای او را توییت کردند و آهنگهای مورد علاقه خود را از او به اشتراک گذاشتند.
او در ۲۸ سپتامبر ۱۹۲۹ در شهر ایندور در ایالت مادیا پرادش در مرکز هند به دنیا آمد و در سن ۵ سالگی از پدرش دینانات منگیشکر که در تئاتر فعال بود آموزش موسیقی را آغاز کرد.
پس از مرگ پدرش، خانواده به مومبای (بمبئی) نقل مکان کردند، جایی که لتا منگیشکر نوجوان شروع به خواندن برای فیلمهای مراتی کرد.
او همچنین برای حمایت از خانوادهاش در چند فیلم بازی کرد، اما بعدا در مصاحبهای گفت که دلش در این کار نبود. “من در آواز شادترین بودم.”.
موفقیت بزرگ او در سال ۱۹۴۹ اتفاق افتاد – آهنگی جذاب به نام “آیگا آنی والا” را برای فیلم “محال” خواند.
محمد ظهور خیام کارگردان موسیقی به یاد میآورد: “به زودی هر بازیگر زن صدای او را میخواست. اما همیشه سرش شلوغ بود و تنها چند کارگردان خوش شانس موسیقی این شانس را داشتند که او را وادار به آواز خواندن کنند.”
در طی چند دهه بعد، منگیشکر هزاران آهنگ “لیپ سینگ” (لبخوانی آواز) از بزرگترین قهرمانان بالیوود را در طول نسلها خواند.
او در سال ۱۹۹۹ به عنوان نامزد مجلس اعلای پارلمان هند معرفی شد، اما بعدا گفت که از حضور “اکراه” داشته است و دوره عضویت او در آنجا “هرچیزی جز خوشحالی” بود.
او در سال ۲۰۰۱ نشان بهارات راتنا، بالاترین نشان افتخار هند برای غیرنظامیان را دریافت کرد.
در سال ۲۰۰۴، زمانی که او ۷۵ ساله شد، یکی از بزرگترین کارگردانان بالیوود، یاش چوپرا، برای بیبیسی نوشت که “نعمت خدا در صدای او” است.
منگیشکر هرگز ازدواج نکرد، زندگی پرباری در خارج از کارش داشت و علایقاش از کریکت گرفته تا خودروها را در بر میگرفت.
خواهر کوچکتر او آشا بوسل نیز خواننده مشهور بالیوود است. این دو همیشه هرگونه نشانهای از رقابت خواهرانه را رد میکردند و حتی گاهی اوقات با هم اجرا میکردند.
بوسل در سال ۲۰۱۵ به بیبیسی گفت: “ما خیلی به هم نزدیک هستیم – ما هرگز با یکدیگر رقابت نکرده ایم.”
بی بی سی فارسی
‘زنبورک در گام مینور’ در آپارات
این هفته در آپارات فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری به نمایش در میآید.
پس از آن آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم گفتگو خواهد کرد.
درباره فیلم
غربت مجموعهای از مهاجرت و تبعید است. غربتنشینی در روزگار معاصر در جهان به شدت رایج شده و زندگی در شرایط غربتنشینی نمادها و پیامدهایی دارد که در بین افراد و جوامع شباهتهایی بسیاری دارد و آنهایی که به هرشکل در غربت زندگی میکنند، رویههای متفاوتی در برخود با جامعه میزبان در پیش میگیرند. از انزوا و پیگیری آنچه در وطن میگذرد تا ادغام کامل در جامعه میزبان. پرفسورحمید نفیسی پژوهشگرو نویسنده نامدار ایرانی از جمله کسانی است که سالهای سال دور از ایران زندگی کرده و در عین حال ربط خود را با موطن با اشکال مختلف حفظ کرده است. فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ سفری است به درون زندگی حمید نفیسی. در این فیلم بیشتر با او، رویاهایش و محیط زندگیاش آشنا میشویم. این فیلم ساخته مریم سپهری است. پیش از این او فیلم ‘فراتر از رنگ ‘ را در آپارات دیده بودیم. خانم سپهری با فیلم ‘زنبورک در گام مینور’، برنده تندیس افتخار بهترین کارگردانی و بهترین موسیقی متن در جشن مستقل خانه سینما در سال ۱۳۹۷ شده است.
ویژگی فیلم
فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری، یک پرتره لطیف و روان است درباره یک شخصیت و در عین حال که از یک نوستالژی صحبت میکند، شکلی جذاب دارد و هرگزملالآور نیست. ساختاری متمایز دارد و به یک بیان درونی از یک شخصیت میرسد. از طرف دیگر گرچه ‘زنبورک در گام مینور’ فیلم پرتره یک شخصیت است اما در عین حال معنایی گسترده و جهانشمولتر پیدا میکند ومیتواند تصویری از وضعیت زندگی انسان معاصر در غربت باشد.
درباره کارگردان
مریم سپهری کارگردان متولد ۱۳۴۹ در گرگان و دانشآموخته کارشناسی تدوین و کارشناسی ارشد عکاسی دانشگاه هنر تهران است. او از اواخر دهه هشتاد به فیلمسازی رو آورده و با فیلمهایش در جشنوارههای مختلف شرکت کرده و جوایزی را کسب کرده است. پارهای از دستآوردهای او قرار زیر است:
۱۳۹۰ دریافت جایزه بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره بین المللی سوره
۱۳۹۰ کاندید بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره فیلم کوتاه تهران
۱۳۹۳ دریافت جایزه بهترین مستند برای ‘فراتر از رنگ ‘ از جشنواره فیلم میلواکی
۱۳۹۴دریافت جایزه بهترین دستاورد هنری از جشنواره استونی بروک
۱۳۹۷ کاندید بهترین کارگردانی، تدوین (آرش زاهدی)، و موسیقی (کیاوش صاحب نسق) از جشنواره ی سینما – حقیقت برای فیلم ‘زنبورک در گام مینور ‘
۱۳۹۷ برنده تندیس و لوح افتخار بهترین کارگردانی و برنده تندیس و لوح افتخار بهترین موسیقی در جشن مستقل خانه ی سینما
درباره کارشناسان برنامه
پروانه حسینی، پژوهشگر انسانشناسی و دانشجوی مقطع دکترای ‘مطالعات خاورمیانه’ و ‘انسان شناسی’ دانشگاه آریزونا است. او همچنین در این دانشگاه مشغول تدریس است. اصلیترین موضوع تحقیقات او در این دو رشته رابطه مفاهیم هویت، ملیت، دیاسپورا و جنسیت است. او در دانشگاه آریزونا در کلاسهای فرهنگ خاورمیانه، زبان فارسی، و انسان شناسی نژاد و قوم مشغول تدریس بوده، مدیر برنامه ایمرژن فارسی دانشگاه ویسکانسین بوده است. پروانه حسینی قبل از ترک ایران مدرس دانشگاه تهران و الزهرا بوده و هم اکنون در وبسایتها و رسانههای خارج از ایران مینویسد و در میزگردهای آنها حضور دارد.
فرحناز غلامپور متولد تهران و دانش آموخته کارگردانی نمایش از دانشکده سینماتاتر دانشگاه هنر تهران و ‘تکنولوژیهای نو در هنر’ از آکادمی هنرهای زیبای بررا در شهر میلان است. او از سال ۱۳۷۴ شروع به ساخت و تولید فیلم های کوتاه داستانی و مستند نموده و در تولید دهها برنامه آموزشی و تلویزیونی برای سازمان های دولتی و غیر دولتی در داخل ایران مشارکت داشته است. پروژه پایانی تحصیلی او ٰ’ماسک رسانه در ایران’ مطالعه ای بر روشهای پروپاگاندای جمهوری اسلامی ایران در تولید اخبار و فیلم های مستند است. از جمله کارهای او می توان به چاپ اولین مجموعه شعر او با نام ‘ زهاب’ که در نشر گردون منتشر شده، اشاره کرد. او از سال ۱۳۹۱ به ایتالیا مهاجرت کرده و با رسانه های فارسیزبان خارج از ایران به عنوان گزارشگر، تحلیلگر و کارشناس هنرهای نمایشی همکاری میکند.
مصطفی عزیزی، نویسنده، فیلمنامهنویس، تهیهکننده و برنامهساز تلویزیونی متولد اراک و مقیم تورنتوی کانادا است. او تحصیلکرده اقتصاد نظری دانشگاه تهران است و کار حرفهایاش را با نویسندگی برنامههای علمی و فرهنگی برای شبکه رادیویی ایران در سال ۱۳۶۵ آغاز کرده است. او تا سال ۱۳۷۳ که شرکت خصوصی خودش را تاسیس کرد، مدیر بخشهای فنی صدا و انیمیشن رایانهای شبکه تلویزیونی ایران بود و به عنوان تهیهکننده با آنجا همکاری میکرد. از کارهای او در این دوره میتوان به طراحی و تهیهکنندگی مسابقه تلویزیونی ‘تلاش ‘ و نویسندگی و تهیهکنندگی مجموعه پر مخاطب تلویزیونی ‘مسافر ‘ اشاره کرد. در کنار اینها او در این دوره سازنده دهها فیلم و آگهیتبلیغاتی تلویزیونی بود. او پس از مهاجرت به کانادا، در سال ۱۳۹۲ و پس از بازگشت به ایران به اتهام توهین به رهبری، توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی و تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به زندان محکوم شد ولی در سال ۱۳۹۵ مشمول عفو شد و از زندان آزاد گردید. او هماکنون در تورنتوی کانادا زندگی میکند.
گفتگوی آپارات – زنبورک در گام مینور
گفتگوی آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری را اینجا ببینید.
زمان پخش آپارات به وقت ایران :
جمعه ساعت ۹ شب
شنبه ساعت ۱۱ صبح
یکشنبه ۱۲ شب
سهشنبه ۳:۳۰ بعدازظهر
چهارشنبه ۱۲ شب
تکرار جمعه ۰۲:۳۰ بامداد
آرشیو برنامه های آپارات
برای دسترسی به صفحات برنامههای گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید.
مشاهده برنامه از طریق وبسایت بیبیسی فارسی
این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وبسایت بیبیسی فارسی
و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بیبیسی فارسی در کانال بیبیسی فارسی در یوتیوب نیز قابل مشاهده است.
آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk
آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/bbcpersiantv
می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید:
-
تجارت2 روز ago
علاقهمندی شرکتی ۷۷ ترکی برای سرمایهگذاری در پروژه سمنت جوزجان
-
رویداد های اخیر4 روز ago
شش کارمند اداره تحقیقات فدرال پاکستان در تورخم توسط نیروهای امنیتی آن کشور لت و کوب شدند
-
اخبار ساحوی2 روز ago
مسکو: امریکا، انگلیس و اوکراین در حمله تروریستی روسیه نقش داشتند
-
اخبار ساحوی3 روز ago
پایگاه هوایی نیروی بحری پاکستان در بلوچستان مورد حمله قرار گرفت
-
رویداد های اخیر4 روز ago
بنیاد بیات در ننگرهار کمکهای رمضانی توزیع کرد
-
جهان2 روز ago
گزارشگر خاص حقوق بشر سازمان ملل اسرائیل را به نسلکشی متهم کرد
-
رویداد های اخیر3 روز ago
شش تن در حمله انتحاری به انجینران چینایی در پاکستان کشته شدند
-
رویداد های اخیر3 روز ago
سهمیه حج افغانستان برای امسال ۳۰ هزار نفر اعلام شد