Connect with us

بی بی سی فارسی

معضل خط و زبان؛ سرگذشت پارسی در شوروی پیشین

منتشر شده

در

(Last Updated On: عقرب ۲, ۱۴۰۱)
خط

Getty Images

در آستانه سده نویِ خورشیدی در مجموعه نوشتارهایی به موضوع خط فارسی و دگرگونی‌های آن در دوران معاصر- در اینجا به معنای بعد از ورود چاپ- و همچنین به چالش‌های پیش روی خط فارسی در روزگار دیجیتال، فضای مجازی و شبکه اجتماعی، پرداخته می‌شود. صاحب‌نظران، کارشناسان و پژوهشگران در این نوشتارها با رویکردهای متفاوت و از زاویه‌های مختلف به موضوع خط در حوزه فرهنگی زبان فارسی پرداخته‌اند که بمرور در وبسایت بی‌بی‌سی فارسی منتشر می‌شوند. در این مجموعه، رسم‌الخط، نقطه‌گذاری و نگارش نویسندگان حفظ شده‌اند.

n

Getty Images

از نخستین تلاش‌ها برای اصلاح و تغییر رسم‌الخط فارسی بیش از صد سال می‌گذرد، اما باب این بحث همچنان گشوده است. با ورود به عصر رایانه، این گفتمانِ کهن دوباره جان گرفته و دامن پهن کرده است. هنوز هم هستند صاحب‌نظرانی که به شیوۀ میرزا فتحعلی آخوندزاده در اواسط سدۀ ۱۹ میلادی، با اشاره به مشکلات نوشتاری، از خیر دبیره فارسی گذشته‌اند و به ضرورت جایگزینی آن با خطی دیگر ایمان دارند.

این در حالی است که تاجیکستان به عنوان نمایشگاه زندۀ این اصلاح و تغییر در زبان پارسی وجود دارد.

صد سال پیش امارت بخارا به دست ارتش سرخ تسخیر شد و نُه سال بعد رسم‌الخط پارسی در این خطه به لاتین تبدیل شد. دبیرۀ لاتین ده سال عمر کرد، پیش از اینکه جای خود را به رسم‌الخط سیریلیک بدهد.

آخوندزاده و شاهنامۀ رنج‌هایش

چون اشاره‌ای به آخوندزاده داشتیم، داستان را از زندگی و کارنامۀ همو آغاز کنیم.

میرزا فتحعلی سال ۱۸۱۲ میلادی در شهرک نوخه از توابع شهر شکی آذربایجان زاده شد که اکنون در نزدیکی مرز جمهوری آذربایجان با داغستان روسیه و کشور گرجستان است. تا آن زمان، نوخه و شکی از توابع ایران بودند و یک سال بعد با امضای عهدنامۀ گلستان جزء قلمرو روسیه شدند. پدرش میرزا محمدتقی اهل تبریز بود و کدخدای روستای خامنه که اکنون شهری است در استان آذربایجان شرقی ایران. یک سال پیش از تولد میرزا فتحعلی، پدرش از این مقام برکنار شده بود.

میرزا فتحعلی در دنیایی متفاوت بزرگ شد؛ دنیایی ایرانی که در اشغال روسیه راه و روش دیگری می‌پیمود. در نتیجه، در عین حفظ ایرانیت خود پیرو نحله‌های فکری زادبومش بود که دیگر بخشی از امپراتوری روسیه به شمار می‌رفت.

میرزا فتحعلی آخوندزاده

BBC
میرزا فتحعلی آخوندزاده

میرزا فتحعلی آخوندزاده که در اتحاد شوروی پیشین با نام “فتحعلی آخوندف” شناخته می‌شود، عمر خود را وقف اصلاح و تغییر رسم‌الخط ترک و تاجیک (ترک و ایرانی) کرد؛ هرچند تا پایان عمرش این تلاش‌ها باری نداد. او نخست خواهان اصلاح الفبای عربی برای ملل ترک و فارس بود؛ بعد بر مبنای الفبای روسی و لاتین رسم‌الخط تازه‌ای را برای همۀ آنها پی ریخت.

خود او در منظومه‌ای که به سبک شاهنامه به پارسی سروده، جزئیات تلاش‌هایش در راستای اصلاح و تغییر رسم‌الخط را تعریف می‌کند. پاره‌هایی از این منظومه سال ۱۹۲۸ در شماره‌های چهارم و پنجم مجلۀ “رهبر دانش” در تاجیکستان شوروی منتشر شد. درست در بحبوحۀ بحث تغییر الفبای فارسی به لاتین در آسیای میانه، نویسنده‌ای با امضای “رحیم میم” در این مجلۀ پارسی‌زبان پاره‌هایی از آن چکامۀ آخوندزاده را آورده است.

تاجیکستان شوروی که بخش شرقی امارت پیشین بخارا بود، بنا به دستور کرملین باید به تغییر خط تن می‌داد. رسانه‌های دولتی برای تبیین منظور دولت شوراها نهایت تلاش خود را می‌کردند. مقالۀ “رحیم میم” هم در پنجاهمین سالگرد درگذشت فتحعلی آخوندزاده پاره‌ای از آن تلاش‌ها بود:

“میرزا فتحعلی دربارۀ تغییر الفبای عرب در سال ۱۸۵۸ به زبان فارسی کتابچه‌ای می‌نویسد و در سال ۱۸۶۳ برای اعلان نمودن این خیال خود به استانبول می‌رود و کتابچۀ خود را به صدر اعظم ترکیه فواد پاشا پیشنهاد می‌کند. این کتابچۀ میرزا فتحعلی را در جمعیت علمی ترکیه مذاکره کرده، از هر جهت مقبول می‌شمارند.”

در این کتابچه، میرزا فتحعلی الفبای عربی را اصلاح کرده و شکل‌های اصلاح‌کردۀ خودش را نشان داده بوده است. میرزا فتحعلی در منظومه‌ای که دربارۀ الفبای نو نوشته است چنین می‌گوید:

سفر کردم از راه دریا به روم

الفبای نو را در آن مرز و بوم

نمودم به ارکان دولت تمام

خیالم بسی پخته بود و نه خام

یکایک بگفتند صد آفرین

جهان شد به چشمم چو خلد برین

مرا پایگه بیشتر ساختند

به انعام شاهانه بنواختند”

ادامۀ داستان در این منظومه به این شادابی و خوش‌بینی نیست. وزیر مختار وقت ایران در استانبول با بهره‌وری از نفوذ خود جلو پذیرفته شدن اصلاحات آخوندزاده در رسم‌الخط عربی عثمانی را می‌گیرد. فتحعلی آخوندزاده که در آغاز به فکر اصلاح دبیرۀ عربی بود، جری‌تر می‌شود و به فکر برانداختن الفبای رایج می‌افتد. با ترکیب‌بندی الفبای روسی و لاتین، رسم‌الخط تازه‌ای را برای زبان‌های فارسی و ترکی ابداع می‌کند و دوباره سراغ مقام‌هایی را می‌گیرد که این تغییر را تأیید کنند.

کوتاه سخن، پیکار فتحعلی آخوندزاده در طول زندگی شصت‌وشش ساله‌اش به جایی نمی‌رسد و سرانجام می‌سراید:

به اندوه و حسرت مرا روزگار

سر آمد در این دیر ناپایدار

به بسیار تدبیرها چنگزن

بسا بودم از فرط حُبِّ وطن

نبخشید سعی‌ام ولی حاصلی

ندیدم در این عصر صاحبدلی

بزرگان ترکان و ایران‌زمین

همه خفته بودند چون خلق چین

جوانیم رفت و زبون گشت زور

جوانی ندیدم ابا ذوق و شور

آرزوی آخوندزاده

این آرمان را فتحعلی آخوندزاده با خودش به گور نبُرد، بلکه بسیاری آن را پی گرفتند و به منصۀ ظهور رساندند.

جمهوری آذربایجان که میرزا فتحعلی آخوندزاده را از فرزندان خود می‌داند، پیش از همه دست بکار شد. باکو در سال ۱۹۲۲ کمیته‌ای را برای گذار به خط لاتین سازمان داد و چهار سال بعد بکلی خط عربی را پشت سر گذاشت و بتمام لاتین شد. لاتینی شدن رسم‌الخط در جمهوری ترکیه دو سال بعد به وقوع پیوست.

البته پیشتر از آن در خود روسیه هم اتفاقی در همین راستا رخ داده بود. جمهوری خودمختار یاقوتستان نخستین بخش شوروی بود که در سال ۱۹۲۰ الفبای لاتین را به رسمیت شناخت.

پس از جمهوری آذربایجان روند لاتینی کردن در همۀ جمهوری‌های مسلمان‌نشین شوروی کلید خورد و رسم‌الخط همۀ آنها لاتینی شد. تا سال ۱۹۳۰ الفبای هفتاد زبان خُرد و بزرگ اتحاد شوروی لاتینی شده بود و امور تغییر خط را کمیته‌ای ویژه در مسکو اداره می‌کرد. تصمیمِ گذار به خط لاتین از پایتخت امپراتوری دیکته می‌شد.

تاجیک

BBC

چرا لاتینی؟

در اوان پیدایش شوروی، مفهوم‌های سوسیالیسم و کمونیسم سیال بودند و تصور می‌رفت که اتحاد شوروی، خشت اولِ بارویی است که سرانجام تمام جهان را با اهداف کمونیسم گرد هم خواهد آورد. طبعاً همۀ حکومت‌هایی که سوار بر امواج انقلابی روی کار آمده‌اند، به خیال صدور آن موج‌ها به اقصی نقاط جهان بوده‌اند.

در آغاز پاگیری اتحاد شوروی تصور بر این بود که “انقلاب اکتبر” در مرزهای امپراتوری تزاری متوقف نخواهد شد. پندار خیالپردازان بُلشویک، تمام جهان را درمی‌نوردید. و بر مبنای آن پندار، خط لاتین چه برای شرق چه برای غرب، خطی شایسته و پسندیده بود که می‌توانست نیاز همۀ زبان‌ها را برآورده سازد.

آن اوائل حتی در پتروگراد و مسکو حاضر بودند خط سیریلیک را به قربانگاه کمونیسم ببَرند و زبان روسی هم به خط لاتین نبشته شود؛ به مانند زبان‌های اسلاوی دیگرِ چکی و لهستانی. هیجان انقلابی شور و شوق ملی را کشته بود. هدف، دسترسی به یک الفبا و در نهایت یک زبان واحد در میان مللی بود که “انقلاب رنجبران” را تجربه کرده‌اند. به گونه‌ای که در مطبوعات آن روزگار رسمالخط لاتینی را “الفبای اکتبر” می‌نامیدند.

اما رفته‌رفته این نکته برجسته شد که مشکل عقیدتی اتحاد شوروی عمدتاً با ملل مسلمان و غیرمسیحی است. در نتیجه تنها دامن “الفبای عربی” از اتحاد شوروی برچیده شد. گرجی‌ها و ارمنی‌ها که الفباهای کهن خود را دارند، درگیر این ماجرا نشدند، چون غالباً مسیحی بودند. اما الفبای آذری‌ها، ترکمن‌ها، تاتارها، تاجیک‌ها، ازبک‌ها، قرقیزها و قزاق‌ها و همۀ اقوام کوچکتر مسلمان حتماً باید عوض می‌شدند، چون بخش اعظم آنها مسلمان بودند و رسم‌الخط پیشینشان عربی بود.

تغییر الفبا در اتحاد شوروی، بتمام انگیزۀ سیاسی و عقیدتی داشت.

بهای گزاف هم‌زبانی

تقریباً همزمان با عهدنامۀ گلستان، حکومت تزاری روسیه “پیمان بخارِست” را هم امضا کرده بود، با امپراتوری عثمانی در سال ۱۸۱۲. در نتیجه، “مُلداوی” بخشی از امپراتوری روسیه شد و بعد از پیروزی بُلشویک‌ها، بخشی از اتحاد شوروی.

تفاوت مُلداوی با سایر بخش‌های شوروی این بود که در بیرون از مرزهای شوروی، همسایه‌ای داشت هم‌زبان و هم‌تبار. زبان ملی مردم ملداوی “رومانیایی” است. اما در دوران اشغال شوروی نام زبان ملی این کشور تبدیل به “مُلداویایی” شد و خط آن هم بعد تغییر کرد. ملداوی تنها جمهوری غیرمسلمان شوروی است که در اتحاد شوروی مجبور به تغییر نام زبان ملی خود شد.

دلیل این تصمیم روشن و مبرهن است. کشور رومانی با زبان رسمی رومانیایی همسایۀ ملداوی بود. بنا به ملاحظات سیاست‌گذاران شوروی، این هم‌زبانی و هم‌تباریِ دو قوم در دو سوی مرز کار دست اتحاد نوپا می‌داد و می‌توانست برای تمامیت ارضی امپراتوری گران تمام شود. در نتیجه، رویکرد “تفرقه بینداز و حکومت کن” را پیشه کردند. نام زبان ملداویایی عوض شد و بعد رسم‌الخطشان هم تغییر کرد تا هیچ تشابه آشکاری میان مردمان دو سوی مرز باقی نمانَد. همزمان، تزریق واژگان “ساویتی” (شوروی) در ترکیب همۀ زبان‌های شوروی ادامه داشت، تا تفاوت‌ها برجسته‌تر به چشم برسند.

پارسی، استخوانی در گلوی شوروی

در اتحاد شوروی این تزریقات و دخل و تصرف در زبان پارسی دوچندان بود؛ زبانی که نه تنها مهم‌ترین وسیله ارتباط اقوام مختلف منطقۀ فراخ آسیای میانه بود، بلکه پیشینه‌ای غنی‌تر و دیرین‌هتر از روسی و همۀ زبان‌های دیگر اتحاد شوروی داشت. در عین حال، زبان فارسی در دو کشور دیگر در آن سوی مرزهای شوروی -ایران و افغانستان- زبان رسمی بود. در هندوستان هم زبان فارسی تا سال ۱۸۴۳ زبان رسمی بود و پس از آن هم مقامی شاخص داشت. پیش از تصرف امارت بخارا به دست ارتش سرخ در سال ۱۹۲۰، مردمان آسیای میانه، ایران و افغانستان و هندوستان به زبان فارسی با هم مراوده داشتند و آثار و نشریه‌های همدیگر را می‌خواندند. اتحاد شوروی آمده بود که با تغییر خط فارسی به لاتین و تبدیل نام زبان از “فارسی” به “تاجیکی” در سال ۱۹۲۹، این پیوند را از هم بگسلد.

حفظ تمامیت ارضی تنها دغدغۀ سردمداران شوروی نبود. نظام شوروی در حال مهندسی ملتی تازه با ایدئولوژی‌ای نوین بود و باید مرزهایش را به روی اندیشه و عقایدی که از خارج میآمد می‌بست. رویکرد خصمانۀ شوروی به دین در کل و بالاخص به دین اسلام زمینۀ جدایی هرچه تمام‌تر فارسی آسیای میانه از فارسی برون‌مرزی را فراهم کرد.

در میان روشنفکران محلی هم بودند کسانی که از ایدۀ تبدیل الفبای فارسی به لاتین استقبال کردند. نویسندگانی چون تورهقُل ذهنی، منافزادۀ ثابت، عبدالرئوف فطرت، روستایی و رحیم میم در نشریه‌های حکومتی آواز تاجیک، رهبر دانش و تاجیکستان سرخ مقالاتی نوشتند و نقاط ضعف “خط عربی” و نقاط قوت الفبای لاتین را برجسته کردند.

آواز تاجیک

BBC

برای نمونه، نویسنده‌ای با امضای “آ. دال” در شمارۀ هفتم مجلۀ “رهبر دانش” (۱۹۲۸) از تلاش‌های مردمان خاورزمین برای گذار به خط لاتین نوشته بود، با این ادعا که این جنبش در سوریه و ایران و شمال آفریقا قوی‌تر است و اینکه رضاشاه ایران اسناد و دلایل مربوطه را به نهادهای ذیربط تحویل داده، تا زمینه‌های گذار به خط لاتین را بسنجند. به تصور “آ. دال” این تلاش‌ها در ژاپن هم از سال ۱۸۷۸ آغاز شده بود و از هندوستان هم که “۱۶۹ زبان و ۲۰ الفبا” دارد، صدای هواداران الفبای لاتین رساتر به گوش می‌رسید. نویسنده مدعی بود که جنبش گذار به خط لاتین در چین از ۸۰ سال پیش آغاز شده و پذیرفتن “حروفات لاتین، یکی از وظیفه‌های بسیار مهم انقلاب چین است”.

لاتینی کردن خط

نشریه‌های حکومتی بین سالهای ۱۹۲۶-۱۹۲۸ فضایی را ترسیم کردند که گویا همۀ سرزمین‌های شرق تشنۀ دستیابی به علوم و فنون نوین از طریق پذیرفتن الفبای لاتین بودند. منافزادۀ ثابت در مقالۀ “تاجیکان و الفبای نو” در سال ۱۹۲۷ ضرورت گذار به دبیرۀ لاتین را اینگونه توجیه می‌کند:

“الفبای عربی که تاجیکان (و دیگر مملکت‌های مسلمان شرق) آن را برابرِ دین اسلام به زور شمشیر قبول کرده و بعد کم‌کم اصلاح و تکمیلش نموده‌اند، تا قرن‌های اخیر احتیاجات خودشان را کم یا بیش با آن ‘الفبای عرب’ رفع میکرده‌اند. ولی عصر (قرن) نوزدهم با ترقیات فکری، فنی و صنعتی خود احوال اجتماعی انسان‌ها را دگرگون ساخت و در طرز زندگانی بشر انقلاب‌های نوی را به وجود آورد.”

“البته، همین انقلاب‌های نو، احتیاجات نوی را ایجاد کرد. هر قومی که این احتیاجات علمی و اجتماعی نو را به‌خوبی و به‌طور لایق رفع نمود، در میدان مبارزۀ زندگانی از هر جهت غالب آمد. ملت‌های آسیا خصوصاً مسلمانان شرق در این میدان اجتماعی، در این مبارزه‌گاه بزرگ هر وقت مغلوب می‌شدند. چرا؟ برای اینکه اسلحه و یراق (ابزار) آنها به شکل قدیم و سیستم کهنه بود”.

در این تبلیغات حزبی، “الفبای عربی” مادر همۀ مشکلات جامعه معرفی می‌شد؛ بی‌سوادی و کم‌سوادی، پایبندی به دین و خرافات، تنگ‌نظری، فقر و بینوایی، همه و همه زیر سر خط عربی بود و هرچه زودتر باید از شر آن خلاص شد. این، طنینِ سیاستِ کرملین در روزنامه‌های چاپ بخارا، سمرقند و تاشکند و دوشنبه بود. گفته می‌شد که الفبای فارسی را بسختی میشود فرا گرفت و به همین دلیل هم سواد جمعیت کم است. اینکه یک صدا چند علامت دارد، از جملۀ نقاط ضعف عمدۀ “الفبای عربی” بود که همۀ نویسندگان هوادار الفبای لاتین در مقاله‌هایی که به خط فارسی نوشته‌اند، روی آن انگشت گذاشته‌اند. در عوض، تأکید میشد که خط لاتین را می‌توان در مدتی کوتاه فرا گرفت و راه‌اندازی چاپخانه‌ها به این خط بسیار آسان‌تر است.

Tajik

BBC

نشریه‌های حکومتی سرشار از دیدگاههای موافق گذار به خط لاتین بودند. بحث‌هایی که گاه به چشم می‌خورد، مربوط به ایجاد سازگاری میان حروف لاتین و اصوات فارسی بود یا اینکه چه گویشی از گویش‌های فارسی باید معیار باشد. چون در املاء فارسی، گویش منعکس نمی‌شود و مثلاً “شنیدن” را یکی به ضم شین و دیگری به کسر شین و سومی به فتح شین می‌خواند؛ در حالی که هر سه آن را “شنیدن” می‌نویسند. حالا که قرار بود خط واکه‌نگار لاتین را بپذیرند، باید یکی از صدها گویش فارسی را بر مسند رسمی و معیار می‌نشاندند. بر سر گویش‌های بخارا و سمرقند به اجماع نظر رسیدند که بزرگترین شهرهای تاجیک‌نشین منطقه در آن دوران بودند.

سازگاری حروف لاتین با اصوات فارسی هم بحث دامنه‌داری بود که مهمترین نکاتش مربوط به واکه‌ها (مصوت‌ها) می‌شد. روشنفکران فارسی‌زبان از قبیل صدرالدین عینی، ابوالقاسم لاهوتی و عبدالرئوف فطرت دیدگاه‌های نزدیکی داشتند و مثلاً بر این باور بودند که صدای الف ممدود (آ) به خط لاتین باید همان A باشد. اما آلکساندر سِمیونُف خاورشناس روس و گماشتۀ کرملین در امر تغییر خط در آسیای میانه، نظر متفاوتی داشت. او معتقد بود که حرف لاتینِ A برابر “الف مفتوح” (اَ) فارسی است و O همان “الف ممدود” (آ) است. با وجود استدلال‌های مکرر روشنفکران صاحب‌نظران، طبیعی بود که طرح فرستادۀ مسکو پذیرفته شود. این چیرگی خاورشناس روس بر روشنفکران محلی در تعیین رسم‌الخط جدید برای تاجیکان، به الفبای سیریلیک تاجیک هم راه یافت. از اینجاست که “تاجیکستان” همچنان Тоҷикистон نوشته می‌شود.

الفبای پیریلیک

BBC

پیامدهای گذار به خط لاتین

گذار به خط لاتین که یکباره و تبروار به شیوۀ استالینی صورت گرفت، یکشبه بخش اعظم جامعه را بی‌سواد کرد. البته، پس از فرو افتادن جامعه در چاه بی‌سوادی مطلق، تلاش حکومت شوروی برای تزریق الفبای لاتین چشمگیر بود. لشکر آموزگاران به اقصی نقاط منطقه سفر کردند و کارزار “محو بی‌سوادی” (شبیه نهضت سوادآموزی) به راه افتاد.

انتشار کتاب و اسناد به خط فارسی ممنوع شد و کتاب‌های فارسی به کام آتش رفت. مردم، کتاب‌های دینی و شاهنامه فردوسی و دیوان حافظ و گلستان سعدی و مثنوی معنوی مولوی و رباعیات خیام و در کل آثار فارسی را زیر خاک دفن می‌کردند تا مبادا به چشم و دست مأموران بیفتند و مجازات شوند.

استیلای ارتش سرخ بر آسیای میانه بزرگترین لطمه را به زبان و فرهنگ فارسی وارد کرد. زبانی که زمانی در بیشتر کشورهای منطقه رسمیت داشت، از فردای اشغال امارت بخارا از مسند و مکنت افتاد و رفته‌رفته به گوشه‌ای کوهستانی از شرق امارت بخارای پیشین با نام رسمی “تاجیکی” پناه بُرد. به گونه‌ای که در سمرقند و بخارا تکلم به زبان فارسی در ادارات دولتی جریمه داشت و تاجیکان بومی این شهرها مجبور بودند زبان‌های ازبکی و روسی را فرا بگیرند تا با مقام‌های محلی صحبت کنند.

با گذار به خط لاتین، این ضربه دوچندان شد. تا زمان اشغال آسیای میانه به دست ارتش سرخ، در طول بیش از هزار سال، بخش اعظم آثار منطقه به زبان فارسی آفریده شده بود. پشت کردن به دبیرۀ پارسی به مثابۀ پشت کردن به تمام آن پیشینۀ هزارساله بود. این گسستِ ارتباط، هم شامل گذشته می‌شد هم حال. بخش اعظم پارسی‌زبانان در بیرون از مرزهای اتحاد شوروی مانده بودند و با گذار تاجیکستان به خط لاتین، پیوند و مراوده با هم‌زبانان برون‌مرزی تقریباً بکلی قطع شد.

مسکو برای گذار تاجیکستان به خط لاتین هزینۀ زیادی نکرد، چون نیازی به برگردان بیشترِ آثار گذشتۀ پارسی نمی‌دید. از دید حکومت شوروی، آن آثار با “جهان‌بینی نوین” همخوانی نداشت و همان بِه که در مغاک تاریخ بماند. اگر مسکو در عرض مدتی کوتاه، کارزار لاتینی‌خوان کردن تاجیکان را انجام‌شده اعلام کرد، به همین دلیل بود.

الفبای نو برای انتشار ایده‌های نو بود؛ برای چاپ کتاب‌های لنین و استالین و سرآمدان دیگر شوروی و آثار ادبی نوین که در چارچوب ایدئولوژی حاکم بگنجند؛ اما شمار آنها بسیار کمتر از ادبیات هزارسالۀ پارسی بود.

تمبری که در سال ۱۹۹۳ به مناسبت هزارمین سال سرودن شاهنامه در تاجیکستان منتشر شد

Getty Images
تمبری که در سال ۱۹۹۳ به مناسبت هزارمین سال سرودن شاهنامه در تاجیکستان منتشر شد

سیریلیک از راه رسید

با گذار به خط سیریلیک هم این اوضاع ادامه داشت. صرفاً آثاری از بزرگان ادبیات پارسی به خط روسی منتشر می‌شد که نرمش‌پذیرتر بود و می‌شد آنها را به عنوان نمونه‌هایی از “تلاشِ مردمِ فارسی‌زبان برای رسیدن به برابری و دوری از دین و خرافات” عرضه کرد. پاره‌هایی از دیوان رودکی و غزلیات حافظ و بخش‌هایی از آثار سعدی و رباعایت خیام منتشر و همۀ آنها به عنوان پیشگامان دستیابی به کمونیسم قلمداد می‌شدند. چاپ آثاری که یادی از خدا و دین می‌کردند، در این دوره از تحول اتحاد شوروی حرام بود.

خط سیریلیک در اواخر دهۀ ۱۹۳۰ و در آغاز ۱۹۴۰ به سراغ پارسی‌گویان آسیای میانه آمد؛ در دوره‌ای که اتحاد شوروی استالین، خسته از پیکار و کلنجار با سرمایه‌داری غرب، به خودش برگشت و تصمیم گرفت که پیش از همه سوسیالیسم و کمونیسم را در یک ششم کره زمین که قبضه کرده بود، پیاده کند.

با افزایش اختلافات سیاسی شوروی و جهان غرب و نزدیک شدن جنگ جهانی دوم، صدور “انقلاب اکتبر” به کشورهای غربی، تکلیف ثانوی شده بود. در نتیجه، همۀ مللِ عمدتاً مسلمان شوروی در آغاز سال ۱۹۴۰ گویا به ارادۀ خودشان خط سیریلیک را برگزیدند و مرز دیگری هم میان شوروی و جهان غرب کشیده شد؛ در حالی که از تجربۀ خط لاتینشان فقط ده سال می‌گذشت.

همۀ مللِ عمدتاً مسلمان اتحاد شوروی از سال ۱۹۴۰ به بعد خط لاتین را کنار گذاشتند و به سیریلیک متوسل شدند. زبان روسی که زبان رسمی همۀ بخش‌های اتحاد شوروی شده بود، به‌تدریج جای زبانهای بومی را می‌گرفت و گذار همۀ زبان‌های این اتحادیه به خط سیریلیک (روسی) کار را آسان‌تر می‌کرد.

گذشته از این، با گذار به خط روسی، خطر برقراری ارتباط میان اقوام ترک‌تبار اتحاد شوروی و ترکیه و همچنین، پیوند پارسی‌گویان این اتحادیه با هم‌زبانان برون‌مرزیشان هم خنثی می‌شد. اما تغییر دوبارۀ الفبا برای پارسی‌گویان شوروی، به مثابۀ بازکنده شدن از ریشه‌ای بود که تازه می‌دواندند.

الفبای سیریلیکی که برای فارسی‌زبانان ساخته شد (و اکنون با تلفیق واژه‌های “پارسی” و “سیریلیک” گاه “پیریلیک” خوانده می‌شود) همۀ ۳۳ حرف و علامت الفبای روسی را دربر داشت، افزون بر علامت‌هایی برای شش صدای ویژۀ پارسی: غ، ای، ق، او، هـ/ح، ج.

این تغییر الفبا هم به مانند تغییر اولیه، خودجوش نبود. دستور مسکو بود و باید اجرا می‌شد. دوباره مردم بی‌سواد شدند و دگرباره لشکرهای “محو بیسوادی” در اقصی نقاط کشور به گردش افتادند. بعد از چند سال اعلام شد که مردم تاجیکستان “صد درصد” باسواد شده‌اند. در واقع، باید سواد فارسی از دست می‌رفت تا سواد شوروی حاصل شود.

لُبِّ سوادی که حاصل میشد، همان ۳۹ حرفی بود که خاورشناسان شوروی ساخته بودند. می‌شد آن ۳۹ علامت را فرا گرفت و به آثاری به این دبیره دست یافت که با خط مشی شوروی سازگاری تمام و کمال داشتند.

این الفبا برای نگه داشتن پارسی‌گویان اتحاد شوروی در چارچوب عقیدتی شوروی طراحی شده بود. با پذیرش الفبای پیریلیک، کوچکترین ارتباطی هم که میان پارسی‌گویان شوروی و برون‌مرز وجود داشت، گسسته شد.

کنترل اتحاد شوروی بر دسترسی تاجیکان به آثار گذشتگانشان تا پایان عمر این امپراتوری ادامه داشت. مثلاً مثنوی معنوی مولوی برای کسانی که فقط خط پیریلیک بلد بودند، اثری ناشناخته بود؛ از جمله برای خود من. نخستین باری که در نوجوانی توانستم با محتوای آن تاحدی آشنا شوم، در اوان مرگ امپراتوری بود، و آن هم به زبان روسی، نه زبان اصلی.

فرهنگ زبان تاجیکی

BBC

در سال ۱۹۸۶ پاره‌هایی از “مثنوی معنوی” تحت عنوان Poema o skrytom smysle به ترجمۀ “نعوم گرِبنِف” منتشر شد و از آن راه بود که بسیاری از تاجیکان آسیای مرکزی پس از حدود یک قرن، دوباره مولوی را شناختند. اما “مثنوی معنویِ” کامل، پنهان ماند تا شوروی فرو بپاشد و بعد به خط پیریلیک در شهر دوشنبه منتشر شود.

پایان و ادامۀ امپراتوری

با تحکیم مرزبندی سیاسی و فرهنگی شوروی میان پارسی‌گویان حوزۀ امپراتوری و هم‌زبانان برون‌مرزیِ آنها اعتماد به نفس شوروی بالا رفت و در سال ۱۹۸۴ کتاب “صد رباعی خیام” را به زبان روسی و به دو خط پارسی و پیریلیک منتشر کرد. این از معدود مواردی بود که تاجیکان شوروی‌زاده‌ای چون من می‌توانستند با تطبیق و مقایسۀ متون پارسی و پیریلیک، خط پارسی را تاحدی فرا بگیرند. “صد رباعی” عمر خیام، چاپ انتشارات “عرفان” تاجیکستان، نخستین آموزگار خط پارسی برای من و هزاران تن دیگر بود.

چالش‌های روسی نوشتن و پارسی خواندن

اتحاد شوروی رفت، اما مرده‌ریگ (میراث) آن باقی است. اکنون هشتاد سال است که تاجیکانِ آسیای مرکزی پارسی را به خط روسی می‌نویسند و می‌خوانند.

بسیاری به این پندارند که آشنایی تاجیکان با خط روسی، باعث گشایش در راه رسیدن به علوم و هنرهای رایج در روسیه و غرب بوده است. و این بسیاری، معمولاً روی هنرهایی چون اپرا و باله انگشت می‌گذارند که امروزه در تاجیکستان نسبتاً شکوفاست.

چه بسا پارسی‌گویانی که به این علوم و هنرهای غرب، بدون تبدیل رسم‌الخط مادری خود به لاتین یا روسی رسیده‌اند. به‌ویژه اینکه این علوم و هنرها مختص روس‌ها نبوده و از راه‌های دیگر هم می‌شد به آنها رسید. به مانند سنگاپور که هرگز رسم‌الخطش روسی نشد اما اکنون تماشاخانۀ اپرا و بالۀ آن شهرۀ آفاق است.

آشنایی با آثار نویسندگان برجستۀ روس هم نمی‌تواند ضایعۀ دبیرۀ پارسی را برای تاجیکان شوروی پیشین جبران کند. لازمۀ خواندن آن آثار، تغییر رسم‌الخط ملی نبود. یک برزیلی هم می‌تواند در عین حفظ خط و زبان پرتغالی خود، از آثار داستایفسکی و تولستوی و چخوف شناخت خوبی داشته باشد. آشنایی نزدیک تاجیکان شوروی پیشین با این آثار هم بهای سنگین باختن رسم‌الخط خودی را نمی‌پوشاند.

واقعیتی که با آن روبرو هستیم، بسیار عریان‌تر است. حدود نُه میلیون تن در تاجیکستان به زبان پارسی صحبت می‌کنند و به خط روسی می‌نویسند. در حالی که ده‌ها میلیون انسان دیگر در جهان، به زبان همین “حدود نُه میلیون تن” صحبت می‌کنند و به خط پارسی می‌نویسند.

دیوار چین برای تاجیکان شوروی پیشین و همزبانانشان همانا خطی است که اتحاد شوروی، هشتاد سال پیش بر آنها تحمیل کرد. در نتیجه، نه آنها به آثار هم‌زبانان برون‌مرزی خود دسترسی دارند نه پارسی‌گویان خارجی می‌توانند نوشته‌های آنها را بخوانند.

خط پیریلیک باعث این انسداد شده است.

باز جوید روزگار وصل خویش

این پرسش‌ها باعث شد که سال ۱۹۸۹، دو سال مانده به پایان عمر اتحاد شوروی، در شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، تظاهراتی در اعتراض به نادیده گرفتنِ زبان ملی برپا شود. ۳۱ سال پیش معترضان تاجیک نه تنها خواهان رسمیت زبان خود بودند، بلکه هم‌زمان می‌کوشیدند که نام تاریخی این زبان (فارسی) را دوباره بر مسند رسمی برسانند.

دولت وقت تاجیکستان که در تار عنکبوت سیاست‌های “پرسترویکا” و “گلاسنوست”ِ گورباچف گرفتار مانده بود، به خواستۀ مردم تن داد و ۲۲ ژوئیۀ همان سال قانون زبان تاجیکستان تصویب شد. در آن قانون، نام رسمی زبان ملی “تاجیکی (فارسی)” مرقوم شد. یعنی با گذشت بیش از هفتاد سال، دوباره نام “فارسی” در یک سند حکومتی ذکر شد.

در سال ۱۹۹۱ اتحاد شوروی فرو پاشید و دولت وقت تاجیکستان به‌ناچار “اعلامیه استقلال” را امضا کرد که طاهر عبدالجبار، رهبر جنبش رستاخیز و از مخالفان اصلی حکومت تاجیکستان شوروی تدوین کرده بود. چند ماه بعد از آن، جنگی در تاجیکستان درگرفت که روسیه و ازبکستان و ایران هم آتش‌بیارش بودند، اما “داخلی” عنوان شد. این جنگ، پنج سال به درازا کشید و جان بیش از شصت هزار تن را ربود. در همان اوائل جنگ، به صلاحدید روسیه، “امامعلی رحمانف” رئیس یک مزرعۀ اشتراکی شوروی به رهبری کشور برگزیده شد که همچنان رئیس‌جمهور تاجیکستان است، با این تفاوت که پسوند روسی نام خانوادگی “-اف” را حذف کرده و اکنون با نام “امامعلی رحمان” شناخته می‌شود.

در سال ۱۹۹۴ که قانون اساسی تاجیکستان به همه‌پرسی گذاشته شد، “شهرت سلطانُف”، یکی از نمایندگان مجلس، پیشنهاد کرد نام زبان رسمی تاجیکستان صرفاً “تاجیکی” باشد، بدون افزودۀ “فارسی”. این پیشنهاد پذیرفته شد و بعداً شهرت سلطانف رئیس دفتر ریاست جمهوری تاجیکستان شد و سالها سفیر تاجیکستان در ترکیه و اوکراین بود.

در سال ۱۹۸۹ پیش‌بینی میشد که در عرض پنج سال تاجیکستان به‌تدریج به خط فارسی برگردد. به همین منظور تدریس دبیرۀ فارسی در مدارس راه‌اندازی شد و نوشته‌های کوچه و خیابان‌ها و دکه‌ها به دو خط روسی و فارسی بود. اما پس از پیروزی “جبهه خلقی” رحمان، نوشته‌هایی به خط پارسی که در جای جای کشور دیده می‌شد، سترده شد و دوباره جای آن نوشته‌ها را واژه‌ها و عباراتی به خط روسی گرفت.

امامعلی رحمان شخصاً نه یک بار و دو بار گفته است که قرار نیست تاجیکستان به خط فارسی برگردد.

قیاس و تطبیق پارسی و پیریلیک

BBC

قیاس و تطبیق پارسی و پیریلیک

جستجوگر گوگل هم در این باره حرفی برای گفتن دارد.

حتی موضوع‌هایی که مربوط به آسیای مرکزی است، در جستجوهای گوگل امتیاز بیشتر را به خط فارسی می‌دهد. برای نمونه، جستجوی عبارت “شهر بخارا” در گوگل به خط پیریلیک حدود ده هزار و ۴۰۰ نتیجه میدهد و به خط فارسی، بیش از ۵۷ هزار نتیجه.

نتایج جستجوی واژۀ “کتاب‌خوانی” به دو خط پیریلیک و پارسی در گوگل نشان می‌دهد مطالبی که این واژه را در ترکیب خود دارند به خط پیریلیک ۲۰ هزار و هفتصد عدد هستند و به خط پارسی ۱۱ میلیون و چهارصد هزار عدد.

دانشنامۀ آزاد ویکیپدیا می‌گوید که به خط فارسی حدود ۷۵۰ هزار مقاله دارد و به خط پیریلیک، بیش از صد هزار.

یعنی واقعیت‌های دنیای دیجیتال هم پایبندی فارسی‌زبانان آسیای میانه به خط روسی را زیر سؤال می‌بَرَد. وقتی که فضای اینترنت مملو از مطالبی به زبان تاجیکان است و آنها فقط خطش را نمی‌خوانند، طبعاً پرسشی پدید می‌آید که چرا نمی‌خواهند به خط خودی برگردند و از این دانستنی‌ها فیض ببرند.

بسیاری از صاحبنظران دلیل این خودداری را صرفاً سیاسی ارزیابی می‌کنند. خروج تاجیکستان از حوزۀ سیریلیک را بسیاری به مثابۀ خروج تاجیکستان از حوزۀ نفوذ روسیه می‌دانند. در روسیه هم این دیدگاه رایج است.

اما در مباحثات داخلی تاجیکستان دربارۀ تغییر خط، همچنان این لفاظی شوروی چیرگی دارد که “خط عربی بسیار سخت است و یک صدا چند علامت دارد”. شاید بشود آن را تلاشی برای توجیه منطقی یک تصمیم سیاسی تلقی کرد، چرا که همۀ دبیره‌های ریشه‌دار جهان، چنین “سختی”هایی را دارند.

مثلاً در زبان انگیسی یک علامتِ a هفت صدا دارد و در واژگان مختلف به هفت شیوۀ گوناگون تلفظ می‌شود. یا یک واژۀ فرانسوی parfaitement که ۱۲ حرف دارد، فقط با هشت صدا به زبان می‌آید.

شگفتا که هیچ یک از این “استثنائات” را در نگارش پارسی نداریم. پس می‌شود به این نتیجه رسید که “سختی”های الفبای پارسی هم به اندازه‌ای نیست که شوروی می‌گفت و برخی در جهان امروز تصور می‌کنند.

مقایسه فارسی و پیریلیک

BBC

تصور روزنامه‌های بدو شوروی در بخارای تسخیرشده در دهۀ ۱۹۲۰ بر این بود که چینی‌ها برای پشت سر گذاشتن “دشواری” نویسه‌های چینی به‌زودی چنگ به دامان خط لاتین خواهند زد. تصور این بود که واژه‌نگاشت‌های پیچیدۀ چینی مانع از رشد مردم می‌شود و محکوم به فناست. اما چنین نشد.

“آ. دال” در سال ۱۹۲۸ در مجلۀ “رهبر دانش” تاجیکستان می‌گفت قرار است به‌زودی الفبای ژاپنی و هندی هم تبدیل به لاتین شود که باز هم چنین نشد.

نه تنها چنین نشد، بلکه همۀ این ملل با رسم‌الخط‌های “دشوار” خود به مراتبِ بلندتر علمی و فنی هم دست یافته‌اند.

مجسمه رودکی در دوشنبه

Getty Images
مجسمه رودکی در دوشنبه

رودکی به الفبای روسی

به باور بسیاری از کارشناسان، تجربۀ تلخ تاجیکستان در زمینۀ تغییر خط نشان می‌دهد که کتابت زبان پارسی به هر خط دیگری به مثابۀ جدا کردن روح از تن است.

کتابت آن به دبیرۀ لاتین یا سیریلیک نه تنها ارتباط با گذشته را می‌گسلد، بلکه ممکن است پیوند با هم‌زبانان امروزی را هم ببُرد و زبان واحد فارسی را به زبانک‌های مختلف تجزیه کند. توسل به دبیره‌های واکه‌نگاری چون لاتین و سیریلیک به‌ناچار تفاوت گویش‌ها را هم منعکس می‌کند، در حالی که در نگارش پارسی همۀ آنها یکپارچه هستند. به یاد آورید نمونۀ املا و تلفظ “شنیدن” را.

پیشتر اشاره شد که در دنیای دیجیتالِ امروز، فارسیِ تاجیکستان که به خط روسی نوشته می‌شود، به گَرد نرم‌افزارهای فارسی هم نمی‌رسد. اما در دنیای پیشادیجیتال و چاپی هم این تفاوت بی‌اندازه محسوس بود و هست.

تاجیکستان با جمعیت نسبتاً اندکش، نمی‌تواند همۀ آثار مهم جهان را به خط پیریلیک منتشر کند. اما بیشترِ آن آثار به زبان مردم تاجیکستان در دسترس هستند، اگر ۳۲ علامت الفبای فارسی را فرا بگیرند.

شگرف و دردناک است که نوادگان رودکی در سرزمینی که آدم‌الشعرا را به دنیا آورده، به دلایلی کاملاً سیاسی نمی‌توانند آثار نیای خود را به خط خود او بخوانند و تنها به آثاری دسترسی دارند که به خط روسی منتشر شده است.

چنین است حکایت این راه پیموده.

Advertisement

بی بی سی فارسی

هنر و فرهنگ هفته؛ صعود نسل تازه سینما، حل فرانکلین در جمکران، ناهار دادند به شما؟

Published

on

(Last Updated On: عقرب ۲, ۱۴۰۱)
ایارن

BBC

در سالگرد انقلاب در این هفته، جشنواره فیلم از چهره‌های دوران انقلاب و قبل از آن خالی شد، و از آثار جوانانی پر، که متولد دوران انقلاب بودند یا بعد از آن، حتی داوران. چنین شد که تنها ناظر و شاهد از دوران دور، مسعود کیمیایی، حاضر نشد به مراسم برود اما فیلم ساخته او که یک نوستالژی فرهنگی از سال‌های مصدقی است، راه خود گشود.

و هفته جز این‌ها نیز تکان‌ها داشت. اول این که جای بنیانگذار فرانکلین به کتابدار جمکران سپرده شد و در شادمانی هفته سالگرد انقلاب، مجلات گرچه چهره آراستند اما خبرهای آخر هم برایشان ناگوار بود و زیر لب گفتند پیام رسیده که در فکر کار دیگر باشید. در این اثنا کتابفروشی آگاه یزد هم در سالگرد تولدش تعطیل شد. چراغ دیگر را پیرقوم نمایش گیراند در مجلسی در خانه هنر. ناله را دیگران کردند از بیم صدمه به معتبرترین تئاتر شهر، خواستار آزادی فرهنگ شدند حالا که سواحل خزر آزاد می‌شوند.

انقلاب و سرنوشت سینما

همزمان با هفته‌ای که به یادآوری انقلاب اختصاص دارد که ۴۴ سال قبل رخ داد. همه نشریات و برنامه‌های رادیو و تلویزیون‌ها، حتی بخش‌هایی از دنیای مجازی فارسی زبان، به شرح و تحلیل روزهای انقلاب مشغولند. گرچه بخشی از مردم از هم می‌پرسند که آن انقلاب چگونه و چرا اتفاق افتاد، بخشی دیگر از وقوعش شادمانند و بدان مدیون.

در این میان برگزاری جشنواره سالانه فیلم، همه نشریات هنری را به خود مشغول کرده است. این جشنواره در اصل پنجاه سال قبل به صورت حادثه‌ای بین‌المللی در ایران پاگرفت اما انقلاب در اول کار نه که سینماها را آتش زد بلکه جشنواره را هم تعطیل کرد تا چهار سال بعد که جمعی از اهل هنر از جمع انقلابیون، جشنواره را زنده کردند (گیرم عنوان فجر گرفت تا همسو با زمانه شود) اما صنعت سینما را زنده داشتند و به سرعت استعدادهای تازه با همه دخالت‌های انقلابیون، وارد صحنه شدند و چیزی نگذشت که سینمای ایران جلوه تازه خود را جهانی کرد و ماندگار شد. هشت سال خاتمی سینمای ایران جهان آرا شد، هشت سال بعد به فاجعه کشید، هشت سال روحانی جانی دیگر گرفت و اینک باز …

مجله گزارش فیلم که ادامه راه مجله فیلم است که همزمان با اولین جشنواره فجر شروع به کار کرد، در سرمقاله شماره بهمن خود نوشته: همیشه اعداد رند جذابیت خاصی دارند. انگار ایســتگاه‌هایی در میانه راهنــد و فرصت‌هایی بــرای نفس تازه کردن و بررســی مســیر طی شــده و چشــم اندازه ای پیــش رو. جشــنواره فیلــم فجر هم حالا به چهل ســالگی رســیده و این سن وسالی ست حساس؛ حتی برای یک جشنواره سینمایی! برگــزاری هــردوره جشــنواره فیلــم فجــر،همیشــه با حرف وحدیث های فراوانی همراه بوده، امســال نیز از این قاعده بیرون نیســت.

عباس یاری رییس شورای سیاستگذاری مجله، در اولین شماره ویژه جشنواره نوشته: “چهلمین جشنواره فیلم فجر با نمایش ۲۲ فیلم دربخش رقابتی ســودای ســیمرغ آغاز به کار کرد. جشنواره در سال ۱۳۶۱ فقــط بــا پنــج فیلــم ایرانــی مــرگ یزدگــرد (بهــرام بیضایی)،حاجی واشــنگتن (علی حاتمی)، خط قرمز (مســعود کیمیایی)، اشــباح (رضــا میرلوحی) و ســفیر (فریـبـرز صالح) کارش را آغاز کرد. در ســه چهار دوره اول، دفــتر جشــنواره بــه تمامی دفترهای فیلمســازی و نهادهــای هــنری و غیرهنری، از تلویزیون و حوزه هنری گرفته تا کمیته انقلاب اســلامی و بنیاد شــهید و بنیاد مستضعفان و کانون پرورش و… اعلام می‌کردند که اگر فیلمی دارید برایمان بفرستید”.

اما مجله فرهنگی آزما ، سالگرد ۲۳ سالگی خود را جشن گرفته و دیگر از دردها و فشارها و مصیبت و کوشش برای ماندن، چیزی ننوشته. از درد اشتیاق گفته که همه این سال‌ها مدیر (ندا عابد) و هوشنگ اعلم سردبیر، و همراه همکاران و همدلان، کشیده و چشیده‌اند.

سردبیر به جای رنجنامه سربسته می‌نویسد: “در زندگی رنج رهایی هست که از گوهری یگانه پدیدار میشود، گوهر عشق. رنج‌هایی که بر هر جانی نمی‌نشیند مگر به اقبالی بلند و بر جانی توانمند به حملش، و من چنین رنجی را رنج مقدس می‌نامم. رنجی که هیچ کس – جز آن که گرفتارش میشود نه ارزش آن را می‌فهمد نه آزار استخوان سوزش را. رنجی همچون رنج مادر شدن و مادری کردن”.

حریم فرهنگ، مثل حریم دریا آزاد

چه کسی تصور می‌کرد که حاشیه‌های تئاتر شهر، فرهنگی‌ترین نقطه شهر، روزی خوابگه از دست رفتگان شود. یعنی شهرداری اینک در اختیار جناح انقلابی، بیشتر تمایل دارد که این مرکز که میزبان بازی‌ها و نقش‌ها و اجراها در طول ۵۰ سال گذشته بوده است، روزی چنین یتیم و بی‌پشتوانه قرار گیرد. چنین است که مخالفان معتقدند تعمدی در کارست برای از ریخت انداختن این مرکز فرهنگی -و شاید مراکز مشابه هم.

شهر خبر نوشته: “تئاتر شهر این روزها حال و روز خوبی ندارد و اطراف این مجموعه‌ فرهنگی به تسخیرِ دستفروشان و رمالان درآمده است؛ آنگونه که دیگر امنیتی برای حضور خانواده‌ها در اطراف این مجموعه وجود ندارد”.

مدیر این مرکز به خبرنگار شهرخبر گفته: “یادم هست که یکی از اعضای شورای شهر می‌گفت که فضای فرهنگی پیرامون تئاتر شهرِ امروز مانند ترمینال جنوب دو دهه پیش است. متاسفانه فضای اطراف ترمینال جنوب از دو دهه پیش رها شد و اکنون آن اطراف معضلات بسیاری دارد. شاید اگر آن فضا از دو دهه پیش با مدیریت درستی مواجه میشد، اکنون شاهد آن معضلات نبودیم. متاسفانه این اتفاق برای تئاتر شهر هم در حال رخ دادن است”.

به ‌دنبال انتشار تصاویر قمه‌کشی در محوطه تئاتر شهر. این هفته پیام دهکردی بازیگر باسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون با انتشار یک پیام تصویری خواستار رسیدگی روسای ۳ قوه به وضعیت فرهنگ و تئاتر (تاکید بر تئاتر شهر) شد و خواست همان طور که فرمان آزادی حریم ساحل بحرخزر را صادر کنید، حریم فرهنگ را هم آزاد کنید

دهکردی گفت: “زنگ خطر حوزه فرهنگ سال‌هاست به صدا درآمده. فرهنگی که به‌مثابه هواست و این هوا امروز آغشه به خون و بوی آهن است. در پیشانی تئاتر کشور، نماد تئاتر کشور، ساختمانی که یک هویت غنی دارد و بزرگان بسیاری در آن تئاترها روی صحنه برده‌اند و تولید اندیشه کرده‌اند، در فضای پیرامونی‌اش هیچ امنیتی وجود ندارد؛ به همان اندازه که در فضای فرهنگ امنیت وجود ندارد”.

چراغی در تاریکی

مجلسی برای قدردانی انجمن منتقدان و نویسندگان و پژوهشگران از علی نصیریان، تنها بازمانده آخرین نسل بزرگان نمایش. و بهروز غریب پور هنرآشنا در گزارش آن شب نوشته که: استاد مجالی خواست تا قدردانی کند از قدردانان و قدردانی‌اش چنان دلنشین بود که انگار آینه زمان را در دست گرفته است و زمان را ورق می‌زند.

و گفتند افسانه‌ها را فراموش نکنید، بازی ایرانی را از یاد نبرید: “سوژه ایرانی را از یاد نبرید و من بی‌معلم و بی‌مدرسه “بلبل سرگشته” را نوشتم، در ایران درخشید، در فرانسه تأیید شد و من احساس کردم به ایران و افسانه‌هایش به نمایش‌هایش مدیونم و به سیاه تخت‌حوضی، به زن‌پوشان خلاق تقلید به تعزیه‌خوان‌ها مدیونم اما نه، نه، به خاطر درم و دینار و اسکناس و دلار به‌ خاطر دلم نوشتم، بازی کردم و کارگردانی کردم: به‌ خاطر دلم، دلم، دلم و نه به ‌خاطر مقام و مرتبت و جایگاه – مگر وزیرمان کردند؟ مگر سفیرمان کردند، نه، نه ما عاشق بودیم و در معرض هر تیری هر تهمتی هر توهینی: مگر یادمان رفته است آن انگ تلخ مطربی؟ و مطرب‌بودن هرچند ما همین طعن و لعن را جواب می‌دادیم: ای وای خدایا: حتی بنگاه تئاترال را هم که بر صحنه بردم، امیر ارسلان که بر صحنه بردم همان نداها بود”.

غریب پور نوشته: “و با اینکه من آینه را برابر او می‌دیدم اما خودش می‌گفت که برای جوانان می‌گوید ولی من ایمان داشتم روی سخنش با آینه‌ای به وسعت زمان بود و… می‌ترسیدیم که ناگهان بخواند: کوه ما سینه ما/ ناخن ما شیشه ما/ اشک ما باده ما/ دیده ما شیشه ما. و چنان بخواند که شیشه بشکند، می‌، خونین بریزد و جشن را عزا کند که خدا را شکر که نشکست و نریخت آن اشک شراب‌واری که بوی ناگواری ایام می‌داد”.

در مقاله گزارش گونه روزنامه شرق آمده: “از سکوی صحنه که پایین آمد خواست نشان بدهد که هنوز جانش را و توانش را دارد که بی‌آنکه دستی بر شانه کسی بگذارد می‌تواند دل از معبودش، صحنه، بکند، اما شاید از شدت مرور ۷۲ سال عشق توأم با رنج، پایش یک لحظه تاب تحمل تن نحیفش را از دست داد و راهنمای جوان زیر بالش را گرفت و شاید علی نصیریان عاشق حافظ از زبان لسان‌الغیب در دلش غرید و خواند: که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند/که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد”.

و در پایان نویسنده تاکید کرده که: “علی نصیریان در این خراب‌آباد به گنجش رسیده است؛ با تمام فراز و فرودهایی که برای کسی مانند او طبیعی است، پس استاد! آرزویم این است آن‌قدر بمانی که از دارو و درمان و پرستار دولتی بی‌نیاز باشی”.

تعطیل و تجمیع کتاب

آخر هفته بود که اسد امراللهی شاعر و نگهبان صدیق ادبیات و اهل ادب و هنر، در یک خبر خبرمان کرد که “خبر ناخوشایند اولین روز سومین هفته بهمن‌ماه تعطیلی کتاب آگاه یزد است که پس از قریب به ۴۳ سال فعالیت، فرهنگی کرکره‌هایش را پایین کشیدند.”

با خواندن این خبر در ذهن پرسشی ظاهر می‌شود: “عامل این پائین کشیدن کیست. نکند مردمی هستند که کتاب نمی‌خرند و امکان نمی‌دهد که کتاب و کتابخوانی، و شاید بتوان گفت فعالیت‌های فرهنگی مستقل چون از حمایت‌های دولت برخوردار نیست، مجال نفس نمی‌ماند برای کتابفروشی معتبر یزد. پس کتاب خوان نبودن مردم فقط رویه نازکی از ماجراست”.

همزمان با گفتگوی کسانی که از راکد ماندن دکه‌های فرهنگی مایوس و در عذابند، نشانه‌های دیگر هم ظاهر می‌شود.

کیست که نداند مرکز انتشاراتی فرانکلین و کتاب‌های جیبی، چه سابقه شیرین و به یادماندنی در یادها گذاشتند. مگر کسی هست که همایون صنعتی و جعفری امیرکبیر را، چنان که بنگاه ترجمه و نشر کتاب را. حالا در خبرآمده که مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی در حکمی محمد حسنی مدیر انتشارات جمکران را به مدیریت انتشارات علمی و فرهنگی منصوب کرده است.

هیچ خبر عجیبی نیست. همه با این حکایت آشنایند. جمکران به جای فرانکلین آرزو بسیاری می‌تواند باشد تاکنون هم در شغل‌هایی مهم‌تر از این جاسازی شدند. وگرنه چطور ممکن بود که کتاب‌های معتبر و خواندنی این مراکز در استخری نگهداری شود که هیچ از آن‌ها باقی نماند.

بازجویی و درمان با هم

فریده صالحی نوشته: “والس نقاب‌ها نمایشی پرکار و پربازیگر و عمیق نبود، اما نمی‌توان گفت سوژه‌اش بکر و جسورانه نیست. می‌ماند این که آیا باج داده برای درآوردن چنین سوژه‌ای که تماشاگران به دنبال گوشه‌های تاریخ در آن هستند. تاریخ کار مهمی دارد در این نمایش …”

نمایش در حقیقت قصه فروغ زنی تنهاست که دچار فروپاشی روانی شده و در یک بهداری نظامی نگهداری می‌شود. در حقیقت زندانی است اما زندانی روان خود هم هست، چرا که گزارش‌ها نشان داده که وی با مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) مشارکت داشته است. دکتر منصوری با او مصاحبه می‌کند و از طریق نمایش درمانی سعی در تخلیه اطلاعاتی و درمان وی دارد. در طول نمایش ماجرای فروغ خاطراتش را با دکتر بازی می‌کند.

نویسندگان هانا صالحی راد و مهدی تنگ عیش بودند و کارگردان: هانا صالحی راد

بازیگران نیز عبارت بودند از زینب عباسی، هادی شبانی، نگین سوهانی، امیرحسین جعفرپور و ،محمد درویش

نمی توان گفت نمایش والس نقاب ها با وجود سوژه جذاب، با نمایش هایی مانند بلاک

فرانک حمیدیان در دیوار تیوال نوشته: نمایش فوق العاده بود بخصوص اجرای فروغ (خانم زینب عباسی) و دکتر(آقای هادی شبانی). کاملا مخاطب را ترغیب می‌کرد که با هیجان تا انتهای اجرا را دنبال کند.

بیشتر کسانی که نمایش را دیده اند به خصوص از بازی زینب عباسی در نقش فروغ یاد کرده و آن را دوست داشته‌اند.

در ستایش جهان اطراف

یک نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در خانه هنرمندان ایران آغاز شد، با نمایش آثاری از حامد صحیحی، شامل ۲۸ اثر نقاشی با تکنیک‌های اکرلیک رو بوم و ترکیب مواد.

نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در ستایش جهان اطراف ماست که در هر اثر از منظر متفاوتی به آن نگاه شده است.

کارتون هفته

کار: هادی حیدری

مهربانی‌های رییس

Continue Reading

بی بی سی فارسی

لتا منگیشکر؛ اسطوره موسیقی هند در ۹۲ سالگی درگذشت؛ دو روز عزای عمومی اعلام شد

Published

on

(Last Updated On: عقرب ۲, ۱۴۰۱)
Lata Mangeshkar

Getty Images
لتا منگیشکربیش از ۳۰۰۰۰ آهنگ خواند

لتا منگیشکر، یکی از محبوب‌ترین خواننده‌های هند که صدای او موسیقی متن بیش از هزار فیلم بالیوودی است، در سن ۹۲ سالگی درگذشت.

او در ماه ژانویه پس از مثبت شدن آزمایش کووید-۱۹ در بیمارستانی در مومبای (بمبئی) بستری شده بود.

پزشک معالج او گفت که خانم منگیشکر پس از آن که چند عضو بدن او دچار نارسایی شد، فوت کرد.

منگیشکر بیش از نیم قرن زندگی حرفه‌ای فوق‌العاده خود بیش از ۳۰ هزار آهنگ را به ۳۶ زبان خواند.

اما خوانندگی او در بالیوود، صنعت فیلم هند بود که او را به یک نماد ملی تبدیل کرد.

دولت هند از روز یکشنبه دو روز عزای عمومی اعلام کرد که طی آن پرچم ملی در سراسر کشور نیمه افراشته خواهد شد.

برای لتا منگیشکر تشییع جنازه‌ای با تشریفات دولتی برگزار خواهد شد. مراسم سوزاندن جسد او عصر یکشنبه در بمبئی انجام می‌شود.

ادای احترام

پس از نشر خبر درگذشت، ادای احترام به منگیشکر، که اغلب “بلبل بالیوود” نامیده می‌شد، شروع شد.

رام نات کویند رئیس جمهور هند گفت که این خبر “قلبم را شکست، همانند میلیون‌ها نفر در سراسر جهان” و افزود که در آهنگ‌های او “نسل‌ها احساسات عمیق درونی خود را در آهنگ‌های او یافتند”.

نارندرا مودی نخست وزیر هند گفت که مرگ منگیشکر “خلائی در کشور ما ایجاد کرد که پرشدنی نیست”.

راهول گاندی، رهبر اپوزیسیون، در توییتی نوشت که صدای منگیشکر “جاودانه” است و “در قلب هوادارانش تکرار خواهد شد”.

ویرات کوهلی کاپیتان پیشین کریکت هند گفت که آهنگ‌های او “میلیون‌ها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داده است”.

چندین ستاره بالیوود نیز از این خبر ابراز غم و اندوه کردند.

هما مالینی بازیگر سینما گفت که “خوش شانس” بوده که در چند آهنگ منگیشکر اجرا کرده است.

او به خبرگزاری ای‌ان‌آی گفت: “هیچکس نمی‌تواند مانند او بخواند، او بسیار خاص بود. درگذشت او خیلی غم‌انگیز است.”

مانوج باجپایی بازیگر از جمله افرادی است که گفت درگذشت منگیشکر پایان “عصر طلایی” برای دوستداران موسیقی هند است.

.

Getty Images

بزرگداشت؛ لتا منگیشکر، نماد فرهنگی هند

برای چندین دهه، لتا منگیشکر پرفروش‌ترین خواننده کشور بود و هر بازیگر برتر زن از او می‌خواست که آهنگ‌هایش را بخواند.

آلبوم‌های او ده‌ها هزار فروخته شد، و او فهرستی متشکل از ۳۰۰۰۰ آهنگ در ژانرهای متعدد و در مجموع ۳۶ زبان داشت.

زمانی که او آهنگ (ای، مردم سرزمینم) ادای احترام ماندگار و روح‌انگیز برای سربازان هندی کشته شده در جنگ فاجعه‌بار سال ۱۹۶۲ با چین را در یک محفل عمومی خواند، گفته می‌شود چشمان جواهر لعل نهرو، نخست‌وزیر وقت پر از اشک شد.

او برای هر ستاره زن در دهه‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ آواز خواند و تقریبا با همه کارگردانان برجسته بالیوود، از راج کاپور و گورو دات گرفته تا مانی راتنام و کاران جوهر، کار کرد.

یک آهنگ‌سرا زمانی صدای ملودیک و آواز روح‌انگیز او را “ناب و شفاف مثل بهترین مروارید کریستال” توصیف کرد.

اما او خیلی بیشتر از صدایش بود. منگیشکر یک طرفدار پرشور کریکت بود و به خودروها و بازی “وگاس” علاقه داشت. او همچنین با برخی از درخشان‌ترین ستاره‌های بالیوود – و حداقل یک گروه بیتل – رقصید.


ویر سنگوی، روزنامه نگار، منگیشکر را “صدای یک ملت، کسی که هند را با آواز بسیار خوب به بسیاری از زبان‌ها (هندی) متحد کرد”. او به ارتباط عاطفی میلیون‌ها هندی با آهنگ‌های او اشاره کرد و گفت: ما عاشق آهنگ‌های او شدیم، با موسیقی او جشن گرفتیم و وقتی غم و اندوه داشتیم، او آن را برای ما خواند.”

چینمایی سریپادا خواننده، آدیتی میتال کمدین و بسیاری دیگر مرگ منگیشکر را “پایان یک دوران” توصیف کردند.

سریپادا در توییتر خود نوشت: “حتی وقتی لتای عزیز از این قلمرو خاکی می‌گذرد، او همیشه زنده خواهد ماند و صدایش همیشه با ما خواهد بود”.

خاطرات منگیشکر رسانه‌های اجتماعی در هند را فرا گرفت زیرا صدها نفر عکس‌ها و ویدیوهای او را توییت کردند و آهنگ‌های مورد علاقه خود را از او به اشتراک گذاشتند.

او در ۲۸ سپتامبر ۱۹۲۹ در شهر ایندور در ایالت مادیا پرادش در مرکز هند به دنیا آمد و در سن ۵ سالگی از پدرش دینانات منگیشکر که در تئاتر فعال بود آموزش موسیقی را آغاز کرد.

پس از مرگ پدرش، خانواده به مومبای (بمبئی) نقل مکان کردند، جایی که لتا منگیشکر نوجوان شروع به خواندن برای فیلم‌های مراتی کرد.

او همچنین برای حمایت از خانواده‌اش در چند فیلم بازی کرد، اما بعدا در مصاحبه‌ای گفت که دلش در این کار نبود. “من در آواز شادترین بودم.”.

.

Getty Images

موفقیت بزرگ او در سال ۱۹۴۹ اتفاق افتاد – آهنگی جذاب به نام “آیگا آنی والا” را برای فیلم “محال” خواند.

محمد ظهور خیام کارگردان موسیقی به یاد می‌آورد: “به زودی هر بازیگر زن صدای او را می‌خواست. اما همیشه سرش شلوغ بود و تنها چند کارگردان خوش شانس موسیقی این شانس را داشتند که او را وادار به آواز خواندن کنند.”

.

Getty Images
لتا منگیشکر در ۱۹۷۱

در طی چند دهه بعد، منگیشکر هزاران آهنگ “لیپ سینگ” (لب‌خوانی آواز) از بزرگترین قهرمانان بالیوود را در طول نسل‌ها خواند.

او در سال ۱۹۹۹ به عنوان نامزد مجلس اعلای پارلمان هند معرفی شد، اما بعدا گفت که از حضور “اکراه” داشته است و دوره عضویت او در آنجا “هرچیزی جز خوشحالی” بود.

او در سال ۲۰۰۱ نشان بهارات راتنا، بالاترین نشان افتخار هند برای غیرنظامیان را دریافت کرد.

در سال ۲۰۰۴، زمانی که او ۷۵ ساله شد، یکی از بزرگ‌ترین کارگردانان بالیوود، یاش چوپرا، برای بی‌بی‌سی نوشت که “نعمت خدا در صدای او” است.

منگیشکر هرگز ازدواج نکرد، زندگی پرباری در خارج از کارش داشت و علایق‌اش از کریکت گرفته تا خودروها را در بر می‌گرفت.

خواهر کوچکتر او آشا بوسل نیز خواننده مشهور بالیوود است. این دو همیشه هرگونه نشانه‌ای از رقابت خواهرانه را رد می‌کردند و حتی گاهی اوقات با هم اجرا می‌کردند.

بوسل در سال ۲۰۱۵ به بی‌بی‌سی گفت: “ما خیلی به هم نزدیک هستیم – ما هرگز با یکدیگر رقابت نکرده ایم.”

Continue Reading

بی بی سی فارسی

‘زنبورک در گام مینور’ در آپارات

Published

on

(Last Updated On: عقرب ۲, ۱۴۰۱)

این هفته در آپارات فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری به نمایش در می‌آید.

پس از آن آپارات با پروانه حسینی پژوهش‌گر انسان‌شناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیه‌کننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم گفتگو خواهد کرد.

درباره فیلم

غربت مجموعه‌ای از مهاجرت و تبعید است. غربت‌نشینی در روزگار معاصر در جهان به شدت رایج شده و زندگی در شرایط غربت‌نشینی نمادها و پیامدهایی دارد که در بین افراد و جوامع شباهت‌هایی بسیاری دارد و آنهایی که به هرشکل در غربت زندگی می‌کنند، رویه‌های متفاوتی در برخود با جامعه میزبان در پیش می‌گیرند. از انزوا و پیگیری آنچه در وطن می‌گذرد تا ادغام کامل در جامعه میزبان. پرفسورحمید نفیسی پژوهش‌گرو نویسنده نام‌دار ایرانی از جمله کسانی است که سال‌های سال دور از ایران زندگی کرده و در عین حال ربط خود را با موطن با اشکال مختلف حفظ کرده است. فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ سفری است به درون زندگی حمید نفیسی. در این فیلم بیشتر با او، رویاهایش و محیط زندگی‌اش آشنا می‌شویم. این فیلم ساخته مریم سپهری است. پیش از این او فیلم فراتر از رنگ را در آپارات دیده بودیم. خانم سپهری با فیلم ‘زنبورک در گام مینور’، برنده تندیس افتخار بهترین کارگردانی و بهترین موسیقی متن در جشن مستقل خانه سینما در سال ۱۳۹۷ شده است.

ویژگی فیلم

فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری، یک پرتره لطیف و روان است درباره یک شخصیت و در عین حال که از یک نوستالژی صحبت می‌کند، شکلی جذاب دارد و هرگزملال‌آور نیست. ساختاری متمایز دارد و به یک بیان درونی از یک شخصیت می‌رسد. از طرف دیگر گرچه ‘زنبورک در گام مینور’ فیلم پرتره یک شخصیت است اما در عین حال معنایی گسترده و جهانشمول‌تر پیدا می‌کند ومی‌تواند تصویری از وضعیت زندگی انسان معاصر در غربت باشد.

درباره کارگردان

مریم سپهری کارگردان متولد ۱۳۴۹ در گرگان و دانش‌آموخته کارشناسی تدوین و کارشناسی ارشد عکاسی دانشگاه هنر تهران است. او از اواخر دهه هشتاد به فیلم‌سازی رو آورده و با فیلم‌هایش در جشنواره‌های مختلف شرکت کرده و جوایزی را کسب کرده است. پاره‌ای از دست‌آوردهای او قرار زیر است:

۱۳۹۰ دریافت جایزه بهترین مستند برای فیلم تا باران بعدی در جشنواره بین المللی سوره

۱۳۹۰ کاندید بهترین مستند برای فیلم تا باران بعدی در جشنواره فیلم کوتاه تهران

۱۳۹۳ دریافت جایزه بهترین مستند برای فراتر از رنگ از جشنواره فیلم میلواکی

۱۳۹۴دریافت جایزه بهترین دستاورد هنری از جشنواره استونی بروک

۱۳۹۷ کاندید بهترین کارگردانی، تدوین (آرش زاهدی)، و موسیقی (کیاوش صاحب نسق) از جشنواره ی سینما – حقیقت برای فیلم زنبورک در گام مینور

۱۳۹۷ برنده تندیس و لوح افتخار بهترین کارگردانی و برنده تندیس و لوح افتخار بهترین موسیقی در جشن مستقل خانه ی سینما

درباره کارشناسان برنامه

پروانه حسینی، پژوهش‌گر انسان‌شناسی و دانشجوی مقطع دکترای ‘مطالعات خاورمیانه’ و ‘انسان شناسی’ دانشگاه آریزونا است. او همچنین در این دانشگاه مشغول تدریس است. اصلی‌ترین موضوع تحقیقات او در این دو رشته رابطه مفاهیم هویت، ملیت، دیاسپورا و جنسیت است. او در دانشگاه آریزونا در کلاس‌های فرهنگ خاورمیانه، زبان فارسی، و انسان شناسی نژاد و قوم مشغول تدریس بوده، مدیر برنامه ایمرژن فارسی دانشگاه ویسکانسین بوده است. پروانه حسینی قبل از ترک ایران مدرس دانشگاه تهران و الزهرا بوده و هم اکنون در وب‌سایت‌ها و رسانه‌های خارج از ایران می‌نویسد و در میزگردهای آنها حضور دارد.

فرحناز غلامپور متولد تهران و دانش آموخته کارگردانی نمایش از دانشکده سینماتاتر دانشگاه هنر تهران و ‘تکنولوژیهای نو در هنر’ از آکادمی هنرهای زیبای بررا در شهر میلان است. او از سال ۱۳۷۴ شروع به ساخت و تولید فیلم های کوتاه داستانی و مستند نموده و در تولید دهها برنامه آموزشی و تلویزیونی برای سازمان های دولتی و غیر دولتی در داخل ایران مشارکت داشته است. پروژه پایانی تحصیلی او ٰ’ماسک رسانه در ایران’ مطالعه ای بر روشهای پروپاگاندای جمهوری اسلامی ایران در تولید اخبار و فیلم های مستند است. از جمله کارهای او می توان به چاپ اولین مجموعه شعر او با نام ‘ زهاب’ که در نشر گردون منتشر شده، اشاره کرد. او از سال ۱۳۹۱ به ایتالیا مهاجرت کرده و با رسانه های فارسی‌زبان خارج از ایران به عنوان گزارش‌گر، تحلیل‌گر و کارشناس هنرهای نمایشی همکاری می‌کند.

فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی

BBC
فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی

مصطفی عزیزی، نویسنده، فیلم‌نامه‌نویس، تهیه‌کننده و برنامه‌ساز تلویزیونی متولد اراک و مقیم تورنتوی کانادا است. او تحصیل‌کرده اقتصاد نظری دانشگاه تهران است و کار حرفه‌ای‌اش را با نویسندگی برنامه‌های علمی و فرهنگی برای شبکه رادیویی ایران در سال ۱۳۶۵ آغاز کرده است. او تا سال ۱۳۷۳ که شرکت خصوصی خودش را تاسیس کرد، مدیر بخش‌های فنی صدا و انیمیشن رایانه‌ای شبکه تلویزیونی ایران بود و به عنوان تهیه‌کننده با آنجا همکاری می‌کرد. از کارهای او در این دوره می‌توان به طراحی و تهیه‌کنندگی مسابقه تلویزیونی تلاش و نویسندگی و تهیه‌کنندگی مجموعه پر مخاطب تلویزیونی مسافر اشاره کرد. در کنار اینها او در این دوره سازنده ده‌ها فیلم و آگهی‌تبلیغاتی تلویزیونی بود. او پس از مهاجرت به کانادا، در سال ۱۳۹۲ و پس از بازگشت به ایران به اتهام توهین به رهبری، توهین به بنیان‌گذار جمهوری اسلامی و تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به زندان محکوم شد ولی در سال ۱۳۹۵ مشمول عفو شد و از زندان آزاد گردید. او هم‌اکنون در تورنتوی کانادا زندگی می‌کند.

گفتگوی آپارات – زنبورک در گام مینور

گفتگوی آپارات با پروانه حسینی پژوهش‌گر انسان‌شناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیه‌کننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری را اینجا ببینید.

زمان پخش آپارات به وقت ایران :

جمعه ساعت ۹ شب

شنبه ساعت ۱۱ صبح

یکشنبه ۱۲ شب

سه‌شنبه ۳:۳۰ بعدازظهر

چهارشنبه ۱۲ شب

تکرار جمعه ۰۲:۳۰ بامداد

آرشیو برنامه های آپارات

برای دسترسی به صفحات برنامه‌های گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید.

آرشیو صفحه‌های آپارات

مشاهده برنامه از طریق وب‌سایت بی‌بی‌سی فارسی

این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وب‌سایت بی‌بی‌سی فارسی

و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی در کانال بی‌بی‌سی فارسی در یو‌تیوب نیز قابل مشاهده است.

آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk

آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/bbcpersiantv

می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید:

Continue Reading

Trending

Copyright © 2022 Ariana News. All rights reserved!