Connect with us

بی بی سی فارسی

فرهنگ و هنر هفته: سوگ سفر سیاوش، شاعر در خبرگزاری

منتشر شده

در

(Last Updated On: عقرب ۲, ۱۴۰۱)
طرح هادی حیدری از شجریان

BBC

هفته دوم پاییز به پیشواز یاد اولین سالگرد سفر سیاوش آواز گذشت. فضای مجازی پر شد از یاد کسی که خود را خاک پای ملت ایران می‌خواند. میز روزنامهفروشان، صفحات فیسبوک و اینستاگرام و تلگرام پر شد از یاد وی. هر کس هر عکسی یادگار داشت و هر هنری داشت با یاد محمدرضا شجریان درآمیخت. اولین سالروز سفرش امروز است.

هفته دوم پاییز، نیمه‌تعطیل، چند مرگ دلسوز در میان هنری مردان رخ داد، روز جهانی کودک بود؛ وقتی هنوز مردم فارسی‌زبان دلنگران دخترانی هستند که در سایه طالبان اذن حضور در مکتب ندارند و گاه عکس‌هایی می‌رسد از معلمانی که خودشان زیر نگاه‌اند و به فردا امید ندارند، اما در خانه‌های گلین و فقیرانه خود، دختران را به تحصیل سواد می‌نشانند. بیهوده نیست که نشریات جهان پر است از گزارش‌ها و عکس‌هایی از دختران جوان افغان و بی‌مکتبی‌شان. کارتون‌های قلمداران بزرگ جهان‌ پر است از ترسیم برقع، در ماموریت دریچه سلول انفرادی.

سکوت انقلابی حاکم بر هنر و فرهنگ، رسانه‌ها، کتاب و مراکز تفریحی و فرهنگی نگرانی‌ها را فزون‌تر کرده، در همین زمان دولت انقلابی وعده ارزان می‌فروشد و گران می‌خرد. در این میان صدای یک شاعر با ده‌ها کتاب بلند شد که می‌پرسید چگونه زندگی باید کرد. خبرگزاری گلایه یک از میلیون‌ها را منتشر کرد. صدا از کس برنخاست.

افغانستان در نشریات فارسی

مجلات هفته، هنری یا اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی، همچنان روی جلدها، مقالات و گزارش‌های اصلی خود را به افغانستان و طالبان مخصوص کرده‌اند. از میان عکس‌هایی که روی جلد مجلات رنگین را پرکرده‌اند، بعضی کارهای آلفرد یعقوب‌زاده است.

ماهنامه فیلم امروز مصاحبه‌ای را منتشر کرده از عالیه عطایی دختر هنرمند و ادیب افغانستانی بزرگ شده در ایران. آلفرد یعقوب‌زاده از معدود عکاسانی است که در کنار تصاویر جنگ، زندگی را به تصویر می‌کشد. قاب دوربین او ما را، فرهنگ ما را، زندگی ما را می‌شناسد. او می‌داند تمام مردان افغانستان جنگجو نیستند، بعضی آواز خوانانند، همه از زن نفرت ندارند و همین‌طور دنیای زنان را با رؤیاهای رنگی‌شان در پس برقع‌ها می‌شناسند؛ لبخندها پشت حصارها.

عالیه شاعر و نویسنده این گفتگو تاکید کرده: «برای من سرشار از دین به عکاسی بود که وطنم را بیش از من به من نشان داده؛ او که در بزنگاه‌های مهم تاریخ ۳۵ ساله چشم امین بر مردمان افغانستان و زاد و روزشان داشته است. تلخی اگر هست از فراوانی جنگ است و شیرینی اگر هست از جان مردمانی که زنده‌اند. گیرم که دنیا دیگر دلش نخواهد باور کند این مردمان هم جان دارند. لنز دوربین او جان را دیده و ثبت کرده است.»

یعقوب‌زاده به مصاحبه‌گر می‌گوید: «من و شما هردو آواره‌ایم .من سی و چند سالی است که از ایران به اروپا رفته‌ام و شما هم چند سال است از افغانستان بیرون آمده‌اید و در ایران زندگی می‌کنید. اولین سفری که به افغانستان داشتم، از پاکستان بود. به مرز تورخم رفتم و از آنجا پیاده به طرف افغانستان به راه افتادم. ریش هم داشتم و لباس افغان تنم بود. به عنوان یک دکتر رفته بودم. به من گفتند با پاکستانی‌ها که فارسی صحبت می‌کنی نگو ایرانی هستی. بگو از هرات آمده‌ای چون زبانتان شبیه هراتی است.»

در این ماندآب؟

کاظم سادات اشکوری، کوچک آدمیزادی نیست، با آن طبع خوش شیرین، با آن نجابت ذاتی و بزرگواری. فغان باید کرد که حال او و زندگی او باید از طریق خبرگزاری به گوش‌ها برسد. همو که بندهایی از اشعارش به روزگاران زمزمه شد.

باید پرسید ای شاعر، در کدام زمان سرودی این بیت‌های دلگیر را. از کجا دیدی که به کجا داریم کشیده می‌شویم. کسی نشنید ناله‌ات را.

قبایل رفتهاند و در بیابانها سواری نیست

در این ماندآب یاری نیست

پلنگی میرمد در بیشه خاموش

و بادی میبرد برگ نحیفی را/ کنار نهر

مرا در پیشه میخوانند و میدانم

در این ماندآب یاری نیست

کاظم سادات اشکوری شاعری است که از آغاز دهه چهل در میان شاعران جا داشت. کسی مانند فریدون مشیری و مانند سایه و مانند شاملو…. سید را شاعر می‌دانستند و در هر خم دیدار از او شعر تازه می‌طلبیدند.

او تابستان در سال ۱۳۱۷ در اشکور، یکی از تکه‌های بهشت گیلان متولد شد. درسخوان بود و اهل ادب. در دیارش ماند و خواند تا برای رسیدن به استادان زمان به تهران آمد و رشته جغرافیای انسانی و اقتصادی را در دانشگاه تهران پایان داد. اینک او خود در میان زندان «جغرافیای انسانی و اقتصادی» در سلولی است انگار.

از سال ۱۳۳۷ که در رشت بود، در مجلات ادبی و صفحات ادبی مجلات عمومی اشعارش خوانده می‌شد. به گفته فریدون مشیری نم جنگل داشت اشعارش. شاملو می‌گفت اگر کاظم سادات شکنجه هم بشود صدایش بر نمی‌خیزد. باید برای شاعر پیام فرستاد که شکنجه شد و سرانجام به فریاد آمد با روحی خسته و بیمار.

ما تهرانی‌های بی‌غم اول بار او را در خوشه دیدیم. زمانی که شاملو سردبیر بود و دفتر خوشه پایگاه شاعران و مسافران شاعر، هر یک با سوغاتی از محل. داشت در حوزه مردم شناسی و فرهنگ عامه کار می‌کرد که بسیاری از آن‌ها چاپ شده است. در همه نشریات معتبر ده‌ها شعرش بود.

در بخشی از مصاحبه خبرگزاری ایسنا، او گفته است: «۴۱ سال است از حقوق مادی و بیمه محروم شده‌ام. قبلا دو سه کتاب درمی‌آوردم و چندرغاز حق تألیف می‌دادند و هفت هشت کتاب ویرایش می‌کردم تا چیزی دستم بیاید. الان این‌ها تعطیل شده‌، هر روز هم که می‌روی چهار قلم وسیله بخری، می‌بینی قیمت‌ها چند برابر شده است. این مسأله‌ بزرگی است. من اهل این کشورم و همه عمرم را در این کشور گذرانده‌ام. ۸۳ سالم است و نمی‌توانم بروم کارگری کنم. کجای دنیا چنین است؟»

مرد صاحب ۴۰ عنوان کتاب و ۱۰ عنوان مانده و چاپ نشده گفته است: «من با کسی و آقایان وزارت ارشاد کاری ندارم زیرا اگر قرار بود کاری کنند، در این ۴۱ سال می‌کردند. فقط چه بسا این توقع را داشته باشم بیایند و کتابخانه من را بخرند. می‌فروشم تا چهار روز دیگر اگر زنده باشم، بتوانم زندگی کنم. آدم باید خیلی روحیه داشته باشد که با این وضعیت گفت‌وگو کرده و دانش و اطلاعاتش را منتقل کند؛ خیلی سخت است».

روزگار از کجا به کجایش برد که برکه‌هایی را که سالیان توصیف کرده بود و بدان عشق ورزیده بود «ماندآب» خواند و از پیش فریاد سر داد که «یاری نیست». نشنیدیم و ندانستیم تا سرانجام دردش را به خبرگزاری گفت.

دلقکی می خواهد جلو جنگ را بگیرد

انجمن نویسندگان مرده یکی از نمایش‌های دیدنی چند هفته اخیر بود. ریشه اصلی نمایش در نمایشنامه یک داستان خیلی خیلی خیلی سیاه نوشته مارتین مک دونا است که البته تغییرات عمده‌ای در آن صورت گرفته. در آن نمایشنامه شخصیت اصلی زنی است که از آینده آمده تا جلو جنگی را بگیرد که قرار است اتفاق بیفتد اما توسط هانس کریستین اندرسون نویسنده دانمارکی زندانی می‌شود. در حالی که در این نمایش به جای شخصیت زن، یک دلقک انتخاب شده است.

خلاصه نمایش این که: دلقکی از آینده آمده تا جلوی فاجعه‌ای را که قرار است اتفاق بیفتد، بگیرد.

نویسنده و کارگردان نمایش معتقد است همه ما در وجودمان یک دلقک پنهان که به دنبال آزادی خواهی و حقیقت طلبی است، داریم. دلقک این نمایش برداشتی از دلقک سیرک و همچنین جوکر است. البته می‌دانیم که جوکر موجودی هرج و مرج‌گرا است اما در این نمایش بر وجهه آزادی‌خواهی و مثبت اندیشی او در جهت حمایت از مردم تاکید شده است.

نویسنده و کارگردان نمایش مجتبی جعفری‌پور است و بازیگران حامد شیخی، علی پیله‌‎ور، مجتبی جعفری‌پور، مصطفی خسروجردی، امیرحسین انصاری، ساغر بهنام، تداعی سعیدی‌فر، علی اسدیان، شاهکار هدایت، ملیکا زاهدی، سارا محبی، سایناز نگاهی‌مقدم، صادق کاوانلویی، نازیلا عظیمی، نوید نوبخت، هانیه توانایی، رویا شیخی، مبینا محمدی، سارا عسگری، ملودی خلیل‌زاده و هستی زمان‌وزیری.

جعفری‌پور یادآور شد: این نمایش از همان فضای گروتسک و فانتزی برخوردار است و بر این نکته تاکید دارد که آدم‌ها ممکن است آن چیزی که نشان می‌دهند، نباشند. در این اجرا شاهد حضور ۴ عروسک آدم فضایی، هیزم‌شکن، عنکبوت و آن ابل هستیم که هر کدام نماینده یکی از درون مایه‌های خود دلقک هستند که حضور آنها و طراحی لباس و گریمشان بر بخش فانتزی اثر بیشتر می‌افزاید.

هویت و جنسیت

تالار این/جا با برپایی نمایشگاه انفرادی مریم کوهستانی، از جمله موفق‌ترین نمایشگاه های پاییزی را امکان داد. عنوان نمایش این بود درون گوشت و استخوان. حاضران هنرشناس با برخورد با مجسمه‌ها به سرعت به معنای این عنوان رسیدند، چنانکه خود اظهارنظر کرده‌اند؛ و بیش از آن که گمان می‌رفت، مقابل مجسمه‌ها تامل کردند.

کیانوش معتقدی، منقد هنری، نوشته: در این مجموعه تاکید کوهستانی بر نوع رابطه خویشتن با خود و دیگری و فقدان مفهوم رابطه در فضایی آکنده از تعلیق است. قطعات مجسمه‌ها این‌بار قابلیت جا‌به‌جا شدن و دستکاری توسط مخاطب را دارند و هر اثر در چیدمانی متفاوت، کنش معنایی تازه‌ای می‌یابد. به‌واسطه همین تمهید است که او با عبور از دو مفهوم «هویت» و «جنسیت»، اشاره‌ای صریح به جایی نامعلوم اما ژرف در پس ذهن‌ مخاطب دارد؛ تجربه‌ای اشتراکی در زمینه فرم و حرکت که ویژگی‌های مدرنیستی مجسمه‌سازی امروز را به ما یادآوری می‌کند، هرچند به شدت بی‌زمان و بی‌مکان است.

در ادامه این تحلیل آمده: آشکارگی بیش از حد سوژه‌ها و بازی‌های خیالی هنرمند، تاکید بر محتوایی است که از گذشته در مجسمه­ های کوهستانی حضور داشته، اما هیچ‌گاه تا این حد صریح نبوده و طرز مواجهه و تلقی‌اش از این «انسان واژه»‌های به کمال نرسیده به نوبه خود عمیق و دراماتیک است؛ چیزی که به روساخت و معنای مدنظر هنرمند وسعت می‌بخشد، انتظام کلی فرم و محتوایی است که نه الزاما از دریچه نقد و نگاهی تکوینی، بلکه در تعاملی حسی و مبتنی بر روایتی شخصی از رابطه هنرمند با تن خود، به منصه ظهور می‌رسد.

‘موطلایی آمریکایی’ زورگو نبود

مرگ ناهنگام، گاه جامعه را به یاد کسانی می‌آورد که از سرکردگان و برجستگان هنری نبوده‌اند، بلکه از عاشقان فیلم یا تئاتر بودند و ماندند در وسط صف.

فتحعلی اویسی، پیش از انقلاب وقتی در سازمان رادیو تلویزیون ظاهر شد به عنوان «جوان بلند قامت و موطلایی» اما اهل فن و خوش‌زبان و مزه‌انداز می‌شناختند، ولی او را در کارهای فنی می‌دیدند و با عشق ساخت فیلم مستند، کارگردانی و برنامه‌سازی و آواز. تا همایون شهنواز وی را برای بازی در سریال دلیران تنگستان برگزید. و نقش افسر خارجی زورگو. همین نقش برایش ماند.

می‌گفتند که از هالیوود آمده و گریگوری پک و مریلین مونرو را درک کرده. اما خودش فقط می‌گفت من در دانشگاه ایالتی تگزاس درس سینما خواندم. بالاخره هم به عشق خود رسید. چند فیلم کارگردانی کرد که به جایی نرسید. نزدیک انقلاب بود و مردم در شور انقلابی. تا این که به دعوت علیرضا داوودی‌نژاد در فیلمی با عنوان قدغن به بازی گرفته شد. اما این فیلم هم مانند جایزه، فیلم دیگری که داوودنژاد با شرکت نصیریان و رشیدی و ایرن ساخته بود، ضربه انقلاب را خورد.

انقلاب شد، از پا نمی‌افتاد، خارج‌برو هم نبود و به شوخی می‌گفت آن‌ها گردن‌کلفت موطلایی خیلی دارند… این‌جا کم‌اند.

بعد از انقلاب وقتی راضی به بازی در فیلم و سریالی شد که مطمئن شد مطابق میل مردم انقلابی و گرفتار جنگ (با عراق) باشد: سربداران ساخته محمدعلی نجفی و سردار جنگل ساخته بهروز افخمی وی و همان نقش سرهنگ خارجی زورگو. در سال های بعد در فیلم های بسیار بازی کرد. چند فیلم هم کارگردانی که یکی از آن‌ها جایزه جشنواره فجر گرفت و تقدیر شد.

در طول ۴۵ سال فعالیت در سینما و تئاتر علاوه بر کاشف اول (علیرضا داوودنژاد) با فیلم‌های ناصر تقوایی، پوران درخشنده، داریوش مهرجویی، علی حاتمی و کارگردانان جوان هم بازی کرد. با شوخ‌طبعی و صدای خوشی که داشت در هر محیط هنری پذیرفته و مقبول بود.

درگذشتش حتی کسانی که او را جدی نگرفته بودند، به سوگواری کشاند.

اجتماع تنهایان

نمایشگاه آثار سایه منصور با عنوان «اجتماع تنهایی» در گالری شریف برپا بود.

نقاش در گفت‌و‌گو با هنرآنلاین با بیان اینکه ۳۲ اثر با تکنیک رنگ روغن روی مقوا در این مجموعه به نمایش درآمده، گفت: این آثار را در طول یک سال و نیم گذشته کار کردم و ایده آن در واقع پخته شده ایده‌ای است که از زمان پایان‌نامه دانشگاهم داشتم. روی عکس‌های خانوادگی کار می‌کردم و به مفهوم فردیت و جمع می‌پرداختم. زمانی که این مجموعه را نقاشی می‌کردم قصدی برای پرداختن به این مسائل نداشتم اما با توجه به دغدغه‌های خودم در زمان کار متوجه شدم در حال دنبال کردن این داستان هستم.

منصور ادامه داد: وقتی فرد در یک جمع قرار می‌گیرد اثری که جمع روی او دارد و اثری که خودش روی جمع می‌گذارد برایم جالب‌ توجه است و در این آثار به شکل‌های مختلف به این مسئله پرداختم. به عنوان مثال تابلویی دارم که همه خانواده بزرگ من در آن دیده می‌شود و انگار فردیت در آن از بین رفته و فقط جمع مطرح می‌شود. در جایی دیگر افراد در کنار هم هستند و طبیعت حذف شده و جایی دیگر طبیعت پررنگ شده و آدم‌ها حذف شده‌اند. به طور کلی هر تصویری که از دوران کودکی تا به حال دیده بودم در این کارها نقش داشته است و دائماً آدم‌ها را حذف و اضافه می‌کردم تا تضاد حسی انسان در مواجهه با مسائل هستی و نیستی و مرگ آگاهی مطرح شود.

یکی از بزرگان ۱۳۱۹ رفت

متولدین سال ۱۳۱۹ هر کدام خصلتی مخصوص دارند و داشتند: بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی، احمدرضا احمدی، محمدعلی سپانلو، محمدرضا شجریان و آیدین آغداشلو. یکی از آنان علی گلستانه هفته گذشته بعد از ابتلا به کرونا درگذشت.

گلستانه چنان که نزدیکان و هنرمندان گفته و نوشته‌اند از بسیاری از خصلت‌ها برخوردار بود که وی را متمایز می‌ساخت. سادگی و پرهیز از غرور و خود بزرگ‌بینی از مهم‌ترین‌ها بود.

او ۱۳۵۱ از دانشکده هنرهای زیبای تهران مدرک کارشناسی نقاشی گرفت. و از دهه چهل به طور حرفه‌ای و مداوم و پیگیر به نقاشی مشغول بود. کاری جز این نمی‌کرد. علی گلستانه نقاشی پرکار بود که از لحاظ تکنیک و محتوا آثار متنوعی دارد.

یکی از منقدان نوشته است که مجموعه آثار طبیعت علی گلستانه او را به شهرت به‌سزایی رساند. او از انتزاع به واقعیت حرکت کرد و در میانه راه جهانی متفاوت از دریافت‌های ساده و اشباع شده ما از جهان اطراف را پدید ‌آورد. گلستانه با تکیه بر تکنیک‌های متفاوت و به چالش کشیدن مفهوم سبک در آثارش از مرزهای دریافتگری و دریافت‌نمایی تا سمبولیسم عبور کرد و به هیچ مرزی پایبند نبود.

کارتون هفته

پاییز در روز جهانی کودک

BBC
پاییز در روز جهانی کودک

بیشتر بخوانید:

فرهنگ و هنر هفته؛ نودولتان نابلد، سکوت حاکم، زهرا در مرز، فیلم های ایرانی در جشنواره‌ها

فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده

فرهنگ و هنر هفته؛ همصدایی با همسایه همزبان ، که یار از یار می ترسد، دو فیلم کرد موفق

فرهنگ و هنر هفته؛ مانیفست نوحه‌خوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند

فرهنگ و هنر هفته؛ در سرگیجه و عذاب، مرگ علامه، دلمرده همسایه

Advertisement

بی بی سی فارسی

هنر و فرهنگ هفته؛ صعود نسل تازه سینما، حل فرانکلین در جمکران، ناهار دادند به شما؟

Published

on

(Last Updated On: عقرب ۲, ۱۴۰۱)
ایارن

BBC

در سالگرد انقلاب در این هفته، جشنواره فیلم از چهره‌های دوران انقلاب و قبل از آن خالی شد، و از آثار جوانانی پر، که متولد دوران انقلاب بودند یا بعد از آن، حتی داوران. چنین شد که تنها ناظر و شاهد از دوران دور، مسعود کیمیایی، حاضر نشد به مراسم برود اما فیلم ساخته او که یک نوستالژی فرهنگی از سال‌های مصدقی است، راه خود گشود.

و هفته جز این‌ها نیز تکان‌ها داشت. اول این که جای بنیانگذار فرانکلین به کتابدار جمکران سپرده شد و در شادمانی هفته سالگرد انقلاب، مجلات گرچه چهره آراستند اما خبرهای آخر هم برایشان ناگوار بود و زیر لب گفتند پیام رسیده که در فکر کار دیگر باشید. در این اثنا کتابفروشی آگاه یزد هم در سالگرد تولدش تعطیل شد. چراغ دیگر را پیرقوم نمایش گیراند در مجلسی در خانه هنر. ناله را دیگران کردند از بیم صدمه به معتبرترین تئاتر شهر، خواستار آزادی فرهنگ شدند حالا که سواحل خزر آزاد می‌شوند.

انقلاب و سرنوشت سینما

همزمان با هفته‌ای که به یادآوری انقلاب اختصاص دارد که ۴۴ سال قبل رخ داد. همه نشریات و برنامه‌های رادیو و تلویزیون‌ها، حتی بخش‌هایی از دنیای مجازی فارسی زبان، به شرح و تحلیل روزهای انقلاب مشغولند. گرچه بخشی از مردم از هم می‌پرسند که آن انقلاب چگونه و چرا اتفاق افتاد، بخشی دیگر از وقوعش شادمانند و بدان مدیون.

در این میان برگزاری جشنواره سالانه فیلم، همه نشریات هنری را به خود مشغول کرده است. این جشنواره در اصل پنجاه سال قبل به صورت حادثه‌ای بین‌المللی در ایران پاگرفت اما انقلاب در اول کار نه که سینماها را آتش زد بلکه جشنواره را هم تعطیل کرد تا چهار سال بعد که جمعی از اهل هنر از جمع انقلابیون، جشنواره را زنده کردند (گیرم عنوان فجر گرفت تا همسو با زمانه شود) اما صنعت سینما را زنده داشتند و به سرعت استعدادهای تازه با همه دخالت‌های انقلابیون، وارد صحنه شدند و چیزی نگذشت که سینمای ایران جلوه تازه خود را جهانی کرد و ماندگار شد. هشت سال خاتمی سینمای ایران جهان آرا شد، هشت سال بعد به فاجعه کشید، هشت سال روحانی جانی دیگر گرفت و اینک باز …

مجله گزارش فیلم که ادامه راه مجله فیلم است که همزمان با اولین جشنواره فجر شروع به کار کرد، در سرمقاله شماره بهمن خود نوشته: همیشه اعداد رند جذابیت خاصی دارند. انگار ایســتگاه‌هایی در میانه راهنــد و فرصت‌هایی بــرای نفس تازه کردن و بررســی مســیر طی شــده و چشــم اندازه ای پیــش رو. جشــنواره فیلــم فجر هم حالا به چهل ســالگی رســیده و این سن وسالی ست حساس؛ حتی برای یک جشنواره سینمایی! برگــزاری هــردوره جشــنواره فیلــم فجــر،همیشــه با حرف وحدیث های فراوانی همراه بوده، امســال نیز از این قاعده بیرون نیســت.

عباس یاری رییس شورای سیاستگذاری مجله، در اولین شماره ویژه جشنواره نوشته: “چهلمین جشنواره فیلم فجر با نمایش ۲۲ فیلم دربخش رقابتی ســودای ســیمرغ آغاز به کار کرد. جشنواره در سال ۱۳۶۱ فقــط بــا پنــج فیلــم ایرانــی مــرگ یزدگــرد (بهــرام بیضایی)،حاجی واشــنگتن (علی حاتمی)، خط قرمز (مســعود کیمیایی)، اشــباح (رضــا میرلوحی) و ســفیر (فریـبـرز صالح) کارش را آغاز کرد. در ســه چهار دوره اول، دفــتر جشــنواره بــه تمامی دفترهای فیلمســازی و نهادهــای هــنری و غیرهنری، از تلویزیون و حوزه هنری گرفته تا کمیته انقلاب اســلامی و بنیاد شــهید و بنیاد مستضعفان و کانون پرورش و… اعلام می‌کردند که اگر فیلمی دارید برایمان بفرستید”.

اما مجله فرهنگی آزما ، سالگرد ۲۳ سالگی خود را جشن گرفته و دیگر از دردها و فشارها و مصیبت و کوشش برای ماندن، چیزی ننوشته. از درد اشتیاق گفته که همه این سال‌ها مدیر (ندا عابد) و هوشنگ اعلم سردبیر، و همراه همکاران و همدلان، کشیده و چشیده‌اند.

سردبیر به جای رنجنامه سربسته می‌نویسد: “در زندگی رنج رهایی هست که از گوهری یگانه پدیدار میشود، گوهر عشق. رنج‌هایی که بر هر جانی نمی‌نشیند مگر به اقبالی بلند و بر جانی توانمند به حملش، و من چنین رنجی را رنج مقدس می‌نامم. رنجی که هیچ کس – جز آن که گرفتارش میشود نه ارزش آن را می‌فهمد نه آزار استخوان سوزش را. رنجی همچون رنج مادر شدن و مادری کردن”.

حریم فرهنگ، مثل حریم دریا آزاد

چه کسی تصور می‌کرد که حاشیه‌های تئاتر شهر، فرهنگی‌ترین نقطه شهر، روزی خوابگه از دست رفتگان شود. یعنی شهرداری اینک در اختیار جناح انقلابی، بیشتر تمایل دارد که این مرکز که میزبان بازی‌ها و نقش‌ها و اجراها در طول ۵۰ سال گذشته بوده است، روزی چنین یتیم و بی‌پشتوانه قرار گیرد. چنین است که مخالفان معتقدند تعمدی در کارست برای از ریخت انداختن این مرکز فرهنگی -و شاید مراکز مشابه هم.

شهر خبر نوشته: “تئاتر شهر این روزها حال و روز خوبی ندارد و اطراف این مجموعه‌ فرهنگی به تسخیرِ دستفروشان و رمالان درآمده است؛ آنگونه که دیگر امنیتی برای حضور خانواده‌ها در اطراف این مجموعه وجود ندارد”.

مدیر این مرکز به خبرنگار شهرخبر گفته: “یادم هست که یکی از اعضای شورای شهر می‌گفت که فضای فرهنگی پیرامون تئاتر شهرِ امروز مانند ترمینال جنوب دو دهه پیش است. متاسفانه فضای اطراف ترمینال جنوب از دو دهه پیش رها شد و اکنون آن اطراف معضلات بسیاری دارد. شاید اگر آن فضا از دو دهه پیش با مدیریت درستی مواجه میشد، اکنون شاهد آن معضلات نبودیم. متاسفانه این اتفاق برای تئاتر شهر هم در حال رخ دادن است”.

به ‌دنبال انتشار تصاویر قمه‌کشی در محوطه تئاتر شهر. این هفته پیام دهکردی بازیگر باسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون با انتشار یک پیام تصویری خواستار رسیدگی روسای ۳ قوه به وضعیت فرهنگ و تئاتر (تاکید بر تئاتر شهر) شد و خواست همان طور که فرمان آزادی حریم ساحل بحرخزر را صادر کنید، حریم فرهنگ را هم آزاد کنید

دهکردی گفت: “زنگ خطر حوزه فرهنگ سال‌هاست به صدا درآمده. فرهنگی که به‌مثابه هواست و این هوا امروز آغشه به خون و بوی آهن است. در پیشانی تئاتر کشور، نماد تئاتر کشور، ساختمانی که یک هویت غنی دارد و بزرگان بسیاری در آن تئاترها روی صحنه برده‌اند و تولید اندیشه کرده‌اند، در فضای پیرامونی‌اش هیچ امنیتی وجود ندارد؛ به همان اندازه که در فضای فرهنگ امنیت وجود ندارد”.

چراغی در تاریکی

مجلسی برای قدردانی انجمن منتقدان و نویسندگان و پژوهشگران از علی نصیریان، تنها بازمانده آخرین نسل بزرگان نمایش. و بهروز غریب پور هنرآشنا در گزارش آن شب نوشته که: استاد مجالی خواست تا قدردانی کند از قدردانان و قدردانی‌اش چنان دلنشین بود که انگار آینه زمان را در دست گرفته است و زمان را ورق می‌زند.

و گفتند افسانه‌ها را فراموش نکنید، بازی ایرانی را از یاد نبرید: “سوژه ایرانی را از یاد نبرید و من بی‌معلم و بی‌مدرسه “بلبل سرگشته” را نوشتم، در ایران درخشید، در فرانسه تأیید شد و من احساس کردم به ایران و افسانه‌هایش به نمایش‌هایش مدیونم و به سیاه تخت‌حوضی، به زن‌پوشان خلاق تقلید به تعزیه‌خوان‌ها مدیونم اما نه، نه، به خاطر درم و دینار و اسکناس و دلار به‌ خاطر دلم نوشتم، بازی کردم و کارگردانی کردم: به‌ خاطر دلم، دلم، دلم و نه به ‌خاطر مقام و مرتبت و جایگاه – مگر وزیرمان کردند؟ مگر سفیرمان کردند، نه، نه ما عاشق بودیم و در معرض هر تیری هر تهمتی هر توهینی: مگر یادمان رفته است آن انگ تلخ مطربی؟ و مطرب‌بودن هرچند ما همین طعن و لعن را جواب می‌دادیم: ای وای خدایا: حتی بنگاه تئاترال را هم که بر صحنه بردم، امیر ارسلان که بر صحنه بردم همان نداها بود”.

غریب پور نوشته: “و با اینکه من آینه را برابر او می‌دیدم اما خودش می‌گفت که برای جوانان می‌گوید ولی من ایمان داشتم روی سخنش با آینه‌ای به وسعت زمان بود و… می‌ترسیدیم که ناگهان بخواند: کوه ما سینه ما/ ناخن ما شیشه ما/ اشک ما باده ما/ دیده ما شیشه ما. و چنان بخواند که شیشه بشکند، می‌، خونین بریزد و جشن را عزا کند که خدا را شکر که نشکست و نریخت آن اشک شراب‌واری که بوی ناگواری ایام می‌داد”.

در مقاله گزارش گونه روزنامه شرق آمده: “از سکوی صحنه که پایین آمد خواست نشان بدهد که هنوز جانش را و توانش را دارد که بی‌آنکه دستی بر شانه کسی بگذارد می‌تواند دل از معبودش، صحنه، بکند، اما شاید از شدت مرور ۷۲ سال عشق توأم با رنج، پایش یک لحظه تاب تحمل تن نحیفش را از دست داد و راهنمای جوان زیر بالش را گرفت و شاید علی نصیریان عاشق حافظ از زبان لسان‌الغیب در دلش غرید و خواند: که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند/که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد”.

و در پایان نویسنده تاکید کرده که: “علی نصیریان در این خراب‌آباد به گنجش رسیده است؛ با تمام فراز و فرودهایی که برای کسی مانند او طبیعی است، پس استاد! آرزویم این است آن‌قدر بمانی که از دارو و درمان و پرستار دولتی بی‌نیاز باشی”.

تعطیل و تجمیع کتاب

آخر هفته بود که اسد امراللهی شاعر و نگهبان صدیق ادبیات و اهل ادب و هنر، در یک خبر خبرمان کرد که “خبر ناخوشایند اولین روز سومین هفته بهمن‌ماه تعطیلی کتاب آگاه یزد است که پس از قریب به ۴۳ سال فعالیت، فرهنگی کرکره‌هایش را پایین کشیدند.”

با خواندن این خبر در ذهن پرسشی ظاهر می‌شود: “عامل این پائین کشیدن کیست. نکند مردمی هستند که کتاب نمی‌خرند و امکان نمی‌دهد که کتاب و کتابخوانی، و شاید بتوان گفت فعالیت‌های فرهنگی مستقل چون از حمایت‌های دولت برخوردار نیست، مجال نفس نمی‌ماند برای کتابفروشی معتبر یزد. پس کتاب خوان نبودن مردم فقط رویه نازکی از ماجراست”.

همزمان با گفتگوی کسانی که از راکد ماندن دکه‌های فرهنگی مایوس و در عذابند، نشانه‌های دیگر هم ظاهر می‌شود.

کیست که نداند مرکز انتشاراتی فرانکلین و کتاب‌های جیبی، چه سابقه شیرین و به یادماندنی در یادها گذاشتند. مگر کسی هست که همایون صنعتی و جعفری امیرکبیر را، چنان که بنگاه ترجمه و نشر کتاب را. حالا در خبرآمده که مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی در حکمی محمد حسنی مدیر انتشارات جمکران را به مدیریت انتشارات علمی و فرهنگی منصوب کرده است.

هیچ خبر عجیبی نیست. همه با این حکایت آشنایند. جمکران به جای فرانکلین آرزو بسیاری می‌تواند باشد تاکنون هم در شغل‌هایی مهم‌تر از این جاسازی شدند. وگرنه چطور ممکن بود که کتاب‌های معتبر و خواندنی این مراکز در استخری نگهداری شود که هیچ از آن‌ها باقی نماند.

بازجویی و درمان با هم

فریده صالحی نوشته: “والس نقاب‌ها نمایشی پرکار و پربازیگر و عمیق نبود، اما نمی‌توان گفت سوژه‌اش بکر و جسورانه نیست. می‌ماند این که آیا باج داده برای درآوردن چنین سوژه‌ای که تماشاگران به دنبال گوشه‌های تاریخ در آن هستند. تاریخ کار مهمی دارد در این نمایش …”

نمایش در حقیقت قصه فروغ زنی تنهاست که دچار فروپاشی روانی شده و در یک بهداری نظامی نگهداری می‌شود. در حقیقت زندانی است اما زندانی روان خود هم هست، چرا که گزارش‌ها نشان داده که وی با مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) مشارکت داشته است. دکتر منصوری با او مصاحبه می‌کند و از طریق نمایش درمانی سعی در تخلیه اطلاعاتی و درمان وی دارد. در طول نمایش ماجرای فروغ خاطراتش را با دکتر بازی می‌کند.

نویسندگان هانا صالحی راد و مهدی تنگ عیش بودند و کارگردان: هانا صالحی راد

بازیگران نیز عبارت بودند از زینب عباسی، هادی شبانی، نگین سوهانی، امیرحسین جعفرپور و ،محمد درویش

نمی توان گفت نمایش والس نقاب ها با وجود سوژه جذاب، با نمایش هایی مانند بلاک

فرانک حمیدیان در دیوار تیوال نوشته: نمایش فوق العاده بود بخصوص اجرای فروغ (خانم زینب عباسی) و دکتر(آقای هادی شبانی). کاملا مخاطب را ترغیب می‌کرد که با هیجان تا انتهای اجرا را دنبال کند.

بیشتر کسانی که نمایش را دیده اند به خصوص از بازی زینب عباسی در نقش فروغ یاد کرده و آن را دوست داشته‌اند.

در ستایش جهان اطراف

یک نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در خانه هنرمندان ایران آغاز شد، با نمایش آثاری از حامد صحیحی، شامل ۲۸ اثر نقاشی با تکنیک‌های اکرلیک رو بوم و ترکیب مواد.

نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در ستایش جهان اطراف ماست که در هر اثر از منظر متفاوتی به آن نگاه شده است.

کارتون هفته

کار: هادی حیدری

مهربانی‌های رییس

Continue Reading

بی بی سی فارسی

لتا منگیشکر؛ اسطوره موسیقی هند در ۹۲ سالگی درگذشت؛ دو روز عزای عمومی اعلام شد

Published

on

(Last Updated On: عقرب ۲, ۱۴۰۱)
Lata Mangeshkar

Getty Images
لتا منگیشکربیش از ۳۰۰۰۰ آهنگ خواند

لتا منگیشکر، یکی از محبوب‌ترین خواننده‌های هند که صدای او موسیقی متن بیش از هزار فیلم بالیوودی است، در سن ۹۲ سالگی درگذشت.

او در ماه ژانویه پس از مثبت شدن آزمایش کووید-۱۹ در بیمارستانی در مومبای (بمبئی) بستری شده بود.

پزشک معالج او گفت که خانم منگیشکر پس از آن که چند عضو بدن او دچار نارسایی شد، فوت کرد.

منگیشکر بیش از نیم قرن زندگی حرفه‌ای فوق‌العاده خود بیش از ۳۰ هزار آهنگ را به ۳۶ زبان خواند.

اما خوانندگی او در بالیوود، صنعت فیلم هند بود که او را به یک نماد ملی تبدیل کرد.

دولت هند از روز یکشنبه دو روز عزای عمومی اعلام کرد که طی آن پرچم ملی در سراسر کشور نیمه افراشته خواهد شد.

برای لتا منگیشکر تشییع جنازه‌ای با تشریفات دولتی برگزار خواهد شد. مراسم سوزاندن جسد او عصر یکشنبه در بمبئی انجام می‌شود.

ادای احترام

پس از نشر خبر درگذشت، ادای احترام به منگیشکر، که اغلب “بلبل بالیوود” نامیده می‌شد، شروع شد.

رام نات کویند رئیس جمهور هند گفت که این خبر “قلبم را شکست، همانند میلیون‌ها نفر در سراسر جهان” و افزود که در آهنگ‌های او “نسل‌ها احساسات عمیق درونی خود را در آهنگ‌های او یافتند”.

نارندرا مودی نخست وزیر هند گفت که مرگ منگیشکر “خلائی در کشور ما ایجاد کرد که پرشدنی نیست”.

راهول گاندی، رهبر اپوزیسیون، در توییتی نوشت که صدای منگیشکر “جاودانه” است و “در قلب هوادارانش تکرار خواهد شد”.

ویرات کوهلی کاپیتان پیشین کریکت هند گفت که آهنگ‌های او “میلیون‌ها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داده است”.

چندین ستاره بالیوود نیز از این خبر ابراز غم و اندوه کردند.

هما مالینی بازیگر سینما گفت که “خوش شانس” بوده که در چند آهنگ منگیشکر اجرا کرده است.

او به خبرگزاری ای‌ان‌آی گفت: “هیچکس نمی‌تواند مانند او بخواند، او بسیار خاص بود. درگذشت او خیلی غم‌انگیز است.”

مانوج باجپایی بازیگر از جمله افرادی است که گفت درگذشت منگیشکر پایان “عصر طلایی” برای دوستداران موسیقی هند است.

.

Getty Images

بزرگداشت؛ لتا منگیشکر، نماد فرهنگی هند

برای چندین دهه، لتا منگیشکر پرفروش‌ترین خواننده کشور بود و هر بازیگر برتر زن از او می‌خواست که آهنگ‌هایش را بخواند.

آلبوم‌های او ده‌ها هزار فروخته شد، و او فهرستی متشکل از ۳۰۰۰۰ آهنگ در ژانرهای متعدد و در مجموع ۳۶ زبان داشت.

زمانی که او آهنگ (ای، مردم سرزمینم) ادای احترام ماندگار و روح‌انگیز برای سربازان هندی کشته شده در جنگ فاجعه‌بار سال ۱۹۶۲ با چین را در یک محفل عمومی خواند، گفته می‌شود چشمان جواهر لعل نهرو، نخست‌وزیر وقت پر از اشک شد.

او برای هر ستاره زن در دهه‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ آواز خواند و تقریبا با همه کارگردانان برجسته بالیوود، از راج کاپور و گورو دات گرفته تا مانی راتنام و کاران جوهر، کار کرد.

یک آهنگ‌سرا زمانی صدای ملودیک و آواز روح‌انگیز او را “ناب و شفاف مثل بهترین مروارید کریستال” توصیف کرد.

اما او خیلی بیشتر از صدایش بود. منگیشکر یک طرفدار پرشور کریکت بود و به خودروها و بازی “وگاس” علاقه داشت. او همچنین با برخی از درخشان‌ترین ستاره‌های بالیوود – و حداقل یک گروه بیتل – رقصید.


ویر سنگوی، روزنامه نگار، منگیشکر را “صدای یک ملت، کسی که هند را با آواز بسیار خوب به بسیاری از زبان‌ها (هندی) متحد کرد”. او به ارتباط عاطفی میلیون‌ها هندی با آهنگ‌های او اشاره کرد و گفت: ما عاشق آهنگ‌های او شدیم، با موسیقی او جشن گرفتیم و وقتی غم و اندوه داشتیم، او آن را برای ما خواند.”

چینمایی سریپادا خواننده، آدیتی میتال کمدین و بسیاری دیگر مرگ منگیشکر را “پایان یک دوران” توصیف کردند.

سریپادا در توییتر خود نوشت: “حتی وقتی لتای عزیز از این قلمرو خاکی می‌گذرد، او همیشه زنده خواهد ماند و صدایش همیشه با ما خواهد بود”.

خاطرات منگیشکر رسانه‌های اجتماعی در هند را فرا گرفت زیرا صدها نفر عکس‌ها و ویدیوهای او را توییت کردند و آهنگ‌های مورد علاقه خود را از او به اشتراک گذاشتند.

او در ۲۸ سپتامبر ۱۹۲۹ در شهر ایندور در ایالت مادیا پرادش در مرکز هند به دنیا آمد و در سن ۵ سالگی از پدرش دینانات منگیشکر که در تئاتر فعال بود آموزش موسیقی را آغاز کرد.

پس از مرگ پدرش، خانواده به مومبای (بمبئی) نقل مکان کردند، جایی که لتا منگیشکر نوجوان شروع به خواندن برای فیلم‌های مراتی کرد.

او همچنین برای حمایت از خانواده‌اش در چند فیلم بازی کرد، اما بعدا در مصاحبه‌ای گفت که دلش در این کار نبود. “من در آواز شادترین بودم.”.

.

Getty Images

موفقیت بزرگ او در سال ۱۹۴۹ اتفاق افتاد – آهنگی جذاب به نام “آیگا آنی والا” را برای فیلم “محال” خواند.

محمد ظهور خیام کارگردان موسیقی به یاد می‌آورد: “به زودی هر بازیگر زن صدای او را می‌خواست. اما همیشه سرش شلوغ بود و تنها چند کارگردان خوش شانس موسیقی این شانس را داشتند که او را وادار به آواز خواندن کنند.”

.

Getty Images
لتا منگیشکر در ۱۹۷۱

در طی چند دهه بعد، منگیشکر هزاران آهنگ “لیپ سینگ” (لب‌خوانی آواز) از بزرگترین قهرمانان بالیوود را در طول نسل‌ها خواند.

او در سال ۱۹۹۹ به عنوان نامزد مجلس اعلای پارلمان هند معرفی شد، اما بعدا گفت که از حضور “اکراه” داشته است و دوره عضویت او در آنجا “هرچیزی جز خوشحالی” بود.

او در سال ۲۰۰۱ نشان بهارات راتنا، بالاترین نشان افتخار هند برای غیرنظامیان را دریافت کرد.

در سال ۲۰۰۴، زمانی که او ۷۵ ساله شد، یکی از بزرگ‌ترین کارگردانان بالیوود، یاش چوپرا، برای بی‌بی‌سی نوشت که “نعمت خدا در صدای او” است.

منگیشکر هرگز ازدواج نکرد، زندگی پرباری در خارج از کارش داشت و علایق‌اش از کریکت گرفته تا خودروها را در بر می‌گرفت.

خواهر کوچکتر او آشا بوسل نیز خواننده مشهور بالیوود است. این دو همیشه هرگونه نشانه‌ای از رقابت خواهرانه را رد می‌کردند و حتی گاهی اوقات با هم اجرا می‌کردند.

بوسل در سال ۲۰۱۵ به بی‌بی‌سی گفت: “ما خیلی به هم نزدیک هستیم – ما هرگز با یکدیگر رقابت نکرده ایم.”

Continue Reading

بی بی سی فارسی

‘زنبورک در گام مینور’ در آپارات

Published

on

(Last Updated On: عقرب ۲, ۱۴۰۱)

این هفته در آپارات فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری به نمایش در می‌آید.

پس از آن آپارات با پروانه حسینی پژوهش‌گر انسان‌شناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیه‌کننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم گفتگو خواهد کرد.

درباره فیلم

غربت مجموعه‌ای از مهاجرت و تبعید است. غربت‌نشینی در روزگار معاصر در جهان به شدت رایج شده و زندگی در شرایط غربت‌نشینی نمادها و پیامدهایی دارد که در بین افراد و جوامع شباهت‌هایی بسیاری دارد و آنهایی که به هرشکل در غربت زندگی می‌کنند، رویه‌های متفاوتی در برخود با جامعه میزبان در پیش می‌گیرند. از انزوا و پیگیری آنچه در وطن می‌گذرد تا ادغام کامل در جامعه میزبان. پرفسورحمید نفیسی پژوهش‌گرو نویسنده نام‌دار ایرانی از جمله کسانی است که سال‌های سال دور از ایران زندگی کرده و در عین حال ربط خود را با موطن با اشکال مختلف حفظ کرده است. فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ سفری است به درون زندگی حمید نفیسی. در این فیلم بیشتر با او، رویاهایش و محیط زندگی‌اش آشنا می‌شویم. این فیلم ساخته مریم سپهری است. پیش از این او فیلم فراتر از رنگ را در آپارات دیده بودیم. خانم سپهری با فیلم ‘زنبورک در گام مینور’، برنده تندیس افتخار بهترین کارگردانی و بهترین موسیقی متن در جشن مستقل خانه سینما در سال ۱۳۹۷ شده است.

ویژگی فیلم

فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری، یک پرتره لطیف و روان است درباره یک شخصیت و در عین حال که از یک نوستالژی صحبت می‌کند، شکلی جذاب دارد و هرگزملال‌آور نیست. ساختاری متمایز دارد و به یک بیان درونی از یک شخصیت می‌رسد. از طرف دیگر گرچه ‘زنبورک در گام مینور’ فیلم پرتره یک شخصیت است اما در عین حال معنایی گسترده و جهانشمول‌تر پیدا می‌کند ومی‌تواند تصویری از وضعیت زندگی انسان معاصر در غربت باشد.

درباره کارگردان

مریم سپهری کارگردان متولد ۱۳۴۹ در گرگان و دانش‌آموخته کارشناسی تدوین و کارشناسی ارشد عکاسی دانشگاه هنر تهران است. او از اواخر دهه هشتاد به فیلم‌سازی رو آورده و با فیلم‌هایش در جشنواره‌های مختلف شرکت کرده و جوایزی را کسب کرده است. پاره‌ای از دست‌آوردهای او قرار زیر است:

۱۳۹۰ دریافت جایزه بهترین مستند برای فیلم تا باران بعدی در جشنواره بین المللی سوره

۱۳۹۰ کاندید بهترین مستند برای فیلم تا باران بعدی در جشنواره فیلم کوتاه تهران

۱۳۹۳ دریافت جایزه بهترین مستند برای فراتر از رنگ از جشنواره فیلم میلواکی

۱۳۹۴دریافت جایزه بهترین دستاورد هنری از جشنواره استونی بروک

۱۳۹۷ کاندید بهترین کارگردانی، تدوین (آرش زاهدی)، و موسیقی (کیاوش صاحب نسق) از جشنواره ی سینما – حقیقت برای فیلم زنبورک در گام مینور

۱۳۹۷ برنده تندیس و لوح افتخار بهترین کارگردانی و برنده تندیس و لوح افتخار بهترین موسیقی در جشن مستقل خانه ی سینما

درباره کارشناسان برنامه

پروانه حسینی، پژوهش‌گر انسان‌شناسی و دانشجوی مقطع دکترای ‘مطالعات خاورمیانه’ و ‘انسان شناسی’ دانشگاه آریزونا است. او همچنین در این دانشگاه مشغول تدریس است. اصلی‌ترین موضوع تحقیقات او در این دو رشته رابطه مفاهیم هویت، ملیت، دیاسپورا و جنسیت است. او در دانشگاه آریزونا در کلاس‌های فرهنگ خاورمیانه، زبان فارسی، و انسان شناسی نژاد و قوم مشغول تدریس بوده، مدیر برنامه ایمرژن فارسی دانشگاه ویسکانسین بوده است. پروانه حسینی قبل از ترک ایران مدرس دانشگاه تهران و الزهرا بوده و هم اکنون در وب‌سایت‌ها و رسانه‌های خارج از ایران می‌نویسد و در میزگردهای آنها حضور دارد.

فرحناز غلامپور متولد تهران و دانش آموخته کارگردانی نمایش از دانشکده سینماتاتر دانشگاه هنر تهران و ‘تکنولوژیهای نو در هنر’ از آکادمی هنرهای زیبای بررا در شهر میلان است. او از سال ۱۳۷۴ شروع به ساخت و تولید فیلم های کوتاه داستانی و مستند نموده و در تولید دهها برنامه آموزشی و تلویزیونی برای سازمان های دولتی و غیر دولتی در داخل ایران مشارکت داشته است. پروژه پایانی تحصیلی او ٰ’ماسک رسانه در ایران’ مطالعه ای بر روشهای پروپاگاندای جمهوری اسلامی ایران در تولید اخبار و فیلم های مستند است. از جمله کارهای او می توان به چاپ اولین مجموعه شعر او با نام ‘ زهاب’ که در نشر گردون منتشر شده، اشاره کرد. او از سال ۱۳۹۱ به ایتالیا مهاجرت کرده و با رسانه های فارسی‌زبان خارج از ایران به عنوان گزارش‌گر، تحلیل‌گر و کارشناس هنرهای نمایشی همکاری می‌کند.

فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی

BBC
فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی

مصطفی عزیزی، نویسنده، فیلم‌نامه‌نویس، تهیه‌کننده و برنامه‌ساز تلویزیونی متولد اراک و مقیم تورنتوی کانادا است. او تحصیل‌کرده اقتصاد نظری دانشگاه تهران است و کار حرفه‌ای‌اش را با نویسندگی برنامه‌های علمی و فرهنگی برای شبکه رادیویی ایران در سال ۱۳۶۵ آغاز کرده است. او تا سال ۱۳۷۳ که شرکت خصوصی خودش را تاسیس کرد، مدیر بخش‌های فنی صدا و انیمیشن رایانه‌ای شبکه تلویزیونی ایران بود و به عنوان تهیه‌کننده با آنجا همکاری می‌کرد. از کارهای او در این دوره می‌توان به طراحی و تهیه‌کنندگی مسابقه تلویزیونی تلاش و نویسندگی و تهیه‌کنندگی مجموعه پر مخاطب تلویزیونی مسافر اشاره کرد. در کنار اینها او در این دوره سازنده ده‌ها فیلم و آگهی‌تبلیغاتی تلویزیونی بود. او پس از مهاجرت به کانادا، در سال ۱۳۹۲ و پس از بازگشت به ایران به اتهام توهین به رهبری، توهین به بنیان‌گذار جمهوری اسلامی و تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به زندان محکوم شد ولی در سال ۱۳۹۵ مشمول عفو شد و از زندان آزاد گردید. او هم‌اکنون در تورنتوی کانادا زندگی می‌کند.

گفتگوی آپارات – زنبورک در گام مینور

گفتگوی آپارات با پروانه حسینی پژوهش‌گر انسان‌شناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیه‌کننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری را اینجا ببینید.

زمان پخش آپارات به وقت ایران :

جمعه ساعت ۹ شب

شنبه ساعت ۱۱ صبح

یکشنبه ۱۲ شب

سه‌شنبه ۳:۳۰ بعدازظهر

چهارشنبه ۱۲ شب

تکرار جمعه ۰۲:۳۰ بامداد

آرشیو برنامه های آپارات

برای دسترسی به صفحات برنامه‌های گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید.

آرشیو صفحه‌های آپارات

مشاهده برنامه از طریق وب‌سایت بی‌بی‌سی فارسی

این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وب‌سایت بی‌بی‌سی فارسی

و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی در کانال بی‌بی‌سی فارسی در یو‌تیوب نیز قابل مشاهده است.

آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk

آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/bbcpersiantv

می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید:

Continue Reading

Trending

Copyright © 2022 Ariana News. All rights reserved!