بی بی سی فارسی
شورای اصلاحِ خط ِفارسی چرا و چگونه تشکیل و تعطیل شد و چه کرد؟
در آستانه سده نوِ خورشیدی در مجموعه نوشتارهایی به موضوع خط فارسی و دگرگونیهای آن در دوران معاصر- در اینجا به معنای بعد از ورود چاپ- و همچنین به چالشهای پیش روی خط فارسی در روزگار دیجیتال، فضای مجازی و شبکه اجتماعی، پرداخته میشود. صاحبنظران، کارشناسان و پژوهشگران در این نوشتارها با رویکردهای متفاوت و از زاویههای مختلف به موضوع خط در حوزه فرهنگی زبان فارسی پرداختهاند که بمرور در وبسایت بیبیسی فارسی منتشر میشوند.
در این مجموعه، رسمالخط، نقطهگذاری و نگارش نویسندگان حفظ شدهاند.
گام اول، طرح بحث
تابستان ۱۳۷۱. در یکی از سهشنبههایی که شاملو از دهکده به تهران میآمد و ناهار را سه نفری در کارگاه نقاشی علیرضا اسپهبد میخوردیم و شب را با دوستان نزدیک، صبح میکردیم، از راه رسیده و نرسیده مقالهای تایپ شده به من داد و با همان لبخند مهربان و شوخِ “غولِ زیبا” گفت “برای انتشار”.
“شم سردبیری”، از جمله در گزینش متن برای انتشار، از مولفههای تعیین کننده سرنوشت یک رسانه است و شاملو خود حرفهایترین و موفقترین سردبیر نشریات فرهنگی در تاریخ مطبوعات ایران نیز بود، هم در کیفیت هم در نفوذ و برد و نوآوری و تاثیر و تیراژ. هر بار که آدینه را با نگاه انتقادی میدید بهترین معلم من بود. بسیاری از فوت و فنهای سردبیری را از شاملو آموختم. شاملو با راهنمایی کردن من و با حمایت از آدینه در ارتقاء این مجله نقشی کارساز داشت و اگر مجله آدینه دستاوردی دارد مدیون او نیز هست؛ اما در همه آن سالهای دوستی نزدیک، که از پربارترین و زیباترین فصلهای زندگی من بود، شاید فقط یک یا دو بار انتشار متنی را در آدینه توصیه کرد.
متن را گرفتم. در همان نگاه نخست مشخص بود که بیش از چهار صفحه آدینه است و رسم ما انتشار مقاله حداکثر در چهار صفحه بود. همین را به او گفتم. در ایرانِ آن روزگار، شمار خوانندگان مقالههای بیش از چهار صفحهٔ مجله چندان نبود. بسیاری از خوانندگان متنهای طولانی را به کناری مینهند تا “بعد” و “سر فرصت” بخوانند و زندگی چنان پرشتاب است که این “بعد” اغلب نمیآید و آن “فرصت” اغلب دست نمیدهد و متن طولانی کمتر خوانده میشود یا ناخوانده میماند. متن ناخوانده در یک نشریه شکست سردبیری نیز هست.
سر زیبایش را بلند کرد و با نگاهی پرمهر گفت “فردا که خواندی معلومت میشود”. آن شب دیگر هیچ سخنی در این باره گفته نشد.
روز بعد متن را، که مقالهای مفصل بود در باب رسمالخط فارسی با عنوان “فراخوان به فارسینویسان و پیشنهاد به تاجیکان”، خواندم. ایرج کابلی، نویسنده متن را میشناختم. میدانستم که بر چند زبان از جمله انگلیسی و روسی مسلط است و در زبان فارسی، وزن شعر فارسی، دستور زبان و .. استخوانها خرد کردهاست و در این عرصهها از معتبرترین مراجع در ایران است. میدانستم که آدمی صریح و درست است و به قول ما دیروزیها “بسیار باپرنسیپ”. دوستدار و دوست نزدیک شاملو هم بود.
دست تصادف بود شاید که پیش از خواندن مقاله کابلی در صدد انتشار مقالهای در آدینه بودم با عنوان “دشواریهای زبان فارسی با کامپیوتر” به قلم دکتر صنعتی در باب خط فارسی که شرح آن در ادامه همین متن میآید.
گام دوم، فراخوان
مقاله کابلی با عنوان “فراخوان به فارسینویسان و پیشنهاد به تاجیکان”، متنی روشمند و منسجم بود که نه فقط مشکلات خط فارسی را مطرح میکرد و به بسیاری از پرسشهای سالیان من و دیگران در باب آئین نگارش خط فارسی پاسخ میداد که بعلاوه راهحلهای مشخص و روشنی را در قالب پیشنهادهای سنجیده و مدلل مطرح می کرد. مباحث این مقاله و پیشنهادهای کابلی را در “فراخوان” او، که برخی جا افتادهاند، اینجا تکرار نمیکنم. علاقمندان میتوانند به متن فراخوان و مقاله های بعدی کابلی در آدینه و نیز به مقالهها و کتابهای گوناگون او در این زمینه رجوع کنند.
رسمالخط دغدغهی همه کسانی است که در عرصه ادبیات فارسی کار میکنند، به ویژه کسانی که فارسی را، از سوادآموزی تا دانشگاه، آموزش میدهند و مشکلات خط فارسی را در عمل دیدهاند و نیز دغدغه همیشگی کسانی چون من که علاوه بر آموزش و کار حرفهای در عرصه ادبیات فارسی، سردبیر و ویراستار حرفهای هم بودم و در سردبیری پرسش “با چه رسمالخطی؟” از نخستین پرسشها است چرا که در یک نشریه، به ویژه در نشریه فرهنگی، همه متنها باید که با رسمالخط واحد یکدست منتشر شوند مگر آنگاه که دلایل خاصی در کار باشد.
در تدارک انتشار آدینه در چندین جلسه بحث به این نتیجه رسیدیم که ترکیبی از رسمالخط نشر فرانکلین، سازمان کتابهای درسی دوره شاه و رسمالخط پیشنهادی نشر دانشگاهی را به کار گیریم.
اما مشکل رسم الخط فارسی ساختاری و عمیقتر از این گونه راه حلها است. نبود رسمالخط واحد با قواعد وآئینهای روشمندِ بیتناقض، که به تقریب همگان از آن تبعیت کنند و این که هر نویسنده و رسانه و ناشری در این عرصه ساز خود میزند نیز مشکلهای فرعی هستند که مشکلات اصلی در جای دیگر است به مثل در ناممکن بودن جدانویسی بسیاری از حروف، که ریشهی بسیاری از مشکلات خط فارسی و مشکلی ساختاری و رفعنشدنی است، ننوشتن و ناممکن بودن نوشتن اغلب مصوتها در پایهی خط (نه چون علامتهائی در بالا و پائین حروف)، که سوادآموزی، خواندن و فهم سریع برخی جملهها را دشوار میکند، ناهمگنی در باب پیوسته و جدانویسی، سرنوشت مبهم همزه، حروف مشترکالمخرج در زبان فارسی و متفاوتالمخرج در عربی و… اینها نه فقط خواندن و فهم سریع متن، که سوادآموزی و بهرهگیری از امکانات کامپیوتری را نیز مشکل میکرد. آن زمان حتا بیفاصله و نیمفاصلهنویسی هم در کار نبود. بیفاصله و نیمفاصله نویسی از پیشنهادهای کابلی بود که با حروف چینی با برنامههای کامپیوتری ممکن و آسان شد و تا حدی جا افتاد.
تا پیش از مشروطه معیارهای واحد و تعریف شدهای برای آئین نگارش خط فارسی مطرح نبود. بحث تغییر یا اصلاح خط از دوره مشروطه آغاز شد. “تغییر خط”، حتا اگر راه حل نهائی و درست، اما به هزار و یک علت و دلیل ممکن نبود و نیست. پس راه اصلاح خط را پی گرفتند.
صنعت نشر، از مشروطه تا دوران ما، با افزایش کمی و کیفی کتابهای درسی و غیردرسی، رشد کمی و کیفی مطبوعات، افزایش شمار باسودان و مولفان و… توسعه یافت، اما هیچ مرجع پذیرفته شده و معتبری برای تدوین رسمالخط واحد فارسی پدید نیامد هرچند برخی ادبای معتبر فرهنگستان اول و دوم این بحث را مطرح کردند. ناشران، مطبوعات و مولفان رسمالخطهای متفاوتی را به کار میگرفتند. کار به جایی رسیده بود که حتا کتابهای درسی و دانشگاهی نیز با رسمالخطهای متفاوت منتشر میشدند.
در دهههای ۴۰ و ۵۰ برخی ناشران معتبر چون فرانکلین و خوارزمی، برخی سازمانهای دولتی چون نهادی که انتشار کتابهای درسی را بر عهده داشت، برخی نشریات چون سخن دکتر پرویز ناتل خانلری، اندیشه و هنر به مدیریت دکتر ناصر وثوقی و کتاب هفته و خوشه به دوران سردبیری احمد شاملو و برخی مولفان، برای نگارش خط فارسی آئینها و رسمالخطهایی تدوین و اجرا کردند اما به دلایل گوناگون، از جمله غیبت نهادی که اعتبار آن مرجعیت عامه آن را تضمین کند، غفلت و بیاعتنایی نهادهای آموزشی، روانشناسی غالب بر جامعه ایرانی و… و البته مشکلات خط فارسی، رسمالخطی واحد با قواعد و آئینهای روشمندِ بیتناقضِ پذیرفتهشده پدید نیامد هرچند در این دو دهه گامهایی چون جا انداختن شیوهای واحد در جدا و پیوستهنویسی برداشته شد.
- جدلهای تند درباره ترجمهها و رسمالخط شاملو
- سرگذشت قانون زبان در تاجیکستان
- بیش از یک قرن جدال زبانی-سیاسی؛ خط فارسی یا عربی؟
گام سوم، دشواریهای خط فارسی در کامپیوتر
در سال ۱۳۷۱ کامپیوترهای خانگی به بازار ایران عرضه شده بودند اما اغلب خط فارسی نداشتند. ما نیز اوایل کار آدینه را به شیوه سنتی حروف چینی دستی و بعدتر با ماشین لاینوتایپ حروفچینی میکردیم.
محمد صنعتی، دکترای کامپیوتر و استاد دانشگاه در آمریکا و ایران که “پایاننامه او در آمریکا از اولین پایاننامههای دکترایی بود که با استفاده از رایانه حروفچینی شد”، پس از تجربه برنامههای “پیشکار” و “زر”، برنامه “زرنگار”، نخستین برنامه موفق حروفچینی کامپیوتری فارسی را به بازار عرضه کرده بود و مجله آدینه از نخستین کاربران این برنامه بود. دکتر صنعتی برنامه “زرنگار” را به رایگان به آدینه هدیه کرد و همین نیز زمینه آشنایی من و او شد.
با ورود برنامههای حروفچینی فارسی و برنامههای دیگر رایانهای، که با خط سر و کار داشتند، برخی دشواریهای خط فارسی، که بهرهگیری از امکانات کامپیوتر را دشوار میکردند، برجستهتر شدند. در چند نشست با دکتر صنعتی که برای من کلاس درس بود، با مشکلات خط فارسی در برنامههای کامپیوتری نیز آشنا شدم و از او خواستم در این باب متنی برای انتشار در آدینه بنویسد. مقالهای نوشت با عنوان “دشواریهای زبان فارسی با کامپیوتر” که پیش از این از آن یاد کردم.
گام چهارم، شورا
یک هفته پس از آنکه شاملو مقاله روشمند و منسجم ایرج کابلی را به من داد، برای آوردن شاملو به تهران به دهکده رفتم. در راه گفت علیرضا را برداریم و برویم خانه کابلی. نهار دعوتیم. معلوم بود که از پیش برنامهریزی کردهاست.
در خانه کابلی پرسید: “نتیجه؟”. گفتم حجم مقاله خلاف روال ما است اما متن چنان خوب و مسئله چنان مهم است که منتشر میکنم و همراه با مقالهای دیگر. مقاله دکتر صنعتی را به او و کابلی دادم. خواندند و پسندیدند.
مقاله دکتر صنعتی حاصل تجربههای عملی او در نوشتن برنامههای حروفچینی کامپیوتری فارسی بود و ابعاد دیگری از مشکلات خط فارسی را باز میگفت که برخی از آنها با اجرای پیشنهادهای کابلی رفع میشدند. همزمانی تصادفی این دو متن رخدادی جالب بود.
شاملو گفت که انتشار فراخوان و پیشنهادهای کابلی گام اول است. باید کاری کرد که چشمها با رسمالخط پیشنهادی آشنا و پیشنهادها به تدریج پذیرفته شوند. گفت که کتابهای خود را با رسمالخط پیشنهادی کابلی منتشر خواهد کرد.
درست یادم نیست شاملو بود یا کابلی که ییشنهاد کرد که بخشی از متنهای آدینه را با رسمالخط پیشنهادی منتشر کنم. آدینه بدان روزگار مجلهای معتبر، پرنفوذ، موثر و پرخواننده بود، اگر نه در کل جامعه در فضاهای فرهنگی. اعمال پیشنهادهای فراخوان با امکانات مجله آدینه در آن روزگار دشوار بود اما پذیرفتم و تا وقتی سردبیر بودم چنین کردم.
روزهای بعد با چند تن از دوستان نویسنده و شاعر و زبانشناس از جمله هوشنگ گلشیری و محمدرضا باطنی مشورت کردم و به دلیل اهمیت بحث بر آن شدم که بخش ثابتی را در آدینه به مبحث اصلاح رسمالخط اختصاص دهم و در هر شماره متنی موافق یا مخالف منتشر کنم تا بحث در سطح گستردهتری مطرح شود.
مقالههای کابلی و صنعتی با مقدمهای به قلم من در مرداد ۱۳۷۱ در شمارهٔ ۷۲ مجلهٔ آدینه منتشر شدند. در مقدمه با اشاره به دشواریهای رسمالخط فارسی و… از جمله نوشتم “آدینه با چاپ مقاله دکتر صنعتی و فراخوان به فارسی نویسان امیدوار است زمینهای فراهم آورد تا همه استادان زبان فارسی، اعضای فرهنگستان، زبانشناسان، نویسندگان، شاعران و ویراستاران و… و همه کسانی که به زبان فارسی دلبستهاند و آن را میشناسند در باره رسمالخط فارسی به بحث بپردازند”. در همین مقدمه اعلام کردم که آدینه در شمارههای آینده صفحاتی را به این بحث مهم اختصاص خواهد داد.
واکنشهای مثبت و منفی بیش از آن بود که انتظار داشتیم. اقبال به این بحث زمینهساز گامهای بعدی شد.
در دیداری دیگر به شاملو و کابلی پیشنهاد کردم که شورائی سامان دهیم تا در باره پیشنهادهای کابلی و دیگر مباحث رسمالخط تبادل نظر کرده و آدینه این بحثها را هر ماه منتشر کند. رو کرد به کابلی و گفت “فرج دست از مدیریت شورائی بر نمیدارد حتا در رسمالخط” و این به معنای پذیرش پیشنهاد من بود. نام شورا را در همان نشست ۳ سه نفره ایرج کابلی پیشنهاد کرد. شاملو گفت که در انتخاب اعضای شورا دخالت نمیکند و پیشنهادی ندارد. ایرج کابلی و من، و بیشتر کابلی، نام نخستین کسانی را که خوب بود برای عضویت در شورا دعوت شوند، مطرح کردیم و قرار شد در انتخاب دیگر اعضا با همین نخستین کسان مشورت شود. معیار تجربه کاری و تخصص علمی بود و اعضا زبانشناس و ویراستار و نویسنده و شاعر و برنامهنویس خط فارسی بودند. شاملو کسی را پیشنهاد نکرد. قرار شد من با اعضای نامزد شده برای عضویت در شورا تماس بگیرم. از همان آغاز در نام شورا بر “اصلاح خط” تاکید کردیم تا با اتهام “تغییر خط” مواجه نشویم.
شاملو در هیچ نهادی، جز کانون نویسندگان، عضو نمیشد. عضو شدن در نهادها رویه او نبود. پذیرش پیشنهاد شورا به معنای قبول عضویت و حمایت او از شورا بود. مجله آدینه بدان روزگار اعتباری درخور داشت اما عضویت شاملو کار تشکیل شورا را بر من آسانتر میکرد. اغلب کسانی که برای شورا در نظر داشتیم با شنیدن عضویت شاملو و البته به دلیل علاقه و تخصص خود نیز، پیشنهاد مرا پذیرفتند.
“که عشق آسان نمود اول ولی …”
در خبری که در شماره ۷۳/۷۴ (دو شماره در یک مجلد) مجله آدینه نوشتهام آمدهاست که “نخستین نشست شورای اصلاح و بازنگری در شیوهٔ نگارش و خط فارسی… با حضور آقایان کریم امامی، محمد رضا باطنی، ایرج کابلی، علی محمد حق شناس، احمد شاملو، کاظم کردوانی و دبیر تحریه آدینه” برگزار شد. چون خبرهای شورا را خودم مینوشتم از خود به عنوان “دبیر تحریریه” و پس از دیگران اسم بردهام نه با نام فرج سرکوهی. در این خبر همچنین آمدهاست “آدینه از آقایان محمدرضا شفیعی کدکنی، هوشنگ گلشیری و دکتر صنعتی و… نیز درخواست کردهاست تا در جلسههای شورا شرکت کنند”.
از اعضای شورا شاملو به دلیل وضعیت جسمی خود و… در جلسههای شورا شرکت نمیکرد و من و ایرج کابلی بحثهای شورا را به او و نظرات او را به شورا منتقل میکردیم. دکتر محمدرضا باطنی، معتبرترین زبانشناس آن روزگار ایران، در فهرست نخستین نشست سهنفره (شاملو، کابلی ومن) بود. دکتر علیمحمد حقشناس، زبانشناس و شاعر را دکتر باطنی پیشنهاد کرد تا به گفته خود او دو اهل زبانشناسی با دو دیدگاه متفاوت در شورا باشند. باطنی عالمی مرزشکن و نواندیش بود و حقشناس اندکی محافظهکار و محتاط.. کریم امامی ویراستار و مترجم معتبری بود و من (فرج سرکوهی) منتقد و ویراستار و سردبیر. نامهای هوشنگ گلشیری و محمد صنعتی، از معتبرترین استادان برنامهنویسی کامپیوتری ایران و مبدع برنامه زرنگار، در فهرست نشست سهنفره بودند. از آنها نیز دعوت کرده بودم. به دلایل شخصی نتوانستند در نشست نخست شرکت کنند اما در جلسههای بعدی شرکت فعال داشتند.
بعدتر دکتر مصطفی عاصی، زبانشناس، نیز به ما پیوست. یادم نیست چه کسی او را معرفی و پیشنهاد کرد. از محمدرضا شفیعی کدکنی هم دعوت کردهبودم اما ترکیب شورا و اصلاح ریشهای با مزاج سنتگرا و محافظهکار و چرتکه مصلحتسنج او سازگار نبود. نیامد. از کاظم کردوانی نیز خواستم که برای ثبت مذاکرات و تهیه گزارش نشستها در جلسهها حضور یابد. تخصص و تجربه کاری یا نوشته و تالیفی در زمینه رسمالخط نداشت اما در برقراری و حفظ روابط عمومی ماهر بود و ما به کسی نیاز داشتیم که مباحث را ثبت و گزارش نشستها را بنویسد. با عنوان “دبیر شورا” کار نوشتن بحثهای نشستها را بر عهده گرفت. خبر نشست بعدی در شماره ۷۵ آدینه منتشر شد و…
مقالههای گوناگون با دیدگاههای متفاوت و گزارش نشستها و مصوبات شورا را در مجله آدینه آن سالها میتوان خواند.
فرهنگستان با اشتیاق وارد و با تذکر و دستورِ از بالا خارج میشود
هر پیشنهادی برای اصلاح خط آنگاه جا افتاده و همگانی میشود که وزارتخانههای آموزش پرورش و آموزش عالی و دیگر نهادهای آموزشی آنها را در کتابهای درسی و کمک درسی اعمال کنند، مولفان و ناشران و رسانههای مکتوب نیز رسمالخط واحد را به کار گیرند و… ما، شورا، هیچ امیدی بدین کارها نداشتیم هرچند گزارش بحثها و مصوبات شورا، که در آدینه منتشر میشد، برخی کتابهای احمد شاملو و آن بخش از آدینه که با رسمالخط پیشنهادی شورا حروفچینی میشد، توجه فضاهای آموزشی و فرهنگی دولتی و غیردولتی و از جمله توجه فرهنگستان دولتی را برانگیخته بود.
آنچه در جمهوری اسلامی “فرهنگستان زبان و ادب فارسی” نام دارد کاریکاتوری است از فرهنگستان اول و دوم پیش از انقلاب هرچند برخی ادبای معتبر ایران عضو این نهاد حکومتی هستند اما “فضل” این ادبا در برابر وابستگی ساختاری و اداری و سیاسی و مکتبی این فرهنگستان به حکومت اسلامی کاری از پیش نمیبرد که نبردهاست. مرجعیت فرهنگستانها در میان اهل فرهنگ به مرجعیت فرهنگی و علمی اعضا و به کارنامه آنها وابسته است. همین که حداد عادل، به عنوان رئیس فرهنگستان حکومتی، بر کرسی کسانی چون محمد علی فروغی و علی اصغر حکمت نشستهاست، یا مقایسه کارنامه فرهنگی برخی اعضای فرهنگستان حکومتی کنونی با مرجعیت اعضای فرهنگستان اول و دوم چون بهار، دهخدا، فروزانفر، قریب، گل گلاب، یاسمی، بهروز، اقبال، پورداوود و بهمنیار کافی است تا معلوم شود که چرا مصوبات فرهنگستان حکومتی کنونی در میان اهل فرهنگ اعتباری ندارد و جز به ضرب و زور بخشنامههای حکومتی مطرح نمیشود. فرهنگ عرضه بخشنامه و اوامر حکومتی نیست و چنین است که رسمالخطی که این فرهنگستان حکومتی تصویت یا پیشنهاد کند نیز در قالب بخشنامه دولتی دفن میشود.
در مهرماه ۱۳۷۴ اولین شمارهٔ “نامهٔ فرهنگستان” فصلنامهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به سردبیری احمد سمیعی (گیلانی) منتشر شد. در مجله آدینه نوشتم:
“.. شاید مهمترین ویژگی این نشریه، رسمالخط آن باشد که برمبنای پیشنهادهای کمیسیون شیوهٔ املایی فرهنگستان زبان و ادب فارسی شکل گرفته است… خوشبختانه مصوبات کمیسیون شیوهٔ املایی فرهنگستان زبان و ادب فارسی… از جمله بیفاصلهنویسی و لزوم نوشتن کسرهٔ اضافه، همان است که در مقالهٔ فراخوان به فارسینویسان نوشتهٔ ایرج کابلی (آدینهٔ ۷۲ مرداد ۱۳۷۱) و مصوبات شورای بازنگری آمدهاست”. همراه با تایید اقدام آنان یادآوری کردم که “مصوبات” خود را، بدون ذکر ماخذ و منبع، از کجا برداشتهاند.
چند روز بعد یکی از اعضای شورا، اگر درست به یاد داشته باشم هوشنگ گلشیری که با ابوالحسن نجفی، زبان شناس و مترجم معتبر و عضو فرهنگستان، دوست بود، به ما خبر داد که مژده! فرهنگستان بر آن شدهاست که با شورا بنشیند، پیشنهادهای شورا را بررسی و اغلب را تصویب و برای اجر به دولت ابلاغ کند.
چنانکه نوشتم شاملو به دلیل وضعیت جسمی خود و… در جلسههای شورا شرکت نمیکرد و من و کابلی بحثهای شورا را به او و نظرات او را به شورا منتقل میکردیم. وقتی خبر پیشنهاد فرهنگستان را در خانه او به او دادیم گفت این کارها از این خانمها و آقایان حکومتی برنمیآید. کوتاه و قاطع افزود که با هر نوع همکاری با نهادهای حکومتی مخالف است. این را از پیش میدانستیم و نیز میدانستیم که اعضای فرهنگستان دولتی نیز از نشست و برخاست و گفت و گو با برخی از ماها، از جمله خود شاملو، میترسند. اما رد کردن پیشنهاد فرهنگستان به مخالفان بهانه میداد که بگویند اینها قصد اصلاح ندارند و… در شورا کسانی هم بودند که با همکاری با فرهنگستان دولتی موافق بودند و… بحثها شد و سرانجام به این نتیجه رسیدیم که نه شورا، که دکتر محمدرضا باطنی از سوی شورا، نه با فرهنگستان، که با برخی از اعضای معتبر آن دیدار و گفت و گو کند و بر اساس نتیجه دیدارها، گام به گام، حرکت کنیم. فکر میکنم دو یا سه بار دیدار و گفت و گو کردند. باطنی گزارش نشستهای خود را به شورا منتقل میکرد. اما کل ماجرا به ناگهان و به اشارهای منتفی شد. فرهنگستانیها از کانالهای مختلف و به شیوههای گوناگون خبر دادند که “نهادهای بالا دستی نظام” به آنها “تذکر” دادهاند که برخی اعضای شورا “ضد انقلاب، معاند، نامطلوب و..” هستند و “دستور، قطع هر نوع رابطه” است. از برخی اعضای شورا از جمله شاملو و باطنی و من نیز به عنوان عناصر نامطلوب و… نام بردهبودند. پرونده گفت و گوی شورا با فرهنگستان دولتی با آن “تذکر” و “دستورِ از بالا” بسته شد.
پایان کار شورا و…
شورا به کار خود ادامه داد. مباحث و مصوبات شورا در آدینه منتشر میشد و… برخی پیشنهادهای فراخوان به تدریج پذیرفته و در نشریات و کتابها دیده میشدند. بخشی از مجله آدینه، و مهمتر از آن برخی آثار شاملو که با رسمالخط پیشنهادی فراخوان منتشر می شدند، در طرح پیشنهادهای فراخوان در جامعه فرهنگی نقشی مهم داشتند و….
اما در سالهای آخر عمر شورا چند تن از اعضای شورا، از جمله خود من، به تدریج به این نظر رسیدند که هرچند برخی اصلاحات، از جمله برخی جدانویسیها، بیفاصله و نیمفاصلهنویسی، نوشتن کسره اضافه و… ممکن و مفید و عملی است اما تدوین، پذیرش و اجرای همگانی رسمالخطی واحد با قواعد و آئین نگارش روشمندِ بیتناقض، که به تقریب همگان پذیرفته و اجرا کنند، به دلایل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و روانشناسی فردی و جمعی، در نظام مسلط کنونی ـ جمهوری اسلامی ـ ناممکن است. ناممکن بودن جدانویسی بسیاری از حروف در خط فارسی و ناممکنی ننوشتن اغلب مصوتها در پایه خط، که مولفهای ساختاری و رفعنشدنی در خط فارسی است، نیز کار تدوین رسمالخطی بی تناقض و… را تا مرز ناممکن دشوار میکند. تغییر خط هم، حتا اگر درست باشد، ناممکن است. و نتیجه؟ تا روزی که وضعیت بر اثر تغییر ساختارهای اصلی جامعه دیگرگون و زمینه برای اصلاح نهائی و روشمند و اعمال رسمالخط واحد هموار نشود و حکومت و فعالان مستقل عرصه فرهنگ و… با هم در این زمینه یکدل نشده و با هم نکوشند، همین است که هست. همین که در تاریخ ما بودهاست. همین که در بسیاری از دشواریها و مسائل و بحرانها هم هست. همین سرنوشتِ سیزیفی. صخره را تا قله بالا بردن، شاهد فروافتادن آن بودن و دوباره و دوباره تکرار کردن.
بدان روزگار هنوز فضای مجازی و هرج و مرج و آشفتگی در خط فارسی، که با فضای مجازی آمد و گریبان خط و زبان فارسی را گرفت و رها نمیکند، در کار نبود که اگر میبود لابد رنگ این نتیجه سیاهتر میشد.
با چنین برداشتی انرژی و اشتیاق نخستین در آن یکی دو تن خاموش شد هرچند دیگر اعضا شورا، از جمله خود ایرج کابلی، که به اصلاح خط امیدوار بود و هست، کار را همچنان و با همان جدیت و پشتکار ادامه میدادند.
در همان اواخر خبری نیز در باره شغل یکی از اعضای شورا در یک نهاد خاص آموزشی حکومتی به گوش رسید که میتوانست به تنشهائی منجر شود اما پیش از طرح این مساله در شورا ماجرای بازداشت من رخ داد و…
از اعضای شورا ایرج کابلی کار اصلاح رسمالخط را به جد و با پشتکار ادامه داد. کتاب “درستنویسیِ خط فارسی” از جمله کارهای ارجمند او است که علاقمندان میتوانند دنبال کنند.
نیست کاری کو اثر بر جای نگذارد
شورا تلاشی بود که از شرکت در آن خوشحالم هرچند در همین شورا بود که پس از سالهای اعتقاد به ممکن بودن اصلاح نهائی رسمالخط فارسی به این نتیجه رسیدم که رسمالخطی واحد و یک دست با قواعد وآئینهای روشمندِ بیتناقض و پذیرفته شده، گرچه خوب و ضرور و مفید و واجب، اما در این موقعیت که در آن گرفتاریم تا مرز ناممکن دشوار است.
اما شورا در بهبود وضعیت خط فارسی تاثیر بسیار داشت. برخی پیشنهادهای شورا در جامعه جا افتاد و آموختن و نوشتن و خواندن خط فارسی و برنامهریزی خط فارسی را در کامپیوتر آسانتر کرد.
داوری در باره شورا با من نیست که به گفته نیما “آنکه غربال دارد از پی کاروان میآید”. روزگار ما که بگذرد داوران غربالدار سختگیر از راه میرسند، گزارشهای راست و دروغ را تفکیک و در کارنامهها مینگرند و… اما داوری زمانه هرچه باشد به گفته استاد سخن:
“به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم”
یا به گفته نیما در پادشاه فتح “نیست کاری کو اثر بر جای نگذارد” و زندگی من و برخی از ماها همین است. سیزیف هربار با بالا بردن صخرهای که میداند میافتد، بر بیمعنائی و پوچی و تقدیر و بر فرمان قدرت میشورد و انگار زندگی ما نیز همین است. شوریدن بر پوچی، عبثیت و بیمعنائی موقعیتی که در آن گرفتار آمدهایم یا تلاش برای زدن نقشی بر روزگار و زمانه که بماند یا نماند.
بی بی سی فارسی
هنر و فرهنگ هفته؛ صعود نسل تازه سینما، حل فرانکلین در جمکران، ناهار دادند به شما؟
در سالگرد انقلاب در این هفته، جشنواره فیلم از چهرههای دوران انقلاب و قبل از آن خالی شد، و از آثار جوانانی پر، که متولد دوران انقلاب بودند یا بعد از آن، حتی داوران. چنین شد که تنها ناظر و شاهد از دوران دور، مسعود کیمیایی، حاضر نشد به مراسم برود اما فیلم ساخته او که یک نوستالژی فرهنگی از سالهای مصدقی است، راه خود گشود.
و هفته جز اینها نیز تکانها داشت. اول این که جای بنیانگذار فرانکلین به کتابدار جمکران سپرده شد و در شادمانی هفته سالگرد انقلاب، مجلات گرچه چهره آراستند اما خبرهای آخر هم برایشان ناگوار بود و زیر لب گفتند پیام رسیده که در فکر کار دیگر باشید. در این اثنا کتابفروشی آگاه یزد هم در سالگرد تولدش تعطیل شد. چراغ دیگر را پیرقوم نمایش گیراند در مجلسی در خانه هنر. ناله را دیگران کردند از بیم صدمه به معتبرترین تئاتر شهر، خواستار آزادی فرهنگ شدند حالا که سواحل خزر آزاد میشوند.
انقلاب و سرنوشت سینما
همزمان با هفتهای که به یادآوری انقلاب اختصاص دارد که ۴۴ سال قبل رخ داد. همه نشریات و برنامههای رادیو و تلویزیونها، حتی بخشهایی از دنیای مجازی فارسی زبان، به شرح و تحلیل روزهای انقلاب مشغولند. گرچه بخشی از مردم از هم میپرسند که آن انقلاب چگونه و چرا اتفاق افتاد، بخشی دیگر از وقوعش شادمانند و بدان مدیون.
در این میان برگزاری جشنواره سالانه فیلم، همه نشریات هنری را به خود مشغول کرده است. این جشنواره در اصل پنجاه سال قبل به صورت حادثهای بینالمللی در ایران پاگرفت اما انقلاب در اول کار نه که سینماها را آتش زد بلکه جشنواره را هم تعطیل کرد تا چهار سال بعد که جمعی از اهل هنر از جمع انقلابیون، جشنواره را زنده کردند (گیرم عنوان فجر گرفت تا همسو با زمانه شود) اما صنعت سینما را زنده داشتند و به سرعت استعدادهای تازه با همه دخالتهای انقلابیون، وارد صحنه شدند و چیزی نگذشت که سینمای ایران جلوه تازه خود را جهانی کرد و ماندگار شد. هشت سال خاتمی سینمای ایران جهان آرا شد، هشت سال بعد به فاجعه کشید، هشت سال روحانی جانی دیگر گرفت و اینک باز …
مجله گزارش فیلم که ادامه راه مجله فیلم است که همزمان با اولین جشنواره فجر شروع به کار کرد، در سرمقاله شماره بهمن خود نوشته: همیشه اعداد رند جذابیت خاصی دارند. انگار ایســتگاههایی در میانه راهنــد و فرصتهایی بــرای نفس تازه کردن و بررســی مســیر طی شــده و چشــم اندازه ای پیــش رو. جشــنواره فیلــم فجر هم حالا به چهل ســالگی رســیده و این سن وسالی ست حساس؛ حتی برای یک جشنواره سینمایی! برگــزاری هــردوره جشــنواره فیلــم فجــر،همیشــه با حرف وحدیث های فراوانی همراه بوده، امســال نیز از این قاعده بیرون نیســت.
عباس یاری رییس شورای سیاستگذاری مجله، در اولین شماره ویژه جشنواره نوشته: “چهلمین جشنواره فیلم فجر با نمایش ۲۲ فیلم دربخش رقابتی ســودای ســیمرغ آغاز به کار کرد. جشنواره در سال ۱۳۶۱ فقــط بــا پنــج فیلــم ایرانــی مــرگ یزدگــرد (بهــرام بیضایی)،حاجی واشــنگتن (علی حاتمی)، خط قرمز (مســعود کیمیایی)، اشــباح (رضــا میرلوحی) و ســفیر (فریـبـرز صالح) کارش را آغاز کرد. در ســه چهار دوره اول، دفــتر جشــنواره بــه تمامی دفترهای فیلمســازی و نهادهــای هــنری و غیرهنری، از تلویزیون و حوزه هنری گرفته تا کمیته انقلاب اســلامی و بنیاد شــهید و بنیاد مستضعفان و کانون پرورش و… اعلام میکردند که اگر فیلمی دارید برایمان بفرستید”.
اما مجله فرهنگی آزما ، سالگرد ۲۳ سالگی خود را جشن گرفته و دیگر از دردها و فشارها و مصیبت و کوشش برای ماندن، چیزی ننوشته. از درد اشتیاق گفته که همه این سالها مدیر (ندا عابد) و هوشنگ اعلم سردبیر، و همراه همکاران و همدلان، کشیده و چشیدهاند.
سردبیر به جای رنجنامه سربسته مینویسد: “در زندگی رنج رهایی هست که از گوهری یگانه پدیدار میشود، گوهر عشق. رنجهایی که بر هر جانی نمینشیند مگر به اقبالی بلند و بر جانی توانمند به حملش، و من چنین رنجی را رنج مقدس مینامم. رنجی که هیچ کس – جز آن که گرفتارش میشود نه ارزش آن را میفهمد نه آزار استخوان سوزش را. رنجی همچون رنج مادر شدن و مادری کردن”.
- هفته هنر و فرهنگ؛ نامداران رفتند، یکلیای از تنهایی به درآمد، غرفههای خالی و بیحشمت
- فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده
حریم فرهنگ، مثل حریم دریا آزاد
چه کسی تصور میکرد که حاشیههای تئاتر شهر، فرهنگیترین نقطه شهر، روزی خوابگه از دست رفتگان شود. یعنی شهرداری اینک در اختیار جناح انقلابی، بیشتر تمایل دارد که این مرکز که میزبان بازیها و نقشها و اجراها در طول ۵۰ سال گذشته بوده است، روزی چنین یتیم و بیپشتوانه قرار گیرد. چنین است که مخالفان معتقدند تعمدی در کارست برای از ریخت انداختن این مرکز فرهنگی -و شاید مراکز مشابه هم.
شهر خبر نوشته: “تئاتر شهر این روزها حال و روز خوبی ندارد و اطراف این مجموعه فرهنگی به تسخیرِ دستفروشان و رمالان درآمده است؛ آنگونه که دیگر امنیتی برای حضور خانوادهها در اطراف این مجموعه وجود ندارد”.
مدیر این مرکز به خبرنگار شهرخبر گفته: “یادم هست که یکی از اعضای شورای شهر میگفت که فضای فرهنگی پیرامون تئاتر شهرِ امروز مانند ترمینال جنوب دو دهه پیش است. متاسفانه فضای اطراف ترمینال جنوب از دو دهه پیش رها شد و اکنون آن اطراف معضلات بسیاری دارد. شاید اگر آن فضا از دو دهه پیش با مدیریت درستی مواجه میشد، اکنون شاهد آن معضلات نبودیم. متاسفانه این اتفاق برای تئاتر شهر هم در حال رخ دادن است”.
به دنبال انتشار تصاویر قمهکشی در محوطه تئاتر شهر. این هفته پیام دهکردی بازیگر باسابقه تئاتر، سینما و تلویزیون با انتشار یک پیام تصویری خواستار رسیدگی روسای ۳ قوه به وضعیت فرهنگ و تئاتر (تاکید بر تئاتر شهر) شد و خواست همان طور که فرمان آزادی حریم ساحل بحرخزر را صادر کنید، حریم فرهنگ را هم آزاد کنید
دهکردی گفت: “زنگ خطر حوزه فرهنگ سالهاست به صدا درآمده. فرهنگی که بهمثابه هواست و این هوا امروز آغشه به خون و بوی آهن است. در پیشانی تئاتر کشور، نماد تئاتر کشور، ساختمانی که یک هویت غنی دارد و بزرگان بسیاری در آن تئاترها روی صحنه بردهاند و تولید اندیشه کردهاند، در فضای پیرامونیاش هیچ امنیتی وجود ندارد؛ به همان اندازه که در فضای فرهنگ امنیت وجود ندارد”.
چراغی در تاریکی
مجلسی برای قدردانی انجمن منتقدان و نویسندگان و پژوهشگران از علی نصیریان، تنها بازمانده آخرین نسل بزرگان نمایش. و بهروز غریب پور هنرآشنا در گزارش آن شب نوشته که: استاد مجالی خواست تا قدردانی کند از قدردانان و قدردانیاش چنان دلنشین بود که انگار آینه زمان را در دست گرفته است و زمان را ورق میزند.
و گفتند افسانهها را فراموش نکنید، بازی ایرانی را از یاد نبرید: “سوژه ایرانی را از یاد نبرید و من بیمعلم و بیمدرسه “بلبل سرگشته” را نوشتم، در ایران درخشید، در فرانسه تأیید شد و من احساس کردم به ایران و افسانههایش به نمایشهایش مدیونم و به سیاه تختحوضی، به زنپوشان خلاق تقلید به تعزیهخوانها مدیونم اما نه، نه، به خاطر درم و دینار و اسکناس و دلار به خاطر دلم نوشتم، بازی کردم و کارگردانی کردم: به خاطر دلم، دلم، دلم و نه به خاطر مقام و مرتبت و جایگاه – مگر وزیرمان کردند؟ مگر سفیرمان کردند، نه، نه ما عاشق بودیم و در معرض هر تیری هر تهمتی هر توهینی: مگر یادمان رفته است آن انگ تلخ مطربی؟ و مطرببودن هرچند ما همین طعن و لعن را جواب میدادیم: ای وای خدایا: حتی بنگاه تئاترال را هم که بر صحنه بردم، امیر ارسلان که بر صحنه بردم همان نداها بود”.
غریب پور نوشته: “و با اینکه من آینه را برابر او میدیدم اما خودش میگفت که برای جوانان میگوید ولی من ایمان داشتم روی سخنش با آینهای به وسعت زمان بود و… میترسیدیم که ناگهان بخواند: کوه ما سینه ما/ ناخن ما شیشه ما/ اشک ما باده ما/ دیده ما شیشه ما. و چنان بخواند که شیشه بشکند، می، خونین بریزد و جشن را عزا کند که خدا را شکر که نشکست و نریخت آن اشک شرابواری که بوی ناگواری ایام میداد”.
در مقاله گزارش گونه روزنامه شرق آمده: “از سکوی صحنه که پایین آمد خواست نشان بدهد که هنوز جانش را و توانش را دارد که بیآنکه دستی بر شانه کسی بگذارد میتواند دل از معبودش، صحنه، بکند، اما شاید از شدت مرور ۷۲ سال عشق توأم با رنج، پایش یک لحظه تاب تحمل تن نحیفش را از دست داد و راهنمای جوان زیر بالش را گرفت و شاید علی نصیریان عاشق حافظ از زبان لسانالغیب در دلش غرید و خواند: که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند/که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد”.
و در پایان نویسنده تاکید کرده که: “علی نصیریان در این خرابآباد به گنجش رسیده است؛ با تمام فراز و فرودهایی که برای کسی مانند او طبیعی است، پس استاد! آرزویم این است آنقدر بمانی که از دارو و درمان و پرستار دولتی بینیاز باشی”.
تعطیل و تجمیع کتاب
آخر هفته بود که اسد امراللهی شاعر و نگهبان صدیق ادبیات و اهل ادب و هنر، در یک خبر خبرمان کرد که “خبر ناخوشایند اولین روز سومین هفته بهمنماه تعطیلی کتاب آگاه یزد است که پس از قریب به ۴۳ سال فعالیت، فرهنگی کرکرههایش را پایین کشیدند.”
با خواندن این خبر در ذهن پرسشی ظاهر میشود: “عامل این پائین کشیدن کیست. نکند مردمی هستند که کتاب نمیخرند و امکان نمیدهد که کتاب و کتابخوانی، و شاید بتوان گفت فعالیتهای فرهنگی مستقل چون از حمایتهای دولت برخوردار نیست، مجال نفس نمیماند برای کتابفروشی معتبر یزد. پس کتاب خوان نبودن مردم فقط رویه نازکی از ماجراست”.
همزمان با گفتگوی کسانی که از راکد ماندن دکههای فرهنگی مایوس و در عذابند، نشانههای دیگر هم ظاهر میشود.
کیست که نداند مرکز انتشاراتی فرانکلین و کتابهای جیبی، چه سابقه شیرین و به یادماندنی در یادها گذاشتند. مگر کسی هست که همایون صنعتی و جعفری امیرکبیر را، چنان که بنگاه ترجمه و نشر کتاب را. حالا در خبرآمده که مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی در حکمی محمد حسنی مدیر انتشارات جمکران را به مدیریت انتشارات علمی و فرهنگی منصوب کرده است.
هیچ خبر عجیبی نیست. همه با این حکایت آشنایند. جمکران به جای فرانکلین آرزو بسیاری میتواند باشد تاکنون هم در شغلهایی مهمتر از این جاسازی شدند. وگرنه چطور ممکن بود که کتابهای معتبر و خواندنی این مراکز در استخری نگهداری شود که هیچ از آنها باقی نماند.
- هنر و فرهنگ هفته؛ مانیفست نوحهخوانان، همصدایی با پنجشیر، درد مشترک زنان هنرمند
- هفته هنر و فرهنگ؛ در سرگیجه و عذاب، مرگ علامه، دلمرده همسایه
بازجویی و درمان با هم
فریده صالحی نوشته: “والس نقابها نمایشی پرکار و پربازیگر و عمیق نبود، اما نمیتوان گفت سوژهاش بکر و جسورانه نیست. میماند این که آیا باج داده برای درآوردن چنین سوژهای که تماشاگران به دنبال گوشههای تاریخ در آن هستند. تاریخ کار مهمی دارد در این نمایش …”
نمایش در حقیقت قصه فروغ زنی تنهاست که دچار فروپاشی روانی شده و در یک بهداری نظامی نگهداری میشود. در حقیقت زندانی است اما زندانی روان خود هم هست، چرا که گزارشها نشان داده که وی با مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) مشارکت داشته است. دکتر منصوری با او مصاحبه میکند و از طریق نمایش درمانی سعی در تخلیه اطلاعاتی و درمان وی دارد. در طول نمایش ماجرای فروغ خاطراتش را با دکتر بازی میکند.
نویسندگان هانا صالحی راد و مهدی تنگ عیش بودند و کارگردان: هانا صالحی راد
بازیگران نیز عبارت بودند از زینب عباسی، هادی شبانی، نگین سوهانی، امیرحسین جعفرپور و ،محمد درویش
نمی توان گفت نمایش والس نقاب ها با وجود سوژه جذاب، با نمایش هایی مانند بلاک
فرانک حمیدیان در دیوار تیوال نوشته: نمایش فوق العاده بود بخصوص اجرای فروغ (خانم زینب عباسی) و دکتر(آقای هادی شبانی). کاملا مخاطب را ترغیب میکرد که با هیجان تا انتهای اجرا را دنبال کند.
بیشتر کسانی که نمایش را دیده اند به خصوص از بازی زینب عباسی در نقش فروغ یاد کرده و آن را دوست داشتهاند.
در ستایش جهان اطراف
یک نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در خانه هنرمندان ایران آغاز شد، با نمایش آثاری از حامد صحیحی، شامل ۲۸ اثر نقاشی با تکنیکهای اکرلیک رو بوم و ترکیب مواد.
نمایشگاه نقاشی “فراخوانی” در ستایش جهان اطراف ماست که در هر اثر از منظر متفاوتی به آن نگاه شده است.
کارتون هفته
کار: هادی حیدری
مهربانیهای رییس
بی بی سی فارسی
لتا منگیشکر؛ اسطوره موسیقی هند در ۹۲ سالگی درگذشت؛ دو روز عزای عمومی اعلام شد
لتا منگیشکر، یکی از محبوبترین خوانندههای هند که صدای او موسیقی متن بیش از هزار فیلم بالیوودی است، در سن ۹۲ سالگی درگذشت.
او در ماه ژانویه پس از مثبت شدن آزمایش کووید-۱۹ در بیمارستانی در مومبای (بمبئی) بستری شده بود.
پزشک معالج او گفت که خانم منگیشکر پس از آن که چند عضو بدن او دچار نارسایی شد، فوت کرد.
منگیشکر بیش از نیم قرن زندگی حرفهای فوقالعاده خود بیش از ۳۰ هزار آهنگ را به ۳۶ زبان خواند.
اما خوانندگی او در بالیوود، صنعت فیلم هند بود که او را به یک نماد ملی تبدیل کرد.
دولت هند از روز یکشنبه دو روز عزای عمومی اعلام کرد که طی آن پرچم ملی در سراسر کشور نیمه افراشته خواهد شد.
برای لتا منگیشکر تشییع جنازهای با تشریفات دولتی برگزار خواهد شد. مراسم سوزاندن جسد او عصر یکشنبه در بمبئی انجام میشود.
ادای احترام
پس از نشر خبر درگذشت، ادای احترام به منگیشکر، که اغلب “بلبل بالیوود” نامیده میشد، شروع شد.
رام نات کویند رئیس جمهور هند گفت که این خبر “قلبم را شکست، همانند میلیونها نفر در سراسر جهان” و افزود که در آهنگهای او “نسلها احساسات عمیق درونی خود را در آهنگهای او یافتند”.
نارندرا مودی نخست وزیر هند گفت که مرگ منگیشکر “خلائی در کشور ما ایجاد کرد که پرشدنی نیست”.
راهول گاندی، رهبر اپوزیسیون، در توییتی نوشت که صدای منگیشکر “جاودانه” است و “در قلب هوادارانش تکرار خواهد شد”.
ویرات کوهلی کاپیتان پیشین کریکت هند گفت که آهنگهای او “میلیونها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار داده است”.
چندین ستاره بالیوود نیز از این خبر ابراز غم و اندوه کردند.
هما مالینی بازیگر سینما گفت که “خوش شانس” بوده که در چند آهنگ منگیشکر اجرا کرده است.
او به خبرگزاری ایانآی گفت: “هیچکس نمیتواند مانند او بخواند، او بسیار خاص بود. درگذشت او خیلی غمانگیز است.”
مانوج باجپایی بازیگر از جمله افرادی است که گفت درگذشت منگیشکر پایان “عصر طلایی” برای دوستداران موسیقی هند است.
بزرگداشت؛ لتا منگیشکر، نماد فرهنگی هند
برای چندین دهه، لتا منگیشکر پرفروشترین خواننده کشور بود و هر بازیگر برتر زن از او میخواست که آهنگهایش را بخواند.
آلبومهای او دهها هزار فروخته شد، و او فهرستی متشکل از ۳۰۰۰۰ آهنگ در ژانرهای متعدد و در مجموع ۳۶ زبان داشت.
زمانی که او آهنگ (ای، مردم سرزمینم) ادای احترام ماندگار و روحانگیز برای سربازان هندی کشته شده در جنگ فاجعهبار سال ۱۹۶۲ با چین را در یک محفل عمومی خواند، گفته میشود چشمان جواهر لعل نهرو، نخستوزیر وقت پر از اشک شد.
او برای هر ستاره زن در دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ آواز خواند و تقریبا با همه کارگردانان برجسته بالیوود، از راج کاپور و گورو دات گرفته تا مانی راتنام و کاران جوهر، کار کرد.
یک آهنگسرا زمانی صدای ملودیک و آواز روحانگیز او را “ناب و شفاف مثل بهترین مروارید کریستال” توصیف کرد.
اما او خیلی بیشتر از صدایش بود. منگیشکر یک طرفدار پرشور کریکت بود و به خودروها و بازی “وگاس” علاقه داشت. او همچنین با برخی از درخشانترین ستارههای بالیوود – و حداقل یک گروه بیتل – رقصید.
ویر سنگوی، روزنامه نگار، منگیشکر را “صدای یک ملت، کسی که هند را با آواز بسیار خوب به بسیاری از زبانها (هندی) متحد کرد”. او به ارتباط عاطفی میلیونها هندی با آهنگهای او اشاره کرد و گفت: ما عاشق آهنگهای او شدیم، با موسیقی او جشن گرفتیم و وقتی غم و اندوه داشتیم، او آن را برای ما خواند.”
چینمایی سریپادا خواننده، آدیتی میتال کمدین و بسیاری دیگر مرگ منگیشکر را “پایان یک دوران” توصیف کردند.
سریپادا در توییتر خود نوشت: “حتی وقتی لتای عزیز از این قلمرو خاکی میگذرد، او همیشه زنده خواهد ماند و صدایش همیشه با ما خواهد بود”.
خاطرات منگیشکر رسانههای اجتماعی در هند را فرا گرفت زیرا صدها نفر عکسها و ویدیوهای او را توییت کردند و آهنگهای مورد علاقه خود را از او به اشتراک گذاشتند.
او در ۲۸ سپتامبر ۱۹۲۹ در شهر ایندور در ایالت مادیا پرادش در مرکز هند به دنیا آمد و در سن ۵ سالگی از پدرش دینانات منگیشکر که در تئاتر فعال بود آموزش موسیقی را آغاز کرد.
پس از مرگ پدرش، خانواده به مومبای (بمبئی) نقل مکان کردند، جایی که لتا منگیشکر نوجوان شروع به خواندن برای فیلمهای مراتی کرد.
او همچنین برای حمایت از خانوادهاش در چند فیلم بازی کرد، اما بعدا در مصاحبهای گفت که دلش در این کار نبود. “من در آواز شادترین بودم.”.
موفقیت بزرگ او در سال ۱۹۴۹ اتفاق افتاد – آهنگی جذاب به نام “آیگا آنی والا” را برای فیلم “محال” خواند.
محمد ظهور خیام کارگردان موسیقی به یاد میآورد: “به زودی هر بازیگر زن صدای او را میخواست. اما همیشه سرش شلوغ بود و تنها چند کارگردان خوش شانس موسیقی این شانس را داشتند که او را وادار به آواز خواندن کنند.”
در طی چند دهه بعد، منگیشکر هزاران آهنگ “لیپ سینگ” (لبخوانی آواز) از بزرگترین قهرمانان بالیوود را در طول نسلها خواند.
او در سال ۱۹۹۹ به عنوان نامزد مجلس اعلای پارلمان هند معرفی شد، اما بعدا گفت که از حضور “اکراه” داشته است و دوره عضویت او در آنجا “هرچیزی جز خوشحالی” بود.
او در سال ۲۰۰۱ نشان بهارات راتنا، بالاترین نشان افتخار هند برای غیرنظامیان را دریافت کرد.
در سال ۲۰۰۴، زمانی که او ۷۵ ساله شد، یکی از بزرگترین کارگردانان بالیوود، یاش چوپرا، برای بیبیسی نوشت که “نعمت خدا در صدای او” است.
منگیشکر هرگز ازدواج نکرد، زندگی پرباری در خارج از کارش داشت و علایقاش از کریکت گرفته تا خودروها را در بر میگرفت.
خواهر کوچکتر او آشا بوسل نیز خواننده مشهور بالیوود است. این دو همیشه هرگونه نشانهای از رقابت خواهرانه را رد میکردند و حتی گاهی اوقات با هم اجرا میکردند.
بوسل در سال ۲۰۱۵ به بیبیسی گفت: “ما خیلی به هم نزدیک هستیم – ما هرگز با یکدیگر رقابت نکرده ایم.”
بی بی سی فارسی
‘زنبورک در گام مینور’ در آپارات
این هفته در آپارات فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری به نمایش در میآید.
پس از آن آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم گفتگو خواهد کرد.
درباره فیلم
غربت مجموعهای از مهاجرت و تبعید است. غربتنشینی در روزگار معاصر در جهان به شدت رایج شده و زندگی در شرایط غربتنشینی نمادها و پیامدهایی دارد که در بین افراد و جوامع شباهتهایی بسیاری دارد و آنهایی که به هرشکل در غربت زندگی میکنند، رویههای متفاوتی در برخود با جامعه میزبان در پیش میگیرند. از انزوا و پیگیری آنچه در وطن میگذرد تا ادغام کامل در جامعه میزبان. پرفسورحمید نفیسی پژوهشگرو نویسنده نامدار ایرانی از جمله کسانی است که سالهای سال دور از ایران زندگی کرده و در عین حال ربط خود را با موطن با اشکال مختلف حفظ کرده است. فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ سفری است به درون زندگی حمید نفیسی. در این فیلم بیشتر با او، رویاهایش و محیط زندگیاش آشنا میشویم. این فیلم ساخته مریم سپهری است. پیش از این او فیلم ‘فراتر از رنگ ‘ را در آپارات دیده بودیم. خانم سپهری با فیلم ‘زنبورک در گام مینور’، برنده تندیس افتخار بهترین کارگردانی و بهترین موسیقی متن در جشن مستقل خانه سینما در سال ۱۳۹۷ شده است.
ویژگی فیلم
فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری، یک پرتره لطیف و روان است درباره یک شخصیت و در عین حال که از یک نوستالژی صحبت میکند، شکلی جذاب دارد و هرگزملالآور نیست. ساختاری متمایز دارد و به یک بیان درونی از یک شخصیت میرسد. از طرف دیگر گرچه ‘زنبورک در گام مینور’ فیلم پرتره یک شخصیت است اما در عین حال معنایی گسترده و جهانشمولتر پیدا میکند ومیتواند تصویری از وضعیت زندگی انسان معاصر در غربت باشد.
درباره کارگردان
مریم سپهری کارگردان متولد ۱۳۴۹ در گرگان و دانشآموخته کارشناسی تدوین و کارشناسی ارشد عکاسی دانشگاه هنر تهران است. او از اواخر دهه هشتاد به فیلمسازی رو آورده و با فیلمهایش در جشنوارههای مختلف شرکت کرده و جوایزی را کسب کرده است. پارهای از دستآوردهای او قرار زیر است:
۱۳۹۰ دریافت جایزه بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره بین المللی سوره
۱۳۹۰ کاندید بهترین مستند برای فیلم ‘ تا باران بعدی ‘ در جشنواره فیلم کوتاه تهران
۱۳۹۳ دریافت جایزه بهترین مستند برای ‘فراتر از رنگ ‘ از جشنواره فیلم میلواکی
۱۳۹۴دریافت جایزه بهترین دستاورد هنری از جشنواره استونی بروک
۱۳۹۷ کاندید بهترین کارگردانی، تدوین (آرش زاهدی)، و موسیقی (کیاوش صاحب نسق) از جشنواره ی سینما – حقیقت برای فیلم ‘زنبورک در گام مینور ‘
۱۳۹۷ برنده تندیس و لوح افتخار بهترین کارگردانی و برنده تندیس و لوح افتخار بهترین موسیقی در جشن مستقل خانه ی سینما
درباره کارشناسان برنامه
پروانه حسینی، پژوهشگر انسانشناسی و دانشجوی مقطع دکترای ‘مطالعات خاورمیانه’ و ‘انسان شناسی’ دانشگاه آریزونا است. او همچنین در این دانشگاه مشغول تدریس است. اصلیترین موضوع تحقیقات او در این دو رشته رابطه مفاهیم هویت، ملیت، دیاسپورا و جنسیت است. او در دانشگاه آریزونا در کلاسهای فرهنگ خاورمیانه، زبان فارسی، و انسان شناسی نژاد و قوم مشغول تدریس بوده، مدیر برنامه ایمرژن فارسی دانشگاه ویسکانسین بوده است. پروانه حسینی قبل از ترک ایران مدرس دانشگاه تهران و الزهرا بوده و هم اکنون در وبسایتها و رسانههای خارج از ایران مینویسد و در میزگردهای آنها حضور دارد.
فرحناز غلامپور متولد تهران و دانش آموخته کارگردانی نمایش از دانشکده سینماتاتر دانشگاه هنر تهران و ‘تکنولوژیهای نو در هنر’ از آکادمی هنرهای زیبای بررا در شهر میلان است. او از سال ۱۳۷۴ شروع به ساخت و تولید فیلم های کوتاه داستانی و مستند نموده و در تولید دهها برنامه آموزشی و تلویزیونی برای سازمان های دولتی و غیر دولتی در داخل ایران مشارکت داشته است. پروژه پایانی تحصیلی او ٰ’ماسک رسانه در ایران’ مطالعه ای بر روشهای پروپاگاندای جمهوری اسلامی ایران در تولید اخبار و فیلم های مستند است. از جمله کارهای او می توان به چاپ اولین مجموعه شعر او با نام ‘ زهاب’ که در نشر گردون منتشر شده، اشاره کرد. او از سال ۱۳۹۱ به ایتالیا مهاجرت کرده و با رسانه های فارسیزبان خارج از ایران به عنوان گزارشگر، تحلیلگر و کارشناس هنرهای نمایشی همکاری میکند.
مصطفی عزیزی، نویسنده، فیلمنامهنویس، تهیهکننده و برنامهساز تلویزیونی متولد اراک و مقیم تورنتوی کانادا است. او تحصیلکرده اقتصاد نظری دانشگاه تهران است و کار حرفهایاش را با نویسندگی برنامههای علمی و فرهنگی برای شبکه رادیویی ایران در سال ۱۳۶۵ آغاز کرده است. او تا سال ۱۳۷۳ که شرکت خصوصی خودش را تاسیس کرد، مدیر بخشهای فنی صدا و انیمیشن رایانهای شبکه تلویزیونی ایران بود و به عنوان تهیهکننده با آنجا همکاری میکرد. از کارهای او در این دوره میتوان به طراحی و تهیهکنندگی مسابقه تلویزیونی ‘تلاش ‘ و نویسندگی و تهیهکنندگی مجموعه پر مخاطب تلویزیونی ‘مسافر ‘ اشاره کرد. در کنار اینها او در این دوره سازنده دهها فیلم و آگهیتبلیغاتی تلویزیونی بود. او پس از مهاجرت به کانادا، در سال ۱۳۹۲ و پس از بازگشت به ایران به اتهام توهین به رهبری، توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی و تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به زندان محکوم شد ولی در سال ۱۳۹۵ مشمول عفو شد و از زندان آزاد گردید. او هماکنون در تورنتوی کانادا زندگی میکند.
گفتگوی آپارات – زنبورک در گام مینور
گفتگوی آپارات با پروانه حسینی پژوهشگر انسانشناسی و مطالعات خاورمیانه از امریکا، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از ایتالیا و مصطفی عزیزی نویسنده و تهیهکننده سینما و تلویزیون از کانادا درباره فیلم ‘زنبورک در گام مینور’ ساخته مریم سپهری را اینجا ببینید.
زمان پخش آپارات به وقت ایران :
جمعه ساعت ۹ شب
شنبه ساعت ۱۱ صبح
یکشنبه ۱۲ شب
سهشنبه ۳:۳۰ بعدازظهر
چهارشنبه ۱۲ شب
تکرار جمعه ۰۲:۳۰ بامداد
آرشیو برنامه های آپارات
برای دسترسی به صفحات برنامههای گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید.
مشاهده برنامه از طریق وبسایت بیبیسی فارسی
این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وبسایت بیبیسی فارسی
و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بیبیسی فارسی در کانال بیبیسی فارسی در یوتیوب نیز قابل مشاهده است.
آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk
آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/bbcpersiantv
می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید:
-
جهان3 روز ago
امریکا در هیچ اقدام تلافی جویانه اسرائیل علیه ایران شرکت نخواهد کرد
-
علم و تکنالوژی2 روز ago
سقوط اپل از جایگاه بزرگترین فروشنده موبایل جهان
-
اخبار ساحوی4 روز ago
ایران با صدها طیاره بیپیلوت و راکت بر اسرائیل حمله انتقام جویانه کرد
-
رویداد های اخیر3 روز ago
پاکستان مرحلهٔ جدید اخراج مهاجرین افغان را از امروز به اجرا میگذارد
-
ورزش3 روز ago
قرعه کشی فصل سوم لیگ قهرمانان افغانستان انجام شد
-
اخبار ساحوی4 روز ago
قوماندان سپاه پاسداران: اگر اسرائیل بر ایران حمله کند، واکنش ما تُند تر خواهد بود
-
رویداد های اخیر4 روز ago
سیلابها طی یک ماه پسین در کشور ۳۳ کشته و ۲۷ زخمی برجا گذاشته است
-
رویداد های اخیر2 روز ago
حکمتیار: فضای افغانستان زیر اشغال قرار دارد، هیچنوع حضور امریکا را نمیپذیریم