بی بی سی فارسی
یادی از ‘کامبوزیا پرتوی’ در آپارات

این هفته در آپارات به یاد کامبوزیا پرتوی فیلمنامهنویس و کارگردان فقید سینمای ایران، فیلم ‘دایره’ ساخته جعفر پناهی بهنمایش درمیآید.
درباره فیلم
‘دایره’ فیلمی افشاگرانه درباره وضعیت بخشی از زنان در جامعه ایران است. فیلم متشکل از چند داستان خطی است و حکایت دورهای از زندگی دختران و زنان ایرانی است که در یک جامعه مردسالار و بسته زندگی میکنند. فیلم از یک زایشگاه در تهران شروع میشود که خبر تولد دختری در آن اعلام میشود. خبری که برای خانوادهاش خوشآیند نیست. داستان با روایت چند دختر رها شده از حبس دنبال میشود که به دنبال برگشت به خانهشان هستند، جایی که کسی با لبخند به استقبال آنها نمیآید. داستان با روایت زن دیگری که تازه از زندان گریخته و قصد دارد که به کمک همسلولی سابقش جنین چند ماههاش را سقط کند، ادامه پیدا میکند و در آخر به حکایت زنی که دخترش را از سر استیصال بر سر راه می گذارد و دستگیر میشود ختم میشود.
ویژگی فیلم
تسلط فیلمساز بر ابزار سینما، ساختار منسجم و هندسی فیلم، در کنار تمرکز بر مشکلات زنان در ایران،’دایره’ را تبدیل به یکی از آثار درخشان سینمایی ایران در این سالها کرده است. فیلم در سال ۲۰۰۰ جایزه شیر طلایی جشنواره بینالمللی فیلم ونیز را از آن خود کرد و در جشنوارههای بسیار دیگری هم در سطح جهانی درخشیده ولی تا به حال در ایران به نمایش عمومی در نیامده است.
درباره فیلمنامهنویس
کامبوزیا پرتوی فیلمنامهنویس و کارگردان سینما متولد ۱۳۳۴ در رستمآباد گیلان است. او در ابتدای دهه شصت تحصیل در رشته سینما در دانشکده هنرهای دراماتیک را رها میکند و با ساخت فیلمهای مستند و داستانی برای تلویزیون ایران کار فیلمسازی را شروع میکند. وی در سال ۱۳۶۶ جایزه بزرگ جشنواره جیفونی را برای فیلم ‘ماهی ‘ از آن خود میکند. او علاوه بر کارگردانی یکی از حرفهای ترین فیلمنامهنویسان سینمای ایران بود. او بیش از بیست فیلمنامه بلند سینمایی نوشت که بعضی از آنها را خود کارگردانی کرد. از آن جملهاند : کامیون(۱۳۹۶)، فراری(۱۳۹۵)، پرده ( ۱۳۹۱) کافهترانزیت ( ۱۳۸۳)
آقای پرتوی در چهارم آذرماه ۱۳۹۹ در بیمارستان دی تهران به علت عوارض ناشی از ویروس کرونا درگذشت.
درباره کارگردان
جعفر پناهی متولد ۱۳۳۹ در میانه و دانشآموخته رشته تولید فیلم از دانشکده صدا و سیمای تهران است. وی با ساخت چند فیلم کوتاه در مراکز تلویزیونی ایران در دهه شصت کارش را شروع کرد و سپس پس از دستیاری در یکی از فیلمهای عباس کیارستمی، اولین فیلم بلندش ‘بادکنک سفید’ را با فیلمنامهای از عباس کیارستمی به روی پرده برد که برای او جایزه دوربین طلایی جشنواره فیلم کن در سال ۱۹۹۵ را به ارمغان آورد. دو سال بعد از آن او فیلم ‘آینه’ را ساخت که موفق به دریافت یوزپلنگ طلایی در جشنواره لوکارنو شد. این دو فیلم که قهرمانان اصلی آن کودکان خردسال هستند، تنها فیلمهای بلند اوست که موفق به دریافت پروانه نمایش در ایران شدند. او سپس در سال ۲۰۰۰ بر اساس فیلمنامهای از کامبوزیا پرتوی فیلم ‘دایره’ را کارگردانی کرد که مضمونی اجتماعی دارد و چرخشی در کارهای بلند او محسوب میشود. وی با این فیلم برنده شیر طلایی جشنواره ونیز شد و سه سال بعد با بهرهگیری از گروهی از بازیگران غیرحرفه ای و فیلم نامهای از عباس کیارستمی فیلم ‘طلای سرخ’ را جلوی دوربین برد و توانست با این فیلم در پنجاه و ششمین دوره جشنواره فیلم کن برنده جایزه ویژه هیأت داوران در بخش بهترین فیلم و در سی و نهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم شیکاگو جایزه بهترین فیلم را به خود اختصاص دهد. جعفر پناهی در ادامه فیلم ‘آفساید’ را به پایان برد که به موضوع ممنوعیت ورود دختران به استادیومهای فوتبال ایران میپردازد. این فیلم بهرغم این که هم چون فیلمهای دیگر این فیلمساز در ایران به نمایش عمومی در نیامد ولی پناهی با این فیلم هم توانست موفقیتهای فیلمهای قبلیاش را در جشنوارههای خارج از ایران تکرار کند و خرس نقرهای جشنواره فیلم برلین ۲۰۰۶ را از آن خود کند. در جریان اعتراضات مردم ایران به نتایج انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، جعفر پناهی دو بار دستگیر شد. او از سوی دستگاه قضایی ایران به اتهام «اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» به ۶ سال حبس تعزیری و ۲۰ سال محرومیت از فیلمسازی به همراه محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شد. “این یک فیلم نیست” ؛ “پرده” ، “تاکسی” و “سهرخ” فیلمهاییاند که جعفر پناهی در سالهای بعد از محکومیت خود ساخته است و غالب آنها برنده جوایز بزرگی از فستیوالهای بینالمللی شدهاند. فیلم “سهرخ” او هم که تازهترین کارش است، به عنوان یکی ازفیلمهای بخش مسابقه سال ۲۰۱۸ جشنواره بینالمللی فیلم کن پذیرفته شده است.
گفتگوی آپارات – یادی از کامبوزیا پرتوی با نمایش فیلم ‘دایره’
گفتگوی آپارات پیرامون فیلم ‘دایره’ ساخته جعفر پناهی و نویسنده فیلمنامه آن، کامبوزیا پرتوی فیلمنامهنویس و کارگردان فقید سینمای ایران که به تازهگی بر اثر بیماری کوید نوزده درگذشت، با حضور محمدعلی طالبی، کارگردان، فرید اسماعیلپور پژوهشگر سینما و علی امینی منتقد هنری و نویسنده سینمایی را اینجا ببینید.
برای اطلاعات بیشتر اینجا را کلیک کنید.
زمان پخش برنامه آپارات به وقت ایران :
جمعه ساعت ۰۹:۰۰ شب
شنبه ساعت ۱۱ صبح
یکشنبه ساعت ۱۲ شب
سهشنبه ساعت ۳ بعدازظهر
چهارشنبه ساعت ۱۲ شب
جمعه بعد ساعت ۰۲:۰۰ بامداد
آرشیو برنامه های آپارات
برای دسترسی به صفحات برنامههای گذشته آپارات روی اینجاکلیک کنید.
مشاهده برنامه از طریق وبسایت بیبیسی فارسی
این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وبسایت بیبیسی فارسی
و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بیبیسی فارسی در کانال بیبیسی فارسی در یوتیوب نیز قابل مشاهده است.
آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk
آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/bbcpersiantv
می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید:
بی بی سی فارسی
محمود کیانوش، شاعر، نویسنده، محقق و مترجم؛ هنرمندی که مثل هیچکس نبود


محمود کیانوش میگوید: «پدرم بیسواد بود، فقط سه کلمه را ناشیانه نقاشی میکرد. یکی از آنها را بهتر از آن دوتای دیگر؛ اسم خودش، اسم پدرش و اسم پدربزرگش؛ علی حسین محمد.»
اما آن پدر بیسواد صدها داستان تاریخی و خیالی و واقعی تعریف میکرد. کیانوش میگوید: «من هیچ وقت به این آرزو نرسیدم که بتوانم داستانی را به شیوه جاندار و دلنشین او تعریف کنم.» تنها عیب پدر به قول کیانوش این بود که: «جهد میکرد از من در حوزه علمیه نجف یک ‘عالم ‘ بسازد.»
سعی پدر یک سال بیشتر دوام نیاورد و کیانوش مکتب ملاباجی را در مشهد رها کرد و مادر را جلو انداخت تا پدر را راضی کند که او به مدرسه برود. ولی حسن آن یک سال برای کیانوش این بود که قرآن را تمام کند و بخشی از گلستان سعدی و غزلهای حافظ را بخواند و البته به قول خودش در آن سن و سال هیچ چیز هم از آنها نفهمد. محمود کیانوش در ۱۲ شهریور ۱۳۱۳ در مشهد متولد شد، ولی در نوجوانی با خانواده به تهران مهاجرت کردند:
«دو ماهی مانده بود که کلاس چهارم را در مدرسه عنصری مشهد تمام کنم که پدر رفت به تهران تا برادر گریختهام را به مشهد برگرداند. خاک تهران دامنگیرش شد و خانواده را از جوار ضامن آهو به دامنه دماوند کوچ داد.»
در تهران هم اگرچه فشار پدر برای ترک مدرسه همچنان ادامه داشت ولی محیط بازتری بود برای شکوفایی استعداد محمود نوجوان در نویسندگی و شعر سرایی. در دبیرستان علامه در سهراه اکبرآباد تهران بود که استعداد نویسندگیاش مورد توجه قرار گرفت. در سال دوم دبیرستان کیانوش برای موضوع انشائی که در بارهٔ ورزش بود داستان کوتاهی نوشت با عنوان «هشت و سی و پنج دقیقه» که در مسابقه داستاننویسی سراسر کشور شرکت داده شد و برنده جایزهٔ اول شد و داستان با اسم مستعار م.شبتاب در هفته نامه دانش آموزان، ارگان سازمان دانش آموزان ایران چاپ شد.

بعدها غلامحسین ساعدی به کیانوش گفته بود که او در آن مسابقه دوم شده بود. بعد از آن چند داستان کوتاهش در هفتهنامه شبچراغ که ابوطالب حلبی در میآورد چاپ شد. کیانوش کلاس چهارم دبیرستان بود که به قول خودش با دودلی فراوان داستان کوتاه «حسن کاکل و سگش» را برای هفته نامه نیروی سوم که بیشتر گردانندگانش از خلیل ملکی تا جلال آل احمد انشعاب کردههای حزب توده بودند و نشریه معتبر آن زمان بود فرستاد و با نام مستعار شباهنگ چاپ شد.
«خودم باور نمیکردم. درست در همان صفحاتی که هفتهٔ قبلش داستان جلال آل احمد چاپ شده بود داستان من چاپ شد.»
کیانوش بعد از کلاس چهارم دبیرستان به دانشسرای مقدماتی رفت و بعد از پایان دانشسرا سه سال در مدرسه ای در روستایی نزدیک تهران ابتدا معلم و بعد مدیر شد. دوره دو ساله دانشسرا، دورهٔ بعد از کودتای ۲۸ مرداد بود و فضای کشور در مجموع فضای سنگینی بود و فضای دانشسرا بخصوص برای کیانوش بسیار دشوار بود:
«در دانشسرا من از محیط شورانگیز بیرون جدا شده بودم و شوق نوشتن در من فرو می نشست، یا در واقع فرونشانده میشد. گاه فکر میکردم که دیگر نخواهم توانست بنویسم. خفقان دانشسرا مثل خفقان بیرون نبود که با آدم فاصله داشته باشد و مجال اندک تنفسی به آدم بدهد، به آدم چسبیده بود و سعی میکرد از چشمها به درون مغز برود و آن را از تفکر بازدارد.»
در آن دو سال کیانوش فقط چهار داستان کوتاه نوشت که سه تای آن در هفتهنامه نیروی سوم با نام مستعار تازهای چاپ شد. اما در دوره معلمی کیانوش تلاش میکرد به نویسندگی باز گردد و این تلاش همزمان بود با انتشار نشریات جدیدی از جمله مجله هفتگی «خوشه» که شاعرانی مثل احمد شاملو، نادر نادرپور و محمد زهری در آن کار میکردند و این فضای تازهای بود برای بر سر ذوق و شوق آوردن کیانوش:
«نشستم و بعد از غزلها و مثنویهای بچگی، بعد از شعرهای چلنگری و گاه توللیوار دبیرستان، اولین شعر شاملووار را گفتم و با یادداشتی کوچک برای «خوشه» پست کردم. شعر با تصویری که برای آن کشیدند چاپ شد و به این ترتیب من دوره دوم فعالیت ادبی را شروع کردم.»
به خدایی ناشناخته در ۲۲ سالگی
بیشتر این مجلهها نیاز زیادی به مطالب ترجمهای داشتند؛ و ترجمه شد بخش زیادی از کار کیانوش و در همین دوره اولین کتاب با ترجمه او هم چاپ شد: «به خدایی ناشناخته» اثر جان اشتاین بک.
«اولین کتاب به نام من چاپ میشد و اثری از خود من نبود، من تازه بیست و دو سالم بود.»
در آن زمان مجله دیگری به نام «بامشاد» در میآمد با مدیریت اسماعیل پوروالی و سردبیری احمد شاملو و کیانوش از آن به بعد شعرهایش را در بامشاد با نام م.ک چاپ میکرد. تا آن زمان کیانوش که گوشهگیر و به قول خودش تکرو بود در جمع شاعران و نویسندگان ظاهر نمیشد. تا اینکه روزی تصمیم گرفت که حالا باید از خانه بیرون بیایم و با بعضی از این قلمزنان معروف آشنا شوم. شعر تازهای برداشت و به دفتر مجله بامشاد رفت تا احمد شاملو را ببیند:
«برخوردم با احمد شاملو کاملا با آن برخورد که با جلال آل احمد داشتم فرق میکرد. شاملو واقعا خوشحال شد و تمام صورتش از لبخند تحسین شگفت.»
و پایه دوستی نزدیک کیانوش و شاملو از همان روز گذاشته شد.
دیپلم افتخار از دانشگاه مطبوعات
در آن زمان مجله دیگری به نام «صدف» منتشر میشد زیر نظر محمود اعتمادزاده، م.ا بهآذین و کیانوش داستان شعر گونهای برای این مجله فرستاد که چاپ شد و این برای کیانوش به منزله دیپلمی بود از یکی از دانشگاههای معتبر مطبوعاتی زمان. از نظر کیانوش آن روز چاپ داستانش در مجلهای در سطح «صدف» خود به خود پذیرش نویسنده بود به صحنه ادبیات مطبوعاتی. محمود کیانوش حالا رسما و علنا وارد صحنه مطبوعات کشور شده بود. چندی بعد روزی تقی مدرسی نویسندهای که کیانوش با او در مجله بامشاد آشنا شده بود، به کیانوش میگوید از من خواسته شده که مجله صدف را من در بیاورم و من هم گفتهام با همکاری تو این کار را میکنم و با هم به دفتر مجله میروند و آن را از بهآذین و همکاران تحویل میگیرند.
اندکی بعد از آن مدرسی به آمریکا رفت و محمود کیانوش سردبیر مجله شد. ولی سردبیری کیانوش و عمر مجله صدف زیاد نبود، مجله تعطیل شد و کیانوش با شاملو در مجله آشنا که خانم طوسی حائری همسر آن زمان شاملو در واقع برای شاملو در میآورد همکاری میکرد. در آن زمان کیانوش دانشجوی ادبیات انگلیسی در دانشکده ادبیات بود و در عین حال معلمی هم میکرد و برای انتشارات فرانکلین و جاهای دیگر ترجمه هم میکرد. ولی درآمد آموزش و پرورش و کار مطبوعاتی هنوز خرج و دخلش را به هم نمیرساند و او از آموزش و پرورش استعفا داد و به عنوان مترجم، به استخدام وزارت صنایع و معادن در آمد.
تا این زمان شعرهای آزاد کیانوش که در مجلهها چاپ شده بود به اندازه یک کتاب میشد و این مجموعه با عنوان شکوفه حیرت در آمد. البته پیشتر یک شعر بلند موزون و مقفی به نام شبستان به عنوان اولین کتاب شعر کیانوش چاپ شده بود. از آن به بعد کیانوش پرکارتر شد و چند کتاب شعر، داستان و ترجمه و نمایشنامه و نقد ادبی منتشر کرد. کیانوش در این زمان بنا به تقاضای پرویز ناتل خانلری سردبیر مجله سخن شد که خود خانلری در میآورد.
دشمنی جلال آلاحمد
کیانوش سه سال و اندی سردبیر سخن بود و اگرچه در آغاز مورد خشم و غضب عدهای از شاعران و نویسندگان مخالف خانلری و در صدر آنها جلال آلاحمد و رفقایش قرار گرفت، ولی به مرور بسیاری از آنها برای مجله مطلب میفرستادند. خشم و غضب آلاحمد نسبت به کیانوش البته کمی به قبل از سردبیری او در سخن بر میگشت. کیانوش پیشتر به دلیل نقدی که بر داستانهای کوتاه آل احمد نوشته بود، او را دشمن خود کرده بود:
«با این مقاله که در بارهٔ آلاحمد نوشتم توطئهای که علیه تکروی من آغاز شده بود با قدرت جریان گرفت. دوره درخشندگی آلاحمد بود و حتی کسانی که به فکر و کارش ایرادی داشتند، مصلحت نمیدانستند که خود را از چشم کتابخوانهای جوان و احساساتی زمانه بیندازند.»
در این دوره شورای کتاب کودک با سرپرستی لیلی آهی و توران میرهادی از کیانوش خواستند که در هیئت داوران بهترین کتابهای سال کودکان و نوجوانان شرکت کند و بعد همکار مجله پیک دانشآموز شد و در آنجا علاوه بر شعر و داستان برای کودکان برای پدران و مادران و معلمان مقالات تربیتی هم مینوشت. کیانوش در خصوص شعر کودکان معتقد بود که شعر گفتن برای کودکان درایران پایه و اصولی ندارد و میگفت:
«به مرور که برای بچهها شعر میگفتم متوجه شدم که تقریبا همه آنچه به نام شعر برای کودکان ساخته میشود، اولا شعر نیست و ثانیا حرف بزرگسالان است با زبان کودکانه.»
کیانوش بعدا در این خصوص کتابی منتشر کرد زیر عنوان «شعر کودک در ایران» که در حقیقت سخنرانی او بود در شورای کتاب کودک. بسیاری از شعرهایی که کیانوش برای کودکان ساخته بود به کتابهای درسی مدارس راه یافت.

خارج از گروه و تکرو
محمود کیانوش هرگز وارد گروهها و دستهبندیهای نویسندگان و روشنفکران نشد و همواره تکرو بود، حتی به ندرت در مهمانیهای آنها هم شرکت میکرد. اما چشم و گوشی باز داشت و نسبت به اتفاقات اجتماع و حرکات محافل روشنفکری جامعه و جهان نه فقط بیتفاوت نبود بلکه در شعر و داستان و بقیه نوشتههایش به شیوه خودش به آنها واکنش نشان میداد. کیانوش میگوید:
«من واقعا خانگی بودم و تقریبا تکرو. برای دوستی معیارهایی در من ساخته شده بود که بسیاری از رفقای کتابخوان یا نویسنده به آن معیارها نمی خوردند.»
کیانوش از سال ۱۳۵۲ مقیم لندن شد و در آنجا به سرودن شعر و نوشتن داستان ادامه داد و چند کتاب منتشر کرد از جمله چند کتاب تحقیقی مثل «زن و عشق در دنیای صادق هدایت»، «شعرفارسی در غربت» و کتاب انگلیسی زبان «شعر نو فارسی» که گزیدهایست از شعر شاعران بهنام و نوسرای ایران با ترجمه و مقدمه مفصلی از وضعیت شعر امروز ایران و معرفی شاعران.
کیانوش در لندن به محافل شعرخوانی شاعران انگلیسی هم میرفت و شعرهای خودرا که اغلب به زبان انگلیسی میسرود میخواند. چهار دفتر شعرهای انگلیسی کیانوش تا به حال چاپ شده است.
استاد زشکی و علیزاده طوسی
محمود کیانوش از دیماه سال ۱۳۶۰ با نامهای استاد مصلحالدین زشکی و علیزاده طوسی با بیبیسی فارسی همکاری میکرد. استاد زشکی شاعر طنز پردازی بود در یک برنامه طنز اجتماعی به نام مجله شفاهی.
حاصل کار سی و شش ساله محمود کیانوش در بیبیسی فارسی هم از نظر کیفی و هم کمی براستی بینظیر است:
رشته برنامههای ماندگار «صادق هدایت: پیشگام داستاننویسی جدید در ایران (چهارده برنامه بیست دقیقهای)، «هزار سال غزل فارسی» (چهارده برنامه بیست دقیقهای)، «چهره استاد، گفت و گو با احسان یارشاطر» (هشت برنامه بیست دقیقهای)، «فرهنگسازان ایرانی در جهان» (هشت برنامه بیست دقیقهای)، «در حکایت و شکایت زبان فارسی» (هفتاد برنامه هفتگی)، «رشته برنامههای نامهای از لندن» (در ۵۲۰ برنامه هفتگی در طی ۱۰ سال)، «رشته برنامههای طنزآمیز زشکیات» (شامل شش دفتر نعلیات و میخیات، عقلیات و نقلیات، ساغر نامه، کشف الاغراض، مرآت المصائب، مصباح الاذهان، جمعا در حدود هزار صفحه)، و کتاب «راهنمای زبان و ترجمه برای رادیو» (در سی و شش فصل، در حدود ۲۰۰ صفحه که با عنوان آکادمی بخش فارسی ارائه شده است) و چند رشته برنامه دیگر.
کار بیشتر در دوران ناخوشی
کیانوش در سه سال اخیر که به نوعی سرطان خون مبتلا شده بود بیش از هر زمان دیگر کار میکرد. میگفت وقت زیادی ندارم و کار ناتمام بسیار است. او با اینکه تیماردار همسرش پری منصوری، نویسنده و مترجم بود اغلب شبها کار میکرد و بسیار کم میخوابید. او در عین حال هرگز دانشجویی را رها نکرد و تا زمانی که امکان حرکت داشت کیسه به دست در کتابفروشیهایی که کتابهای دست دوم میفروختند به دنبال کتابهای قدیمی و نایاب میگشت. او میگفت اکثر مصیبتهایی که بشر با آن رو به روست حاصل شک نکردن و سؤال نکردن انسانهاست. او کتاب «بیشکی، بیسؤالی» را به همین دلیل نوشت. این کتاب حاصل بحثهایی ست که کیانوش در کوچه و خیابان، با غریبه و آشنا میکرد و تلاش داشت همه را در مقابل اعتقادات بیفکر پذیرفته به شک و سؤال وا دارد. کتاب دیگری که ثمره کار بیوقفه چند سال اخیر اوست کتابیست در دو دفتر:
«بردار اینها را بنویس آقا؛ دفتر تذکره» و «بگذار اینها را چاپ کنیم؛ دفتر تکمله». این کتاب ۷۵۰ صفحهای شرح بیپرده و منتقدانهایست از تجربیات گاه ناخوشایند خود او از محافل و گروهبندیهای روشنفکری ایران از دهه چهل خورشیدی به بعد.
محمود کیانوش هنرمندی بود که مثل دیگر هنرمندان نبود. انسانی بود که آنطور که میاندیشید و میگفت زندگی و رفتار میکرد و چون میخواست دیگران هم با او آنطور باشند و نبودند بر دوشش بار اندوهی میکشید، باری که از نوجوانی خود بر دوش خود گذاشته بود و تا آخرین لحظه حمل کرد. انسانی بود صادق، بیریا، بیدروغ و بهشدت با وجدان. کیانوش خود را لاادری میدانست و به همین دلیل ذهن فلسفی او بر شک و سؤال استوار بود و همواره پژوهنده بود. مجموعه ۵۲۰ قسمتی نامهای از لندن او نمونه درخشانی از ذهن سؤالکننده و پژوهنده اوست.
بی بی سی فارسی
ساخت دژهای یخی در جشنواره یخ هاربین در چین

سیوهفتمین جشنواره بینالمللی مجسمههای یخی و برفی “هاربین“ در چین برای نمایش برجها و کاخها و دژهای یخی بر روی بازدیدکنندگان باز شده است.
این جشنواره در شهر هاربین، در شمالشرقی استان هیلونگجیانگ چین، یکی از بزرگترین جشنوارهها در نوع خود است.
این جشنواره، سازههای بلند تراشیده از یخ و برف را به نمایش میگذارد و فعالیتهایی مانند مسابقات سورتمهسواری، هاکی روی یخ، فوتبال روی یخ، اسکیت سرعت و اسکی آلپاین را میزبانی میکند.
با توجه به اعمال محدودیتهای ورود به چین به دلیل همهگیری ویروس کرونا، انتظار میرود که بیشتر بازدیدکنندگان گردشگران داخلی باشند.


این جشنواره در سال ۱۹۶۳ آغاز شد، ولی در جریان انقلاب فرهنگی چین دچار وقفه شد و دوباره در سال ۱۹۸۵ از سر گرفته شد.


در دسامبر گذشته، حدود ۳۰۰ “معدنچی یخ”، که بسیاری از آنها کارگران ساختمانی و کشاورز بودند، سازههای سر به فلک کشیده یخی این جشنواره را ساختند.
برای ساختن شهر یخی، دهها هزار قالب یخ از رودخانه یخزده سونگهوا، که یک کیلومتر عرض دارد و از شهر هاربین رد میشود، استخراج شده است.
قالبهای یخ سپس با کامیون به محل جشنواره منتقل شدهاند و در آنجا برای ساخت سازههایی در اندازه واقعی مورد استفاده قرار گرفتهاند؛ این سازهها شامل دژها، معبدها، پلها، و حتی یک رستوران واقعی غذای گرم هستند.
وانگ کیوشنگ، یک معدنچی یخ، به خبرگزاری رویترز توضیح داد که چرا آنها نیاز به یخ رودخانه دارند “یخ مصنوعی به اندازه کافی ضخیم و قوی نیست که بتواند درمقابل باد مقاومت کند”.
کارگران از چکمههای لاستیکی ساقبلند تا زانو، کاپشنهای پر قو، دستکشهای ضخیم، و کلاههای گوشدار استفاده می کردند تا گوش های خود را درمقابل دمای زیر صفر محافظت کنند.
وانگ کیوشنگ به خبرگزاری رویترز گفت “ما هر روز ساعت ۶ صبح شروع به کار استخراج یخ میکنیم”.
او گفت “بعضی وقتها ما باید تا دیر وقت اضافهکاری کنیم، تا ساعت ۸ یا ۹ شب، حتی تا بعد از نیمه شب”.
آنها قالبهای یخ را برای ساختن دیوارها روی هم چیده بودند.
سپس کارگران آنها را با اره برقی و اسکنه و چنگک به اندازه و شکل مناسب برش میدادند.
کارگران هنگام کار، ناهارشان را که غذاهای گرم بود، در غذاخوریهای موقتی ساختهشده از ورقهای چوبی یا پلاستیکی، میخوردند.
این سازههای پرنقشونگار و پرپیچوخم، شبهنگام با مجموعهای از نورهای رنگارنگ باشکوه چراغانی شدهاند.
جشنواره یخ هاربین تا ۲۵ فوریه ۲۰۲۱ ادامه دارد.

بی بی سی فارسی
میکائل وست، نقاش بزرگ آمریکایی که دیده نشد

وقتی عبارت رمان فوقالعاده آمریکایی را میشنوید چه نامهایی به ذهنتان میآیند؟ موبی دیک اثر هرمان ملویل، ماجراهای هاکلبری فین از مارک تواین، کشتن مرغ مقلد اثر هارپر لی، محبوب نوشته تونی موریسون. اما نقاشیهای فوقالعاده آمریکایی چطور؟ تصویر کردن روحیات پیچیده یک ملت و تنش میان آرزوهای دور و درازشان با موانع پیش رو، کاری نیست که تنها از قلم و مرکب و ترکیب کلمات ساخته باشد. بومهای نقاشی هم میتوانند استحقاق دریافت چنین افتخاری را داشته باشند. از تابلوی گوتیک آمریکایی گرنت وود تا تابلوهای ادوارد هاپر، تابلوهای جمجمه اثر جورجیا اوکیف، و نور کور کننده، اثر میکائل وست.
تنها شما نیستید که تابلوی “نور کور کننده” آخرین گزینه برای جا گرفتن در فهرست نقاشیهای خارقالعاده آمریکاییتان است. زن نقاشی که این اثر را خلق کرد و خود اثر چندان شناخته شده نیستند. اما این تابلو اثر میکائل وست که در سال ۱۹۰۸ در ایلینویز به دنیا آمد و کورین میکائل وست نام گرفت، یکی از جسورانهترین، سازش ناپذیرترین و مبتکرانهترین آثار نقاشی قرن گذشته است. نادیده گرفتن این اثر در تاریخ نقاشی مدرن آمریکا که در پی یافتن زبانی بدیع برای بیان احساسات مدرن بود، به معنای از دست دادن یکی از مهم ترین نقاط طلایی ماجراست.
نور کور کننده حالت ناخوشایند لاشهای متلاشی را دارد. چون پارگی خشماگین سرخ بر صحنه جرم سیمانی. نالهای قابل تشخیص از میان رنگهای درهم هنوز به گوش میرسد و خونریزی از روی رنگهای سبز و زرد و آبی تا لبههای تابلو ادامه می یابد. این، صحنهای از قربانی شدن زیبایی است.

برای درک این نقاشی پریشان باید از خالق آن بیشتر دانست. وست پس از مطالعه موسیقی و هنر در نوجوانیاش در اوهایو، اوایل بیست سالگی بود که به نیویورک رفت. در نیویورک نقاشی را نزد هانس هوفمان نقاش اثرگذار آلمانی-آمریکایی آموخت. هوفمان، مرشد افسانهای هنر آوانگارد قرن بیستم، در شکلگیری جنبش اکپرسیونیسم انتزاعی نقشی بزرگ داشت. نظرات هافمن درباره ماهیت رنگ ونور در نقاشی، بر تخیل غربی اثر گذاشته بود. هافمن میگفت هدفش از نقاشی خلق سطوحی زنده، نورانی و فعال است، خلق نوری عرفانی. سختگیری هافمن و خلق و خوی مریدپرور او وست را دلزده کرد. وست بعدها گفت که علاقه ای به پیوستن به هیچ فرقهای نداشته است.

وست میدانست که برای شکوفایی نیاز به فضایی وسیع دارد و از همین رو پس از شش ماه، کلاسهای هافمن را رها کرد. میل شدیدش به استقلال و کناره گیریاش از هر رابطهای که انرژی و تخیلش را به مخاطره میانداخت، تبدیل به عامل پیشرفت او شد. وقتی دوستی پیشنهاد آشنایی وست را با آرشیل گورکی هنرمند ارمنی داد، وست بلافاصله رد کرد. در آن زمان آوازه روش گورکی در نقاشی، خراش دادن بوم نقاشی با لیف حمام، همه جا پیچیده بود. وست پس از تجربه حضور در کلاس هوفمان، از هر ملاقاتی با نوابغ دلزده شده بود.
اما وست و گورکی سرانجام همدیگر رادر سال ۱۹۳۵ ملاقات کردند. رابطهای میان آن دو شکل گرفت که ماهیت دقیقش هنوز مبهم است. همینقدر میدانیم که رابطهشان به تحولی عمیق در هر دو انجامید. این تحول در گورکی به شکل تغییر جهت از کوبیسم در ابتدای دهه ۱۹۳۰ به سوی سوررئالیسم در میانه دهه ۳۰ و سپس اجرای تابلوهای انتزاعی شاعرانه آشکار شد.
وست هم کم تغییر نکرد. به پیشنهاد گورکی نام دخترانهاش، کورین را با این توجیه که زیادی دخترانه است به نام مردانه میکائل تغییر داد. دنیای هنر دنیایی مردانه بود و برای بازی در زمینی مردانه میباید قاچاقی وارد زمین میشد. آن دو سرانجام از هم جدا شدند. گورکی توقع داشت وست پس از ازدواج، دو بچه به دنیا بیاورد و در ضمن اداره امور او را هم بر عهده بگیرد.
- جزئیات پنهان در شاهکارهای نقاشی
- جنتیلسکی: نقاشی که بر تجربه هولناک تجاوز غلبه کرد
- گالری ملی لندن بعد از ۲۷ سال تابلو یک نقاش زن را خرید
وقتی وست دست به کار خلق تابلوی نور کور کننده شد که طی سال های ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۸ به طول انجامید، هنر انتزاعی آمریکا دوران توسعه فرمگرایانهای را سپری میکرد. اشتیاقی به نقاشی غیرفیگوراتیو که در اروپای دهه ۱۹۱۰ و ۱۹۲۰ به دست کازیمیر مالهویچ و واسیلی کاندینسکی و پیت موندریان اجرا و به وسیله هنرمندانی که از فاشیسم اواخر دهه ۱۹۳۰ و اوایل دهه ۱۹۴۰ گریخته بودند، منتشر شده بود.
در حالی که جهان به سوی کوری بر اثر فاجعه هستهای می رفت که در جنگ جهانی دوم واقعیت پیدا کرده بود، گروهی از هنرمندان جوان که خود را به نام مکتب نیویورک معرفی میکردند، به آزمایش ایدهها و مفاهیم انتزاعی اروپایی مشغول بودند. واقعیات جدید، زبان جدید میطلبند. جکسن پولاک یکی از برجستهترین اعضای جنبش نوظهور انتزاعی میگفت نقاش مدرن نمیتواند مفاهیمی چون هواپیما، بمب اتم و رادیو را با فرمهای رنسانسی یا هیچ فرم کهن دیگری منتقل کند. هر دورانی، ابزارهای خودش را میطلبد.
پس از جنگ جهانی دوم و طلوع عصر اتم، اعضای مکتب جدید که گورکی و راتکو هم از اعضایش بودند، عزم مشترک خود برای پیشبرد روایت هنر غربی سرعت دادند. از دهه ۱۸۸۰ و حین تلاشهای رادیکال امپرسیونیسم برای تغییر تمرکز زیباییشناختی از ماده به سوی نور، جنبش فوویسم موفق شده بود رنگ را از یوغ فرم به درآورد، کوبیسم افسانه پرسپکتیو را نفی کرده بود و سوررئالیسم ضمیر ناخودآگاه را به تصویر درآورده بود. سیر انفجاری هنر به سویی پیش میرفت که فقط اشکال غیرفیگوراتیو میتوانستند از پس بیانش برآیند: انرژی غیرقابل پیش بینی خود زندگی که در جریان بود.
درست در همین نقطه است که تابلوی نور کور کننده اثر وست، نقشی بسیار مهم در داستان هنر قرن بیستم ایفا می کند. نقشی ریشهدارتر و یکهتر از تمامی آثار مشهوری که در آن دوره بر بومها نقاشی شدند. نقاشی وست به معنای واقعی کلمه بیانگر تخریبی غیر قابل کنترل است. وست در این تابلو، در پی ساختن غزلی با ریتم و هارمونی برای بیان هرج و مرج ناشی از انفجار نیست. خشونتی واقعی در تابلوی او وجود دارد که اثر را از پالایش و لطافت موجود در آثار همتایان مرد او در همان زمان ممتاز میکند.
حیات تابلوی نور کور کننده در سال ۱۹۴۷ آغاز شد، وقتی که وست مانند پولاک که کارهای اخیرش را پیگیری و بسیار تحسین میکرد، در پی ذوب زوایای کوبیسمی در میان اشکالی کاملا به هم پیوسته بود. استفاده از خطوطی چرخشی و رنگهایی لرزان که گویی ما را به سطحی از تجربه و درک جهانی کشف نشده میرسانند. با کنار هم گذاردن یکی از تابلوهای پولاک و تابلوی نور کور کننده اثر وست، میتوان به همخوانی غریزه و دستاوردهای آن دو پی برد.

نقاشی وست علاقهای به پیشبرد گفتگوی هنری ندارد. او میخواست همه چیز را نابود کند و از نو بسازد. تمام دستاورد تاریخ هنر را تا لحظهای که او نقاشی میکرد، ویران میساخت تا از نو بسازد. ساختن پس از انفجاری ویران کننده.
به نظر وست، هرچه تخیل خشنتر و پیجیدهتر باشد، ظرفیتش برای بیان ناب بیشتر است. او شاعر و نقاشی بود که زندگیاش را وقف بیان خلاقانه کرد. در شعری منتشر نشده سرود:
زندگی میکنیم و رویا میبافیم
زیبایی دو چندان میشود
او هرگز بر میزی مشترک با بزرگان هم پیاله نشد تا تحسین آنان را به دستآورد.
وقتی در سال ۱۹۹۱ در نیویورک، ناشناخته و در عسرت درگذشت، اثر سترگش هم با او از دیدهها پنهان شد. اگر در لحظه آخر پیشنهادی برای خرید خانهاش به شهرداری نشده بود، آن خانه هم از دست رفته بود. کسی چه میداند؟ شاید روزی هم میکائل وست، الهام بخش نویسندهای برای خلق یک رمان آمریکایی فوقالعاده شود.
-
اخبار ساحوی5 روز پیش
بازداشت پنج نفر به اتهام جاسوسی برای پاکستان
-
رویداد های اخیر3 روز پیش
کمیته: سربازان بریتانیایی باید تا پایان گفتگوهای صلح در افغانستان بمانند
-
رویداد های اخیر5 روز پیش
متهمان قتل یوسف رشید میگویند که اعضای گروه طالبان اند
-
اخبار ساحوی5 روز پیش
وزارت دفاع: به شمول ۹ شهروند پاکستانی ۴۳ طالب مسلح در فراه و نیمروز کشته شدند
-
رویداد های اخیر3 روز پیش
دانش: افغانستان برای رسیدن به صلح نیاز به دولت موقت ندارد
-
رویداد های اخیر4 روز پیش
دیدار خلیلی با رییس مجلس نمایندگان پاکستان در مورد روند صلح
-
رویداد های اخیر2 روز پیش
تاکید خلیلی بر اهمیت همکاری کابل و تهران برای تامین صلح در منطقه
-
رویداد های اخیر5 روز پیش
هشدار غنی از احتمال مبدل شدن افغانستان به پناهگاه امن هراس افگنان