بی بی سی فارسی
هفته هنر و فرهنگ؛ امید نومیدان، هنر زنده است، گسست محسوس

هفتهای که به برف سفیدبخت شد، به هوای آلوده خاکستری و بدبو، معجون از خوب و بد بود. یک هفته مانده به شادی و غم در کاخ سفید، پرندههای آهنین به خلیج فارس رفتند. همزمان با درگذشت اصغر عبداللهی نویسنده مردمی و سینماگر، سنگ مزار محمدرضا شجریان رسید و گور را از کنج تنهایی نجات داد.
داریم به زادروز کرونا میرسیم، انگار همزمان با پخش خبر آماده شدن واکسنها، امیدی که باید آینههای خانه را برق میانداخت، در هنرها جلوه تازه میگیرد. بگذارید تا تئاترها باز شود. بگذارید نقاشیها از زیرتختها بیرون بیاید و مجسمههایی که در شبهای دیجور آفریده شدهاند، یکدیگر را پیدا کنند. بیهوده نیست در آغاز زمستان فریاد در انداختهاند که هنر زنده است.
هنر زنده است
هفته گذشته با فراخوان جشنواره “هنر زنده است” معلوم شد اعتراض اهل نمایش به جا بود که گفتند زیر فشار دنیای کرونایی و پروتکلهایش، باید بر خود تکیه کنیم. چون سالنهای نمایش خالی ماندهاند و در خطر تغییر کاربری، بازیگران و کارگزاران تئاتر بیکار ماندهاند. در این اقتصاد جهنمی. صنعت فیلمسازی و در عین حال سینماداری هم در معرض خطر از هم پاشیدن است، تنها موسیقی شاید بتوان گفت راه فراری دارد و آن کلاسهای آنلاین است که دهها هزار نفر را از اطراف کشور پای تدریس آنلاین نشانده که خریداران بسیار دارد، به ویژه زنان جوان.
جشنواره “هنر زنده است”، برای فراخوان برپایی اولین دوره جشنواره آنلاین در چهار بخش فیلم، تئاتر، موسیقی و دیجیتال آرت برپا میشود. کمال تبریزی، بهروز غریب پور، فردین خلعتبری و محمود کلاری دبیری هر بخش را به عهده دارند.
جشنواره “هنر زنده است” مولود شرایطی است که ویروس همه گیر کُوید ۱۹ بر جامعه جهانی تحمیل کرده است. با وجود مصائبی که این همهگیری به بار آورد، انگیزههایی فراهم آمد برای کاستن از بار حمایتی دولت و چشم دوختن به مردم. حداقل اقدام هنرمندان کاردان به استفاده از این موقعیت در آن است که دستگاه دولت را از سانسور و کنترل مرحله به مرحله، در نتیجه اختناق محروم میکند. به گفته زنده یاد داوود رشیدی هرآن که نان دهد زور دهد.
به نوشته خبرآنلاین پیام این جشنواره چند وجهی است، “جهان زنده است، هنر زنده است، هنرمندان زندهاند و مخاطبان زندهاند.”
دبیران بخشهای مختلف این جشنواره، در نشست رسانهای جزییات جشنواره آنلاین “هنر زنده است” را اعلام خواهند کرد. متن کامل فراخوان در آدرس فرم ثبتنام این جشنواره موجود است.
علاقهمندان جهت شرکت در بخشهای مختلف جشنواره “هنر زنده است” از امروز شنبه بیست و نهم آذر ماه تا یکم بهمن ماه ۹۹ میتوانند آثار خود در بخش فیلم بلند را به نشانی دبیرخانه ارسال و سایر آثار خود در بخشهای مختلف را در فرم ثبت نام جشنواره بارگذاری کنند.
در چنین وضعیتی تئاتریها نومید از کمک دولتمردان، به ستون آنلاین تکیه دادهاند، اجراهای محدود و هم کلاسهای آنلاین که همگان در آن مشغول شدند. در این گونه فعالیتهای اجتماعی، همه جای جهان، حضور کسانی که معتمد و آشنای با حرفه باشند ضروری است، در این جشنواره هم رضا میرکریمی، پیمان معادی، نیکی کریمی و شهرام مکری انتخاب کنندگانند، که همه دارای سابقه کارگردانی و مدیریت در این حرفه دارند.
هیئت مؤسس این جشنواره متشکل از بهروزغریبپور، محمد مهدی عسگرپور و مازیار رضاخانی است.
بنابرانتخاب هیئت مؤسس، اعضای شورای سیاستگذاری این جشنواره را کمال تبریزی، محمد مهدی عسگر پور، رضا کیانیان، سیفالله صمدیان، فردین خلعتبری، کیانوش غریبپور، سید جمال هادیان، مازیار رضاخانی و بهروز غریبپور تشکیل میدهند.
در خبرها نشانی از زنان هنرمند در ترکیب هیات موسس و شورای سیاستگذاری نبود اما در عکس از دیدار نخستین منتخبین دو خانم دیده میشوند که از پشت ماسک شناساییشان ممکن نیست.
از میان کتامج (کتاب – مجله) هایی که هر روز بیشتر و پربارتر منتشر میشوند و حتی دارند کتاب فروشیها را هم گرمایی میبخشند، “وزن دنیا” به جسارت و نوآوری انگشت نماست. چند ماه قبل با هیات نظارتی دانا از خوانندگان خود خواست تا از میان ترانهسرایان قرن (صدسالی که از عمر ترانه، تصنیف و سرود میگذرد) یکی را انتخاب کنند. فهرستی که از شیدا و عارف و رهی در آن بودند تا ایرج جنتی و اردلان سرفراز و زویا، از امروزیان. اینک شمرده شده و رای خوانندگان مجله بیشتر به شهیار قنبری تعلق دارد.
شهیار قنبری در گفتگویی با مجله پس از رسیدن به این مقام گفته است: من خاطره بازم؛ و مدام در تخیلم زندگی میکنم. دربارهی جهانی که ساختم مینویسم نه دربارهی جهانی که هست. جهانی هم که ساختهام طبیعتاً مجموعهای است از همه جهانها و چیزهایی که دیدهام و زندگی کردهام. یعنی همهی اینها را در یک قالب تازهتری ریختهام که همان ترانه من یا شعری که نوشتم است. اینکه چطوری به این سامان دادهام را نمیتوانم دربارهاش حرف بزنم. این مثل کار در لابراتوار است که باید خودت حضور داشته باشی و همه اینها را با هم قاتی کنی.
شهیار که از نوجوانی به هنر ممزوج بود اضافه میکند: فکر میکنم علاقهام به روایت، نخست از قصهنویسیام میآید و بعد هم از عشقم به سینما. باری، هر چه بود روایت و قصهگویی به ترانههایم راه یافت. این کار در دنیای ترانه سخت جلو میرود، چون ترانه کوتاه است برای نقل یک قصه. مدام به سمت شکلهای دیگری از روایتگری حرکت می کنم، مثل “دو مسافر” یا “سفرنامه” یا “نون و پنیر و سبزی” که هرکدام لحن و زبان خود را دارند و روایتهایی که شبیه به هم نیستند.
تفاوت استاد و جوان در هنر
مجله یا بهتر بگویم کتامج نهیب فصلنامه فرهنگی و هنری که شماره سوم آن منتشر شد، مطالب مفید بسیار دارد با فرم زیبا و گرافیک دوست داشتنی. اما گاه در میان نشریات نسل جدید، که خوشبختانه با جوانان اداره میشود و برای جوانان و محصول کار آنان، گاهی به چنان نگرشی اعتراف میکنند که نسل پیشین انگشت در دهان میماند.
یکی از چهرههایی که در این شماره مجله معرفی شده دیاکو حسن نژاد نقاش جوان است که عکس و تفصیلات و نوع کار وی بلافاصله بعد از مصاحبهای دلنشین با استاد غلامحسین نامی آمده است که یکی از شناخته شدهترین هنرمندان نقاش پنجاه سال اخیر است. نامی در آن جا از سرآغاز کار هنری و خود هنر میگوید و تاثیر آن.
در بخشی از این مصاحبه غلامحسین نامی توضیح میدهد که هنرهای بصری از طریق شکل در ذهن مخاطب معنا پیدا میکنند. به عنوان مثال حتی در دنیای انتزاعی اگر در یک صفحه آ ۴ یک خط عمودی رسم کنید، این خط دارای معناست. چندین معنا در آن وجود دارد. ایستایی، مقاومت، قهرمانی و خیلی عناوین دیگر. اما اگر آن صفحه تبدیل شود به یک خط مایل (افقی) معناهای اولیه تغییر میکند و معنای دیگر میآید مثلا: اضمحلال، در حال افتادن، در حال نابودی، بیثباتی و…
در صفحه بعدی این مصاحبه، در کنار عکس حسن نژاد متولد ۱۳۷۱ در بانه کردستان، و دانش آموخته رشته گرافیک آمده “بعد از به پایان نرساندن و ترک همیشگی رشته دانشگاهی، از سالهای ۸۹ و ۹۰ به بعد مشغول تجربه و وقف کردن خود در زمینه نقاشی بودم… در این سالها جدا از نقاشی کردن، هیچ فعالیت جدی چندانی نداشتهام.”
نقاش ما در ادامه در مجله نهیب نوشته: آن چه که شاید همواره میل به بیوقفه کار کردن میآفریند و آدمی را سوق میدهد به سوی این راه پرمخاطره و هولناک، دست کم به زعم و برای من، همواره یک اصل ساده است: رویایی با محکومیت در دو حالت.
بنا به این نوشته: برآشفتن بر آن چه که یک زندگی بیتاوان را از بدو تولد محکوم به بطالت و کسالت و انواع و اشکال تیره روزی میکند و دستان ناواضح زور که با هزار ترفند و فریب، تنبیه و تهدید وعده و ترفیع، آدمی را به تن دادگی (میانه حالی و ابتذال) یا واماندگی (پوچی و انفعال) میکشاند. من هم همواره به شیوههای گوناگون خود را با آن رویارو یافتهام. از جمله (باز آفرینی صریح و بیچون و چرای آن به بازی گرفتن و شوخی، دهن کجی و حمله، و گاهی هم – اگر بخواهم کاملا صادق باشم – جبران یک زیستن محکوم و حتی فراموش کردنش و دیگر بار، به جا نیاوردناش و اینک لمس و در آغوش گرفتن آن چه که زندگی و زیبایی است).
به توصیف نقاش ۲۷ ساله: جان بخشیدن یک امکان تازه زندگی (یک اثرهنری) از شر بیچون و چراترین و قاطعترین اصل هستی ( مرگ). در نهایت، مرگ و نیستی و پایان یافتن همه آن چه که روزی زندگی بوده است.
اگر منظور سردبیر مجله نهیب از نشاندن این دو موضوع (مصاحبه ای با استاد غلامحسین نامی، و اشارهای به نقاش از دانشگاه گریخته) نشان دادن تفاوت نگاههای دو نسل به زندگی و هنرست، باید گفت کاملا موفق بوده است.
دوسالانهای فقیر
سالن بیرونی و راهروهای بیکلام مانده تالار وحدت سرانجام به کاری آمد. دوسالانه مجسمهسازی که قرار بود اسفند پارسال برگزار شود، به دلیل خبرهایی که از کرونای مسری میرسید متوقف ماند، سرانجام این دست و آن دست شد و به نوشته گزارشگران “در ترکیبی فقیرانه در راهروها و سالن انتظار تالار وحدت شکل گرفت و هر روز چند نفری به تماشایش رفتند و چندین نفری هم آنلاین تماشا کردند.”
بنا به گزارشها “راهرو و پردههایش و باز بودن فضا که بیشتر تصور یک انبار را میداد، با توجه به تعداد اندک مجسمهها و چیدمانها، چنین نشان میداد که دوسالانه هشتم مجسمهسازی، به نحوی کاراندازی شده تا تقویم شود و به عنوان گزارش عملکرد دستگاه دولتی به حساب آید.”
این دوسالانه از ۲۷ شهریور ۹۸ فراخوان داد و آخر مهر را آخرین نوبت گفت، اسامی راه یافتگان قرار بود ۲۰ آبان اعلام شود، اما خبر رسید که به دلیل “تمدید ثبت نام” و “مشارکت بینظیر هنرمندان” کار یک هفته به تاخیر افتاد و ۱۵ بهمن در محلی که قرار بود چیدمان شروع شد. آن داستان غمانگیز هشتمین دوسالانه مجسمهسازی، چندین بار کلام به کلام محلش تغییر کرد، دبیرش تغییر کرد و مسوولیتها جا به جا شد تا سرانجام “پهنه رودکی” در نظر گرفته شد و گفته شد ۱۵۸۰ اثر رسیده که ۶۰ تای آن انتخاب شد.
تا بالاخره خبر رسید “هشتمین دوسالانه برای نخستین بار با هدف ارائهی پروژههای بینارشتهای، کیوریتوریال و آرشیوی در حوزههای مرتبط با مجسمهسازی” در تالار وحدت برگزار میشود و شد. هفته گذشته با حضور معاون وزیر در حالی که رعایت پروتکلهای بهداشتی مانع از راه دادن به علاقهمندان شده بود با عدهای کم، ۹۰ اثر به نمایش درآمد.
در اطلاعیه رسمی برگزارکنندگان آمده بود: همایش و مجموعه نشستهای این دوره از دوسالانهی مجسمهسازی تهران بهسبب محدودیتهای ناشی از همهگیری ویروس کرونا و عدم امکان برگزاری حضوری، در قالب ضبط سخنرانی پژوهشگران و بدون حضور مخاطبان برنامهریزی شده است که در طول برگزاری دوسالانه در فضای مجازی و پس از آن در کتاب پژوهشی دوسالانه منتشر شد.

یادگار یک نقاش
گالری اینفو هفته پیش خبر از درگذشت هدی زرباف مجسمهساز و عضو انجمن نقاشان ایران داد که تنها ۳۹ سال داشت. فرهنگ صمدزادگان نقاش در رثای خانم زرباف نوشت: لعنت به این سال نحس! مجسمههای او از تصاویر، صداها و اشیای بازیافته ساخته میشد که ردی از تماس انسان در آنها باقی مانده بود: جورابهای استفاده شده، ویدئوهای یوتیوب، تیشرتهای پوشیده شده، موی انسان و عروسکهای رها شده. هنرمند از این اشیا استفاده میکرد تا خاطره صاحبان پیشین این اشیا را زنده نگه دارد.”
آخرین نمایشگاه وی، چندی قبل در گالری طراحان آزاد با عنوان گسست محسوس بود.
بی بی سی فارسی
افسانههای تغییر خط


در آستانه سده نوِ خورشیدی در مجموعه نوشتارهایی به موضوع خط فارسی و دگرگونیهای آن در دوران معاصر- در اینجا به معنای بعد از ورود چاپ- و همچنین به چالشهای پیش روی خط فارسی در روزگار دیجیتال، فضای مجازی و شبکه اجتماعی، پرداخته میشود. صاحبنظران، کارشناسان و پژوهشگران در این نوشتارها با رویکردهای متفاوت و از زاویههای مختلف به موضوع خط در حوزه فرهنگی زبان فارسی پرداختهاند که بمرور در وبسایت بیبیسی فارسی منتشر میشوند.
در این مجموعه، رسمالخط، نقطهگذاری و نگارش نویسندگان حفظ شدهاند.

درآمد: مهندسی جامعه و طبیعت
گرایش به تغییر خط در قرن بیستم نشانه دو خصلت بزرگ این قرن است که تقریبا به طور فراگیر همه جوامع انسانی را کمابیش در بر گرفت: باور به ضرورت دستکاری در جامعه یا مهندسی اجتماعی یکپارچه و متمرکز؛ و باور به ضرورت منطقیسازی جامعه و طبیعت بر اساس علم بشری. هرچه در تاریخ تصورات آدمی از خود و جامعهاش تا قرن بیستم اتفاق افتاده بود قرار بود در قرن بیستم به بار بنشیند. قرن بیستم آزمایشگاه ایدههای بزرگی بود که پیش از آن پرورده شده بود و آدمی به اتکا نگرش علم محور (یا: ساینتیستی) میخواست دست به تجربههای کلان بزند. فاجعههای بزرگ قرن بیستم در جامعه و طبیعت از اینجا مایه میگرفت. در عالم سیاست ایرانی رضاشاه و انقلاب ولایی نمونههای مهندسی اجتماعی اند و، در عالم فرهنگ، تبدیل و تغییر خط و زبان نمونه منطقیسازی.
ذبیح بهروز دانشور ایرانی در کتاب خط و فرهنگ خود مینویسد: «اگر فی الحقیقه بخواهیم اصلاحات اساسی در سازمانهای فرهنگی بکنیم باید پیش از هر چیز خط و زبان مادری طوری ساده و منطقی شود که هر کس حتی کر و لال و کم استعداد هم بتواند مقدمات ضروری فرهنگ را که عبارت از خط و زبان و ریاضی باشد قبل از چهارده سالگی به سهولت یاد بگیرد و یاد بدهد.» (صص ۲۴-۲۵) بهروز میخواست قواعد طبیعی خط و زبان را برای آموزش پیدا کند (و مثلا نشان دهد حروف الفبا از لب و زبان در موقع ادای هر کدام نمایندگی میکند) اما نمیدانست که در چارچوب نظریه کلانی کار میکند که قرار است غیرطبیعیترین روشها را در مدیریت جامعه به کار بندد. حرف بهروز در منطقیسازی مرا به یاد تلاشهای عظیم برای تغییر مسیر رودخانهها میاندازد. بشر قرن بیستم میخواست طبیعت هم مسیری منطقی (بر اساس منطق مکانیکی آن دوران در اذهان عمومی) و مهندسیساز طی کند. نتیجه، سیل از یک طرف و خشکسالی بشرساخته و تخریب طبیعت از طرف دیگر بود.
پایه فکری سوم که از این دو گرایش فکری حاصل میشد کنفورمیسم یا یکسانسازی بود. چیزی که انتهای آن به گلوبالیزاسیون رسیده است. بر اساس کنفورمیسم بخش بزرگی از قرن بیستم با این توهم طی شد که اگر همه یک زبان و یک عقیده و یک سبک زندگی داشته باشند، جامعه به یک کارخانه بزرگ توسعه تبدیل میشود. با این حساب حتی لباسها یکسان شد. با تنوع لباس و سبک زندگی مبارزه شد و یکباره همه یا شاپوی آمریکایی بر سر گذاشتند یا کلاه پهلوی یا جامه مائو بر تن کردند. بشر قرن بیستم میل غریبی برای همسانی داشت. و قصه همسانی برای کشورهای غیرغربی مثل ایران به معنای فرنگی مآبی بود. و این بدون افسانهسازی ممکن نبود.
- آیا خط سیریلیک سرنوشت تاجیکان را رقم میزند؟
- یگانهگی روش املای زبان فارسی دری در افغانستان یک نیاز جدّیست
- ‘تقابل با فرهنگستان’؛ مانعی جدی در راه نظاممند کردن خط فارسی
- شورای اصلاحِ خط ِفارسی چرا و چگونه تشکیل و تعطیل شد و چه کرد؟
- شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی؛ گامی ‘مهم اما ناتمام’
- نقش و جایگاه زبان پارسی در قزاقستان؛ گذشته، امروز و آینده
- معضل خط و زبان؛ سرگذشت پارسی در شوروی پیشین
- سیاستزدگی، تیغی بر گلوی زبان فارسی در افغانستان
- یونیکد؛ فرهنگستان جهانی زبانها؟
- نگاهی به سرگذشتِ زبان و خط فارسی در روزگار ما

یکی از رایجترین افسانههای دیرین در بحث تغییر خط این شد که گویا خط فرنگی راه حل است و اتخاذ خط لاتین به جای خط فارسی مشکل گشا خواهد بود و ما را از خطاهای املایی دور میکند چون این خط صامت و مصوتها را به خوبی نشان میدهد ولی خط فارسی گروهی از مصوتها را نشان نمیدهد (پس نمیدانیم “کرم” یا “کره” را چطور بخوانیم).
این افسانهای است که اختصاص به ایران هم نداشت و در دیگر کشورها هم رایج بود؛ چه در ترکیهای که از خاکستر عثمانی برخاست و نهایتا تن به تغییر خط داد چه در جمهوریهای سابق شوروی که نخست به لاتین گذشتند (و سپس به سیریلیک) و چه در ژاپن که ایده تغییر خط به لاتین به جایی نرسید.
خط لاتین در هیچ کشوری که با این خط مینویسد بیاشکال نیست. نه در املا و نه در خواندن این خط دستگیر نیست. من و مایی که به عنوان مهاجر در کشورهای غربی زندگی میکنیم بخوبی این را میفهمیم زیرا بارها و بارها کلمهای انگلیسی یا فرانسوی یا آلمانی یا هلندی را به غلط خواندهایم. اگر خط لاتین مشکل خواندن را حل میکرد، نباید این خطاخوانیها وجود میداشت. اما این موضوع فقط به من و مای مهاجر بر نمیگردد. خود دانشآموزان بومی هم مشکل دارند. از جمله در بریتانیا گزارشهای متعددی وجود دارد که نشان میدهد “سواد” خواندن و نوشتن نازل شده و مشکل دار است. به خود خط هم نگاه کنیم منطق یکسان و یکدستی ندارد. فرض کنید مصوت e به چندین و چند صورت نوشته میشود. مصوت a به چندین و چند صورت خوانده میشود. برخی صامتها اصلا خوانده نمیشود (مثلا از know تا wry یا صدها صورت از کلماتی که تلفظ شان با نوشتارشان متفاوت است: benign). در خط فارسی موبایلی یا چتی هم که اخیرا استفاده از لاتین رایج شده بارها بدخوانی ایجاد میشود. مثلا وقتی تلاش میکنید bad را بخوانید معلوم نیست این “بد” یا “بعد” است؛ اگر منظورتان “باد” نباشد!
چرا فکر تغییر خط پیدا شد؟
موضوع تغییر خط یکی از مباحث داغ فرهنگی در قرن گذشته بوده است. محمد گلبن در ۱۳۵۶ کتابی منتشر کرد به نام کتابشناسی زبان و خط که در بیش از ۲۰۰ صفحه مقالات بسیار درباره این مقوله را در عصر پهلویها فهرست کرده است. این موضوع بعد از انقلاب به حاشیه رانده شد اما بحثهای اصلاح خط و تهیه آیین نامه برای خط فارسی جای آن را گرفت و مراکزی مثل نشر دانشگاهی و دایرهالمعارف اسلامی و فرهنگستان و نیز گروهی از نویسندگان وارد آن شدند و افرادی از ایشان مثل داریوش آشوری و میرشمس الدین ادیب سلطانی هم پیشنهادهای خاص خود را ارائه کردند و کتابهای خود را بر اساس آن تنظیم کردند.
در سالهای اخیر بحثهایی مجددا درباره تغییر خط مطرح شده است اما جدی نیست و به بحث دامنهدار تبدیل نشده است. بخصوص به خاطر اینکه با تجربه دردناک تاجیکستان که همزبان ما ست بیشتر آشنا شدهایم و بخوبی میفهمیم که تغییر خط در تاجیکستان تا چه میزان میان اهل قلم دو کشور و بازار کتاب اینجا و آنجا و دانش آنها فاصله انداخته است طوری که ایرانیان به زحمت میتوانند خط سیریلیک تاجیکی را بخوانند و تاجیکان هم با مجاهدت بسیار باید خط فارسی بیاموزند تا بتوانند از تولیدات مطبوعاتی و انتشاراتی ایران استفاده کنند. و یکی بودن زبان کمکی به درک متقابل آنها از طریق خط نمیکند.
علاقه به تغییر خط از نظر اجتماعی ریشه در نیاز تازهای داشت که توسعه و پیشرفت و رسیدن به پای کشورهای غربی ایجاب میکرد: باید همه مردم سواد میآموختند. سواد تا آن زمان در بیشتر ربع مسکون در انحصار نخبگان بود. باز کردن میدان برای همگان به نوبه خود نیازمند بازنگری در شیوههای آموزشی پایه از جمله خواندن و نوشتن بود. اینجا بود که مهندسان اجتماعی به این نتیجه رسیدند که برای به وجود آوردن انسان طراز نوین و لایق مدرنیته باید خط تازهای هم به وجود آورد. پس بر مشکلاتی که در خط فارسی بود متمرکز شدند تا آن را تغییر دهند.
تغییر خط اما بخشی از مجموعه افکاری بود که میخواست از سنت دست و پا گیر قدیم رها شود و بازتاب آن را در بسیاری از گرایشهای اجتماعی، فرهنگی و ادبی دوران میتوان یافت. گرچه برخی مثل بهروز -که ناسیونالیستی افراطی بود- از زاویهای ملی به ماجرا نگاه میکردند دیگران بر این تصور بودند که برای امروزی شدن و متجدد شدن و رفتن به سمت صنعت و جهان نو باید از سنت دست شست. صورتهای نخستین متعادلتر بودند. مثلا در شعر نو نیمایی سنت نفی نشد بلکه تعبیری تازه از وزن و قافیه و بیان وارد دنیای شعر سنتدار شد. یا در معماری و موسیقی صورتهای ترکیبی دلنشینی پدید آمد. اما نهایتا این فکر چندان قوت گرفت که کسانی به نفی کلی سنتهای ملی روی آوردند چنانکه در معماری هم ساختار معماری قدیم را به هم زدند و مثلا در مناطقی که هرگز در ساختمان آنها آهن به کار نرفته بود – مثل بم- ساختمانهای متکی به تیرآهن ساختند و منطق بومی خانهسازی را که نتیجه قرنها تجربه بود رها کردند و بیارزش شمردند -و توصیه مهندسان بوم گرا مثل نادر خلیلی هم به جایی نرسید.
مشکل خط یا نزول سواد فارسی؟
از نظر من خط فارسی هیچ مشکل مهمی ندارد که بخواهیم آن را تغییر دهیم. هر خطی با مشکلاتی همراه است و اصولا قرار نیست خط نابی در جوامع انسانی پیدا شود که نماینده کامل زبان باشد. چنین چیزی ممکن نیست مگر به صورت خطوط فنی زبانشناسان که به خط فونتیک نامدار است. اما در تجربه روزمره خود میبینیم که سواد فارسی نازل شده است. آیا این ناشی از مشکلات خط است؟
کلید فهم مساله در همان سواد همگانی است. ایده سواد همگانی دچار نقصهای جدی بود. اینکه بخواهیم همه مردم سواد داشته باشند فی نفسه خوب است ولی کافی نیست. باید بتوانیم ارزش سواد را در زندگی آنها نشان دهیم. این ارزش برای کارگر ساده چیز زیادی نبود که بخواهد برایش وقت چندانی بگذارد. نتیجه این سوادآموزی، سوادی در حد ابتدایی بود که احتمالا آرزوهای دولت را بیشتر بر میآورد و آمارهای دولت را پر میکرد. اما جامعه روستایی واقعا نیازی به سواد نداشت. و تا نیاز نباشد تحولی در آدمی و سواد او رخ نمیدهد. بعد از انقلاب هم دیدید و دیدیم که نهضت سوادآموزی عمدتا به سواد قرآنی ختم شد. یعنی به چیزی که سوادآموز به آن نیاز احساس میکرد.
در عین حال این نکته را هم باید در نظر گرفت که سوادآموزی همگانی نهایتا به مبانی خود پایبند نماند و باز به سوی سواد نخبگانی حرکت کرد و در اینجا به مشکلات بزرگتری رسیدیم. یعنی نخبگان دوباره به زبانی برگشتند که هیچ نشانهای از توانش ارتباطی در آن نبود. این روند در شعر پیش از انقلاب و در نثر بعد از انقلاب خود را نشان میدهد. شعری که هیچکس آن را نمیفهمید و نثری که امروز هیچ کس از آن سر در نمیآورد. اگر شعر را بتوان معذور داشت -که نمیتوان و نباید چرا که الگوهای بزرگ شعر ما دشوارترین مفاهیم را به زبانی رسا بیان کرده اند از فردوسی و سنایی تا عطار و مولوی و حافظ- اما نثر را اصلا و ابدا نمیتوان معذور داشت و پذیرفت که نثری نافهمیدنی بنویسیم و نشر کنیم. این مشکل امروز از سطح کتابهای تالیفی (مثل ساختار و تاویل متن بابک احمدی) تا ترجمهای (مثل دهها و متاسفانه صدها نمونه موجود درباره نظریههای ادبی و فلسفی) گسترش یافته و حال به روزنامهها رسیده است. این یک نمونه از روزنامه اعتماد در همین هفتههای اخیر است. مصاحبهای درباره سنت و تجدد با این سوال آغاز میشود: «اثر تالیفی مورد بحث ما، یعنی “مدرنیته و دیگری آن”، میتواند جدا از زمینه گفتوگو پیرامون خودش، امكانی فراهم برای به میان گذاشتن ضرورتهایی بیرون از آن نیز باشد. باتوجه به نقش تعیینكننده میراث هگلی سوبژكتیویته در بنیاد فلسفی مدرنیته هابرماسی، به نظر شما دیگری مدرنیته به واسطه “سوژهمحوری” است كه میتواند نقش آن “دیگری” را ایفا كند یا به واسطه تكثر روایتهای بینالاذهانی (inter subjective) مداخلهگر میشود؟»… و مطلبی در نقد یک کتاب از تری ایگلتون در روزنامه شرق اینطور ارائه میشود: «آنچه در نوشتههای ایگلتون حضور به هم میرساند، “تاریخ” است. ایگلتون آن را به “ذاتگرایی” ارتباط میدهد و ذاتگرایی را اندیشهای میداند كه از دیرباز در مقابل ایدههای “ساختمانگرایان”، “نامگرایی”، “اگزیستانسیالیسم” و “پستمدرن” قرار گرفته است. مقصود از ذاتگرایی نوعی “پسماند” است؛ چیزی كه از قبل وجود داشته و میتوان به آن تاریخ نام داد.»

البته اگر از خود این نویسندگان بپرسید طبعا جواب میدهند مطلب دشوار است و باید وقت بیشتری بگذارید تا آن را بفهمید. اما واقعیت این است که این نویسندگان مشکلات ذهنی و گفتمانی متعددی دارند. یکی همین است که زبان نخبگان باید متمایز از زبان عوام باشد. دیگری این است که مفهوم تازه را باید به زبان تازهای بیان کرد و به این ترتیب قائل به این هستند که گویی مفاهیمی که ترجمه میکنند هیچ سابقهای در فکر و سنت فارسی زبانان نداشته است. و این خود نشانهای از آشفتگی در فهم قدیم و جدید است؛ یعنی اینکه چه چیزی جدید است چه چیزی قدیم است. مترجمان ایرانی در این زمینه ارتدوکستر از فیلسوفانی هستند که از آنها ترجمه میکنند. فیلسوفی در غرب پیدا نمیکنید که بر سنت خط کشیده باشد و دنباله بحثهای قدیم را نگرفته باشد.
مشکل عمده این گروه از روزنامهنگاران، مترجمان و نویسندگان در واقع آشنا نبودن با زبان فارسی است. واژه ندارند. فارسیشان اختراعی است. با سنت فارسی آشنا نیستند. با متون فکری و حکمی و فلسفی و علمی فارسی آشنا نیستند و ناچار چون دنیاشان محدود به کتابی است که چه بسا به ضرب فرهنگ لغت آن را میفهمند و ترجمه میکنند زبانشان از فارسی فصیح و روان و فهما دور است. و اگر دقت کنید همین گروه هستند که میگویند زبان فارسی ضعیف است یا عقیم است! واقعیت اما این است که زبان این فارسی زبانان ضعیف است. دانش فارسی مثل دانش تاریخ است. هر قدر بیشتر تاریخ بخوانید بهتر تاریخ میدانید. اما این گروه فکر میکنند همین قدر که فارسی حرف میزنند برای بیان همه نوع موضوع کافی است و چون نیست پس فارسی ضعیف است. دقت در دایره واژگان و تعابیر آنها نشان میدهد که واقعا فارسیشان محدود است.
نشر این دست کتابهای نافهمیدنی هم خود نشانه اعوجاجهای فکری در نزد ناشران است و خرید آنها هم شریک شدن در این اعوجاج یا در آن امتیازطلبی پرآسیب که بله ما کتابی میخوانیم که همه کس نمیتواند خواند! و اینطور میشود که مسائل ساده و پیش پا افتاده ما مثل همین خط و زبان سالها لاینحل میماند ولی اهل قلم ما درگیر مسائل ظاهرا پیچیدهای میشوند که نه به درد دنیا میخورد و نه در آخرت خریداری دارد! در واقع این زبان عین زیان است. چرا که ما را از استعدادهای وطن محروم میکند و ایشان را به کار گل مشغول میسازد. مسائل جدی و واقعی ما زمین میماند.
تجربه ژاپن
در مقابل همه اصرارها به تغییر خط همیشه در کنار استدلالهای موافق یک استدلال قوی مخالف وجود داشته است: سرشت خط ژاپنی. اگر ژاپنیها با آن خط عجیب میتوانند رشد علمی داشته باشند چرا ما نتوانیم؟ چطور ژاپنیها توانستند با خط ابتدایی خود که حتی الفبایی هم نیست، میدانهای مختلف علم و تکنولوژی را فتح کنند؟
خط ژاپنی از یک نظر کاربردی شبیه خطوط دیگر از جمله فارسی است. یعنی صورت واحد کلمه را میتوان با تلفظهای مختلف قرائت کرد. صورت کلمه «خانه» را در نظر بگیرید که هر کس با لهجه خود آن را میتواند بخواند (از خَنَه و خونه تا خانَه به فتح نون). خط ژاپنی ادعایی برای مطابقت حرف ملفوظ و خط ندارد گرچه یکی از سه نوع آن هجایی است (یعنی نمایشگر هجاهای کلمه است و به اندازه تعداد هجاها “واج” دارد). بنابرین، از این بابت محتاج اصلاح نیست گرچه تلاشهای اصلاح خط در ژاپن هم سابقه طولانی دارد.
به طور خاص، در دهه ۱۸۶۰ جریانی برای اصلاح خط ژاپنی به وجود آمد. آن زمان هنوز بسیاری از مردم بی سواد بودند. خط هم پیچیده و چند لایه بود و بیش از ده هزار صورت چینی در خط معمول ژاپنی وجود داشت. تنها نخبگان، وقت کافی برای آموختن این خط داشتند و میتوانستند از آن استفاده کنند اما برای عموم باید ساده میشد (اتفاقی که در ایران با برگشتن به زبان و ادب مردم کوچه و بازار در عهد مشروطه پیش آمد و زبان به سوی سادگی رفت؛ یعنی بالا رفتن قابلیت آن برای ارتباط با عموم). ساده شدن خط در ژاپن هم با ساده شدن زبان اتفاق افتاد؛ زبانی که به محاوره مردم کوی و برزن نزدیک باشد و به آنها برای نیازهای روزمره خط سادهای آموزش دهد. ولی جالب است که این حرکت با مخالفت بسیاری از نخبگان روبرو میشد در حالی که در ایران نخبگان عموما از آن حمایت میکردند و خود در تولید محتوای ساده و مردمی پیشگام بودند. بر این اساس، هم سبک زبانی تغییر کرد و هم صورتهای خط (یا کاراکترهای ایده نگار آن). همزمان باید سبک واحد ملی تعریف میشد تا بتواند برای همه لهجهها قابل آموزش باشد و نقطهگذاری مناسب و یکدست هم تعریف شود.
البته توصیه به اتخاذ الفبای لاتین هم دست کم از اواخر قرن هجدهم وجود داشت -آنهم از طریق آشنایی با هلندیها. اما تا ۱۸۶۶ موضوع اصلاح خط چندان وارد بحث عمومی نشده بود. در عین حال این را هم باید در نظر داشت که نظام خط ژاپنی اگر چه الفبایی نیست با ویژگیهای زبان آن هماهنگی دارد. بنابرین، اگر قرار باشد به خطی دیگر نوشته شود بسیاری از معانی قابل انتقال نخواهد بود. چرا که کلمات بسیاری هست که معناهای متفاوتی دارد و تفاوت آنها در خط مثلا لاتین از بین میرود (همه شبیه هم نوشته میشوند) ولی اگر به صورت ایده نگار نوشته شود زبانور ژاپنی به سرعت متوجه میشود کدام معنا مورد نظر است (مثلا کوتای koutai در سه معنای عقب نشینی، جایگزین، و پادتن).
در هر صورت، ایده تغییر خط ژاپنی به لاتین گرچه نخست هواداران بسیار پیدا کرد و مبلغان آن خطی بر اساس حروف لاتین یا رومی (موسوم به روماجی) پیشنهاد کردند و انتشاراتی هم به این خط داشتند (تصویر روزنامه روماجی را ببینید)، در نهایت ناموفق ماند چون حذف صورتهای ایده نگار و تکیه صرف به حروف مطابق با تلفظ، خواندن را دشوارتر میکرد. به علاوه، با روحیه ناسیونالیستی ژاپنیها که در دهه آخر قرن اوج میگرفت، ناسازگار بود. پیشگامان موفق تغییر خط در اواخر قرن نوزدهم، در واقع، صورتی از خط را که صدها سال بود استفاده میشد و ارزش فونتیک داشت (موسوم به کانا) به جای خط رایج تبلیغ میکردند (که موسوم به کانجی بود) و در عمل آمیزهای از دو خط رواج یافت (کانجی سادهتر شد و با کانا در آمیخت). با اینهمه، اصلاحات خط در دوره اشغال ژاپن از طرف نیروهای آمریکایی دوباره مطرح شد و حتی نظام نوشتاری آن که از راست به چپ بود به تبعیت از خط لاتین چپ به راست شد. این موضوع و تغییرات خط در این دوره باعث شده است که بسیاری از مردم ژاپن نتوانند متون قبل از جنگ را به راحتی بخوانند.*
خط نهاد ارتباط است
نکته مهمی که خط ژاپنی (یا خطوط مشابه آن در شرق آسیا) نشان میدهد این است که خط به خودی خود سواد نمیآورد. شما میتوانید دشوارترین خطوط را داشته باشید (و در مورد ژاپن حتی اصلاحات خط با آشفتهسازی همراه بوده باشد*) ولی همچنان در علم و تکنولوژی پیشرفت کنید. اصلاح خط ممکن است خواندن یا نوشتن را سادهتر کند اما دانش و معناآفرینی کاملا مربوط به محتوایی است که با خط بیان میشود. به عبارت دیگر، دشواری خط مانعی برای بیان محتوای ارزشمند نیست. نمونه عکس آن در زبان فارسی کارهای میرشمس الدین ادیب سلطانی است. او مترجم بسیار خوبی است یعنی زبان و موضوع را میشناسد. محقق درجه یک و کمال طلبی است. اما حاصل کارش مثلا در ترجمه نقد عقل نظری کانت (با عنوان سنجش خرد ناب) کاملا نامفهوم است. زیرا زبان او از سنت ارتباطی بهره نمیگیرد بلکه زبانی دیگر است که باید به آن «فارسی اختراعی» نام داد.
زبان بر اساس سنت، مفاهمه برقرار میکند. برخی گفته اند که سنت همان زبان است. بنابرین، قطع ارتباط با سنت باعث قطع توان ارتباطی و نامفهوم شدن زبان میشود. ادیب سلطانی نمونه افراطی از ذهنیتی است که معتقد است هر کس باید زبان خاص خود را داشته باشد. درست است که زبان خاص یا سبک خاص زبانی در شعر و داستان و اثر هنری مهم است اما بیحد و مرز نیست. زیرا وظیفه اصلی زبان تسهیل ارتباط است. وقتی مرزهای ارتباط را پشت سر گذاشتید چیزی میآفرینید که دیگر نه هنر که سراپا عیب است: «غار کبود میدود جیغ بنفش میکشد!» این ترکیب حتی فارسی اختراعی هم نیست چون عناصرش کاملا از زبان رایج گرفته شده است اما ترکیبی اختراعی است و ناچار به سوی نامفهوم میل میکند. مثل اینکه به قول شفیعی کدکنی بگوییم: «چهارشنبه مثلث است!»
به این ترتیب، در خط و زبان، محافظه کاری بسیار بهتر (یعنی ارتباطیتر) است تا انقلابیگری و رادیکالیسم. ژاپنیها هم به سنت / زبان/ خط خود با وجود همه دشواریهایش پایبند بوده اند و در نتیجه اصلاح رادیکال را نپذیرفته اند. چنین حکمی درباره ایرانیان هم روا ست زیرا با وجود فشار بسیار از طرف متجددانی که قائل به قطع رابطه با سنت بوده اند، خط عوض نشد و این را مدیون نخبگانی هستیم که میدانستند تغییر خط نه تنها مردم را باسواد نمیکند که بیسواد میسازد زیرا رابطه آنها را با سواد/سنت/حکمت سدههای پیشین خود، که در متون آنها به میراث مانده، قطع میکند.
خط از چشم نخبگان محافظه کار ایران (و ژاپن) بدرستی یک نهاد فرهنگی بود که در طول سدهها شکل گرفته و گسترش یافته و خود را در همه صور زندگی مردم گسترده است: از دین و شعر و هنر و کتاب آرایی تا معماری و علوم غریبهای مثل علم حروف و اعداد. الفبا و خط شاخص هویت ایرانی بود. تنها کسانی میتوانستند دل به تغییر آن به الفبا و خط لاتین بدهند که خود را شهروند معنوی فرنگستان میدیدند تا ایران و همانطور که جامه خود را دیگر میکردند میخواستند جامه زبان را هم دیگر کنند تا فرقی بین ایشان و فرنگی باقی نماند. تجربه ترکیه بعد از فروپاشی عثمانی نشان داد که این خواسته تا چه حد ساده انگارانه بوده است. اگر خط و جامه هم عوض کردید با دهها و صدها پیوند دیگر به فرهنگ خود وابسته اید و بزودی از فرنگی بازشناخته میشوید.
سرهگرایی نوعی تغییر خط است
گرچه در ایران خط تغییر نیافت، زبان تغییرات بسیاری به خود دید. مشهورترین این تغییرات اراده به پالایش زبان از واژههای بیگانه بود که عمدتا به واژگان عربی منحصر ماند (در ژاپنی این سرهگرایی با بیرون ریختن صورتهای ایدهنگار چینی همراه بود). زبان فارسی هزاران واژه فرنگی را پذیرفت و هزاران واژه عربی را از اعتبار انداخت و به سرهگرایی میدان داد. نتیجه سرهگرایی هم به صورت ناقص همان نتیجهای بود که از تغییر خط حاصل میشد: قطع ارتباط با سنت و تاریخ واژهها و اصطلاحات. بنابرین بخصوص در هنگام ترجمه متون فرنگی دیگر کسی متوجه نمیشد اصطلاح معینی که دارد به فارسی سره برگردانده میشود تاریخی دراز در فکر و حکمت ایرانی دارد (فرض کنید وقتی “خود” به جای “نفس” مینشست). نتیجه این گرایش این شد که ایرانیان به این تصور دچار شدند که همه چیز از غرب شروع میشود. چون پیوندی میان گفتار غربی با سنت ایرانی نمیدیدند.
اما آیا نتیجه این سرهگرایی دانش وسیعتر و تجدد عمیقتر ایرانیان شد؟ ناگفته پیدا ست که اینجا هم سواد تاریخی ایرانیان از دست رفت و اعتماد به نفس آنها در نتیجه بریده شدن از تاریخ خود کاسته شد. حاصل این بود که باید از فرنگی تقلید کرد و همه چیز را از نو ساخت. امری ناممکن. خاصه برای مردمی که تاریخی دراز با فرهنگی ژرف دارند و بهترین آثار معرفت نفس را در عرفان و تصوف خود به وجود آورده اند، واسط انتقال علم یونانی به غرب مدرن بوده اند، و به تمدن اسلامی آیین سیاست و مدیریت آموخته اند.
خط مهم است یا آموزش مهارتهای نوشتار؟
تجربه من پس از سی و پنج سال کار با متن در مقام معلم و ویراستار و مترجم و روزنامهنگار میگوید سواد فارسی به نسبت گسترشی که در میان طبقات مردم یافته خوب است چنانکه در عصر وبلاگها، که بزرگترین نمایشگاه سواد عمومی بود، جمع کثیری از نویسندگان جدید پیدا شدند و با سبک و زبان نزدیک به گفتار اما صحیح و ارتباطی مینوشتند. با اینهمه، زبان نیازمند آموزش و غنای مستمر است (مثل همان دانش تاریخ). به دلیل سر و کاری که با رسانهها دارم طبعا مشکلات روزنامهنگاران را بیشتر میبینم و به دلیل کار ترجمه و ویرایش مشکلات مترجمان را بیشتر میشناسم. مهمترین مشکل روزنامهنگاران کمبود آموزش در شیوه خبرنویسی است تا خبر شفاف و ارتباطی و همه جانبه بنویسند. یعنی ابهامی اگر در نثر خبری هست ناشی از ساختار ناموزون خبر است. گرایشی در نادرست نوشتن کلمات خاص هم وجود دارد. مثل نادرست نوشتن انضباط (به صورت “انظباط”) یا مشکل فراگیر ه-کسره که گاه حتی در تیتر اول روزنامههای وطن هم دیده میشود (روزنامه مردمسالاری زمانی نوشته بود: “سلاحه هستهای”!).
اما مشکل بزرگتر با ترجمه است که آن هم ناشی از کمبود آموزش است. تصور عمومی این است که هر کس توانست متنی را مثلا به انگلیسی بخواند -که زبان اصلی ترجمه امروز در ایران است- میتواند آن را ترجمه کند. چنین تصوری موجب انتشار انبوه ترجمههایی شده است که واقعا ارزش خواندن ندارند. زیرا مترجم «اهل اصطلاح» نبوده است و غیر از آشنایی متوسط با زبان از آشنایی با موضوع و سوابق مکتوب آن در ایران یا غرب بیبهره بوده است.
در هر دو حوزهای که یاد کردم موضوع اصلا خط نیست. یعنی اگر فرض کنیم خط ناب هم داریم، ترجمه ما همچنان میتواند لنگ بزند یا خبرنویسی ما میتواند مبهم و ناقص و حتی گمراهکننده باشد. اصولا خط نمیتواند آن اعتباری را که برایش فرض کردهایم به متن بدهد. مهم محتوایی است که در آن خط ثبت میشود. علاقه گروه بزرگی از نویسندگان عمومی امروز به رعایت “نیمفاصله” خود یکی از این توهمات است. رعایت نیمفاصله وقتی متن خطاهای ارجاعی و فکت و صحت دارد هیچ ارزشی ندارد. وانگهی رعایت همین نیمفاصله هم نیازمند آشنایی با دستور زبان است و گرنه چیزهایی را با نیمفاصله به هم میچسبانیم که اصولا باید جدا باشند (مثلا برخی نام و فامیل یا حتی عنوان شغلی افراد را با نیمفاصله به هم میچسبانند: قاضیمرتضوی، یا مهرانگیزکار). تصور این گروه هم از کاربرد نیم فاصله مثل تصور گروهی دیگر است که فکر میکنند هر جا مکث کردیم میتوان ویرگول گذاشت! – اینجا هم هرگاه مکث نبود (مثلا دکترحسنزاده) لابد مجوزی برای نیمفاصله میشود یا هر گروه کلمهای را (بهمرحمتِشما – که پیشنهاد فرهنگ املایی فرهنگستان است) میتوان با نیمفاصله به هم چسباند.
بنابرین مشکلاتی که میبینیم اصولا از مساله خط فراتر است و به میزان آشنایی کاربر خط از قواعد زبان و اجزای آن یا آیینها و مهارتهای نوشتار (مثل خبرنویسی و گزارش دهی) مربوط است. تغییر یا اصلاح خط هیچ کمکی به این آشنایی نمیکند. سواد همواره ناشی از آشنایی با پرورش متن است تا صورت نوشتاری آن. اگر توجه ما به صورت نوشتار جدیتر از پرورش متن باشد خود نشانی از یک آسیب فکری و فرهنگی است.
*این نکته را در مشورت با دکتر بهمن ذکی پور دانشور ایرانی مقیم ژاپن متوجه شدم.
بی بی سی فارسی
‘مثلث واژگون’ در آپارات

این هفته در آپارات فیلم ‘مثلث واژگون’ ساخته حسین رجبیان به نمایش درمیآید. پس از آن آپارات گفتگویی با فرید اسماعیلپور پژوهشگر سینما و مستندساز از پاریس، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از میلان و امید شمس پژوهشگر مطالعات فرهنگی از لندن درباره فیلم خواهد داشت.
درباره فیلم
در کنار جادهها علایم راهنمایی و رانندگی همیشه خبر میدهند. همیشه هشدار، ولی اگر یکی از این علامتها سر و ته باشد چه اتفاقی می افتد؟ فیلم ‘مثلث واژگون’ روایت رهگذران جادههای پرقصه است. قصههایی که خیلیهایش اصلا گفته نمیشوند. ‘مثلث واژگون’ ساخته حسین رجبیان در سال ۱۳۹۲ تولید شده است.
ویژگی فیلم
‘مثلث واژگون’ اولین ساخته سینمایی حسین رجبیان و فیلمی از مجموعه سینمای مستقل ایران است. ‘مثلث واژگون’ در فضای ذهنی سیر میکند و با اتکا بر تصاویر سیاهوسفید و ترکیببندی طبیعتگرایانه تاکید بر ذهنی بودن رویدادها دارد. این نوع نگرش از خرده داستانهایی که در دل فیلمنامه از جز به یک کل میرسند، شروع شده و در انتها بیآنکه درباره شرایط حکمی صادر کند، به پایان میرسد. فضای فیلم و بازیها هم کمی به تئاتر نزدیک است. در این فیلم بیشتر سعی شده به داستان رهگذرانی بپردازد که شاید شرایط آنها را مجبور به گفتن داستانهایشان کرده است. داستانهایی حقبهجانب که سرانجامی بیسامان را برایشان بهدنبال دارد.
درباره کارگردان
حسین رجبیان متولد ۱۳۶۳ در ساری و دانشجوی رشته ادبیات نمایشی دانشگاه هنرومعماری تهران است. فعالیت هنریاش را از مدرسه تئاتر شروع کرده و با ساخت و تدوین فیلمهای کوتاه و مستند در سینمای جوان وارد عرصه سینما شده و در طول این سالها چند نمایشنامه و فیلمنامه نوشته و اجرا کرده است. او در سال ۲۰۱۴ وقتی قصد خروج از ایران و ادامه تحصیل در اتریش را داشت، دستگیر و ممنوعالخروج شد و در همان سال از ادامه تحصیل بازماند. همین باعث شد که پخش و ارائه اولین فیلم بلندش در محافل و جشنوارههای سینمایی، لغو شود. اگرچه ‘مثلث واژگون’ دارای مجوز پخش از وزارت فرهنگوارشاد است، اما دو تن از عوامل اصلی این فیلم، مهدی رجبیان، مجری طرح و یوسف عمادی، صدابردار بههمراه کارگردان فیلم بازداشت پس از این بازداشت شدند و با رای دادگاه به اتهام فعالیت غیر مجاز سمعیوبصری به شش سال زندان و جریمه نقدی محکوم شدند. بازداشت و حکم زندان برای این افراد اعتراض نهادها و سازمانهای حقوق بشری را به دنبال داشته و سازندگان ‘مثلث واژگون’ هم در اعتراض به رای دادگاه، تصمیم به انتشار عمومی این فیلم گرفتند. سازندگان فیلم میگویند که باند صدای فیلم هم مصادره شده و این فیلم را با صدای ماکتی که روی فیلم قرار گرفته، بهنمایش در میآید.
درباره کارشناسان برنامه
فرید اسماعیلپور فیلمساز، پژوهشگر و دانشجوی مقطع دکترای سینما در دانشگاه سوربن فرانسه است. فعالیت سینمایی خود را در نوجوانی با تحصیل در دورههای آموزش فیلمسازی انجمن سینمای جوانان ایران و ساخت فیلمهای کوتاه تجربی آغاز کرد. پس از آن او کوشید تا با ساخت سه فیلم مستند درباره موسیقی فولکلور خراسان و یک فیلم درباره شیخ احمد جامی، صوفی و شاعر قرن ششم (مجموعه فرهنگ فولکلوریک خراسان)، سهم خود را در حفظ و انتقال این فرهنگ ایفا کند. وی تاکنون هشت فیلم مستند و چهار فیلم کوتاه داستانی و تجربی در کارنامه خود دارد. بعضی از فیلمهای او عبارتند از: ‘نوایی ‘، ‘ژنده پیل ‘، ‘نیمکت سنگی ‘، ‘آوریل بیرحمترین ماههاست ‘ و ‘نامه ایرانی ‘. اسماعیلپور در کنار فیلمسازی به عنوان نویسنده و مترجم با نشریههای سینمایی همکاری میکند و به تازگی کتاب ‘پیدایش سینمای مولف ایران، ابراهیم گلستان ‘ از وی به زبان فرانسه در پاریس منتشر شده است.
امید شمس نویسنده، مترجم و پژوهشگر فرهنگی است. او متولد تهران، دانش آموخته رشته ادبیات انگلیسی، مطالعات آمریکای شمالی و هم اکنون پژوهشگر مقطع دکترای حقوق بین الملل است. از سال ۱۳۷۹ در حوزه ی نقد ادبی و فرهنگی با مجلاتی از جمله نافه، بیدار، زنده رود، کتاب هفته خبر، دستور و روزنامه های همشهری، حیات نو، شرق و اعتماد همکاری کرده است. از او تا کنون ترجمه ی آثاری از سلمان رشدی، کلاریس لیسپکتور، آلن گینزبرگ، رمان “الجزایر” اثر کتی اکر، کتاب “وصال بهشت و دوزخ” اثر ویلیام بلیک و گزیده ای از شاعران زبان آمریکا منتشر شده است. نخستین مجموعه ی شعر او “آشفتگوی نها” که در سال ۸۴ به صورت زیرزمینی منتشر شد، بارها از سوی وزارت ارشاد ایران غیرقابل انتشار اعلام شده است.او عضو افتخاری انجمن قلم دانمارک است و اشعار او در پروژههای چندرسانه ای هنرمندان شناخته شدهای چون جنی هولتزر و ویرژیل آبلو استفاده شده است.
فرحناز غلامپور متولد تهران و دانش آموخته کارگردانی نمایش از دانشکده سینماتاتر دانشگاه هنر تهران و ‘تکنولوژیهای نو در هنر’ از آکادمی هنرهای زیبای بررا در شهر میلان است. او از سال ۱۳۷۴ شروع به ساخت و تولید فیلم های کوتاه داستانی و مستند نموده و در تولید دهها برنامه آموزشی و تلویزیونی برای سازمان های دولتی و غیر دولتی در داخل ایران مشارکت داشته است. پروژه پایانی تحصیلی او ٰ’ماسک رسانه در ایران’ مطالعه ای بر روشهای پروپاگاندای جمهوری اسلامی ایران در تولید اخبار و فیلم های مستند است. از جمله کارهای او می توان به چاپ اولین مجموعه شعر او با نام ‘ زهاب’ که در نشر گردون منتشر شده، اشاره کرد. او از سال ۱۳۹۱ به ایتالیا مهاجرت کرده و با رسانه های فارسی زبان خارج از ایران به عنوان گزارش گر، تحلیل گر و کارشناس هنرهای نمایشی همکاری می کند.
گفتگوی آپارات – مثلث واژگون
گفتگوی آپارات با فرید اسماعیلپور پژوهشگر سینما و مستندساز از پاریس، فرحناز غلامپور کارشناس هنرهای نمایشی از میلان و امید شمس پژوهشگر مطالعات فرهنگی از لندن درباره فیلم ‘مثلث واژگون’ ساخته حسین رجبیان را اینجا ببینید.
ساعات پخش به وقت ایران
جمعه ۹ شب
شنبه ۱۱ صبح
یکشنبه ۱۲ شب
سهشنبه ۳ بعدازظهر
چهارشنبه ۱۲ شب
تکرار جمعه ۲بامداد
ساعات پخش به وقت افعانستان
جمعه ۱۰ شب
شنبه ۱۲ ظهر
دوشنبه ۱ بامداد
سهشنبه ۴ بعدازظهر
پنجشنبه ۱ بامداد
تکرار جمعه ۳ بامداد
آرشیو برنامه های آپارات
برای دسترسی به صفحات برنامههای گذشته آپارات اینجا را آرشیو صفحههای آپاراتکلیک کنید.
مشاهده برنامه از طریق وبسایت بیبیسی فارسی
این فیلم در ساعات اعلام شده در جدول فوق از طریق کلیک بر روی اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون وبسایت بیبیسی فارسی
و یا اینجا، لینک پخش زنده تلویزیون بیبیسی فارسی در کانال بیبیسی فارسی در یوتیوب نیز قابل مشاهده است.
آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk
آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/bbcpersiantv
می توانید از طریق پنجره زیر هم با ما تماس بگیرید:
بی بی سی فارسی
آیا خط سیریلیک سرنوشت تاجیکان را رقم میزند؟


در آستانه سده نوِ خورشیدی در مجموعه نوشتارهایی به موضوع خط فارسی و دگرگونیهای آن در دوران معاصر- در اینجا به معنای بعد از ورود چاپ- و همچنین به چالشهای پیش روی خط فارسی در روزگار دیجیتال، فضای مجازی و شبکه اجتماعی، پرداخته میشود. صاحبنظران، کارشناسان و پژوهشگران در این نوشتارها با رویکردهای متفاوت و از زاویههای مختلف به موضوع خط در حوزه فرهنگی زبان فارسی پرداختهاند که بمرور در وبسایت بیبیسی فارسی منتشر میشوند.
در این مجموعه، رسمالخط، نقطهگذاری و نگارش نویسندگان حفظ شدهاند.

رسانه، پیام است. این جمله معروف مارشال مکلوهان (۱۹۱۱-۱۹۸۰)، که زمانی استاد مرکز مطالعات رسانهای ترونتو و نظریهپرداز ارتباطات بود، در گفتمان رسانهشناسی امروز همچنان تاثیرات بارزی دارد. عبارت “دهکده جهانی” را هم که امروزها زیاد به کار میرود، او ابداع کرده است. او دهکده جهانی را ماحصل توسعه رسانه و ابزارهای ارتباطاتی میداند که زندگی اجتماعی و فرهنگ بشری را تغییر دادهاست.
“رسانه، پیام استِ” او این پیام را دربر دارد که رسانه، سرنوشت انسانهای امروزی را رقم میزند و زندگی اجتماعی را تغییر میدهد. پیام یا محتوای رسانه از نظر او چندان مهم نیست، بلکه خود رسانه یا وسیله و ابزار ارتباط مهم است. یعنی ابزار محتوا را هم تعیین میکند، یا به عبارت دیگر، نوع رسانه محتوایش را شکل میدهد و این رسانه است که جوامع و زندگی بشری را متحول میکند.
بسیاری این اندیشهٔ مکلوهان را نوعی جبرگرایی در فناوری میدانند. جبرگرایی خود مفهومی بسیار کهن است، یعنی تن دادن به سرنوشت یا قضا و قدر، بدان معنا که انسان هیچکاره است و هرچه بر سرش میآید، از قبل رقم خورده و معلول علتهایی است خارج از دست و توانایی انسان. جبرگرایی در فناوری به این معناست که فناوری، سرنوشت جامعههای انسانی را رقم میزند و انسانها منفعلانه به سمتی میروند که فناوری، آنها را میکشاند.
جبرگرایی در فناوری
جبرگرایی در فناوری البته به قرن نوردهم میلادی برمیگردد و آفرینندهٔ این اصطلاح تورستین وِبلِن، جامعهشناس و اقتصاددان آمریکایی پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم است. اگرچه نخستین دیدگاه جبرگرایانه در فناوری به فیلسوف آلمانی کارل مارکس نسبت داده میشود که میگفت ابزار تولید یا فناوری تولیدی، زندگی انسانها و جامعه را تغییر میدهد. از آنجا که رسانه هم به نحوی ابزار است و ابزار تولید هم هست، بهویژه وسیله تولید و انتقال یا انتشار فکر یا اطلاع، پس میتوان گفت که در این زمینه مارکس و وبلن و مَکلوهان تا حدی همنظر بودهاند.
- یگانهگی روش املای زبان فارسی دری در افغانستان یک نیاز جدّیست
- ‘تقابل با فرهنگستان’؛ مانعی جدی در راه نظاممند کردن خط فارسی
- شورای اصلاحِ خط ِفارسی چرا و چگونه تشکیل و تعطیل شد و چه کرد؟
- شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی؛ گامی ‘مهم اما ناتمام’
- نقش و جایگاه زبان پارسی در قزاقستان؛ گذشته، امروز و آینده
- معضل خط و زبان؛ سرگذشت پارسی در شوروی پیشین
- سیاستزدگی، تیغی بر گلوی زبان فارسی در افغانستان
- یونیکد؛ فرهنگستان جهانی زبانها؟
- نگاهی به سرگذشتِ زبان و خط فارسی در روزگار ما

پیروان مارکس در شوروی، مانند لنین و استالین، به نقش رسانه خوب واقف بودند. این سخن لنین که گفته “از میان همهٔ هنرها مهمترین آنها برای ما سینما است”، در شوروی زبانزد خاص و عام بود. یعنی میشد از راه رسانه بر ذهن و روح تودهها رسوخ کرد. البته تاثیر مطبوعات یا رسانه چاپی هم در شکلگیری انقلاب روسیه چشمگیر بود.
یکی از انواع رسانه یا ابزار ارتباطی که مقامهای شوروی بیش از هر نوع دیگر دستکاریاش کردند، خط یا الفبا بود. آنها معتقد بودند که خط لاتینی وسیله ارتباطی موثری برای پیشرفت و همین طور جهانیشدن انقلاب رنجبران است. خط سریلیک روسی و بهویژه خطهای مردمان مسلمان قلمرو شوروی را که بر پایه الفباهای عربی و فارسی ابداع شده بود، مانع انقلاب و عامل بقای نظام کهنه میدانستند.
در آغاز اگرچه قرار بود خط سیریلیک روسی هم جای خود را به لاتینی بدهد، ولی به گفته ولادیمیر آلپاتوف، مدیر پژوهشگاه زبانشناسی فرهنگستان روسیه، در اوایل دهه ۱۹۳۰ استالین مانع لانینی شدن زبان روسی شد، چون ظاهرا دیگر به جهانگیری انقلاب باور نداشت و به فکر انزوای دولت شوروی از غرب و جهان سرمایهداری بود.

ولی رسمالخط مردمان مسلمان شوروی را در اواخر دهه ۱۹۲۰ به لاتین و بعد در دهه ۱۹۴۰ به سریلیک تبدیل کردند. در این میان، اول خط لاتینی و بعد خط سیریلیک جایگزین الفبای فارسی تاجیکان شد، چون دولت شوروی در صدد کاهش یا از میان بردن نفوذ این زبان تاثیرگزار در بخش اعظمی از قلمروش بود.
گسسته از گذشته
در تبدیل خط تاجیکان، مردم و یا طبقه روشنفکر محلی هیج تقشی یا رأیی نداشتند، اگرچه بسیاری از آنها منفعلانه فقط تصمیمات صادرشده از کرملین را تبلیغ وترویج میکردند. اما شوروی تا حدی موفق شد با این راه زندگی و شیوهٔ تفکر و حتی فرهنگ مردم را عوض کند. نسل جدید از میراث و آثار کهن خود گسسته و و بیبهره شد و اکنون هم بسیاری از فارسیزبانان فرارود بهسختی آثار گذشتگان را درک میکنند.
تبدیل خط بر زبان و شیوهٔ گفتار فرارودیان هم تاثیر ژرفی گذاشت؛ ساختار بیان را بهم زد و معناهای بسیاری از واژگان تحریف شد و بسیاری از کلمات و ترکیبهای زبان فارسی در فرارود غنای خود را از دست داد که خود بحث مفصلی است.

با فروپاشی شوروی برخی از جماهیر پیشین آن برای کاهش نفوذ فرهنگی و سیاسی روسیه به اقداماتی مانند تبدیل خط دست زدند. اما در تاجیکستان اگرچه بسیاری از روشنفکران مانند محمدجان شکوری، لایق شیرعلی، کمال عینی، محمد عاصمی و غیره خواستار دوباره بر مسند نشاندن خط پارسی بودند، ولی جنگ داخلی دهه ۱۹۹۰ از دستیابی به این آرمان مانع شد و گفتمان تبدیل خط را کمرنگ کرد.
دولت امامعلی رحمان که با پشتبانی روسیه و ازبکستان روی کار آمد، از همان آغاز، مخالفت خود را با تبدیل خط برملا ساخت و نوشتههای پارسی را از آویزهها و سردرِ مغازه و دکانهای شهر دوشنبه برچید. در سالهای اخیر هم، اگرچه گفتمان تبدیل خط در تاجیکستان دوباره گرم شده، ولی مقامها بارها اعلام کردهاند که دولت به فکر گذار به خط سنتی تاجیکان یا به اصطلاح خط نیاکان نیست.
در برابر این، بحث گذار به خط فارسی بیشتر جنبهٔ مجازی گرفته؛ به این معنا که این بحث اکنون از صفحهٔ نشریهها به فضای مجازی که هنوز از سیطره دولت و مقامها بیرون است، جهش کردهاست. طرفداران خط سیریلیک بیشتر کارمندان دانشگاهها و موسسات تحت فرمان دولت تاجیکستان هستند، در حالی که کوششگران گزار به خط پارسی، یا افرادی مستقل هستند یا بیشتر در خارج به سر میبرند.
شگفت این که در میان فرهنگیان داخل تاجیکستان شمار کسانی که خواستار گذار به خط فارسی هستند نیز کم نیست، ولی صدای آنها چندان رسا به گوش نمیرسد و بیشتر سعی میکنند وارد این مباحث نشوند. این بحثها بیشتر جنبههای سیاسی، فرهنگی و خودشناسی دارد و به جنبهٔ فناوری آن کمتر توجه میشود.
عصر دیجیتال
فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ با انقلابی جهانی در زمینه فناوری رایانه و ارتباطات همراه بود. این زمانی بود که شبکهٔ جهانی اینترنت وارد زندگی مردم شد و تمدن بشری را دگرگون کرد. اینترنت خود رسانه یا ابزاری ارتباطی است که انواع مختلفی از رسانهها یا ابزارهای دیگر را دربر دارد. طبیعی است که خط هم به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای ارتباطی میان مردم به جزئی از بدنه شبکهٔ جهانی تبدیل شد.
چون فناوری نوین بیشتر و پیشتر از هرجای دیگری در جهان غرب به وجود آمد، این امر در ورود رسمالخط و الفباهای مختلف به فضای مجازی هم تاثیرگذار بود. فناوریهای اینترنتی بیشتر با در نطر گرفتن خط و الفباهای رایج در غرب که غالباً مبتنی بر خط لاتینی است، ساخته شدهاند. در این میان خط سیریلیک با چالشهای زیادی روبرو بود و هرچند در سه دههٔ اخیر بسیاری از مشکلات آن رفع شده، به گفتهٔ پژوهشگران، برخی از این مشکلات سر جای خود باقی ماندهاست.
این وضع باعث شده که بسیاری از مردمان سیریلیکنویس، مانند روسها و اوکراینیها و بولغاریها مجبور باشند در مواردی پیامها یا مطالب خود را به خط لاتینی بنویسند. حتی امروز صفحهکلید روسی توانایی رفع برخی از مشکلات در نوشتار روسی را ندارد. خط سیریلیک تاجیکی که گاه پیریلیک (پارسی سیریلیک) خوانده میشود، از همان آغاز در ورود به جهان مجازی پای لنگی داشته است. کاربرد آن امروز هم فراگیر نشده است.

خط سیریلیک تاجیکی تفاوتهایی با خط روسی دارد. مثلاً شش حرف الفبای تاجیکی برای بیان آواهای خاص زبان فارسی، ج، ق، ه یا ح، غ، ی (یای وصلی یا یای نسبت) و واو مجهول، این الفبا را با الفبای روسی متمایز میکند. ولی به دلیل عدم دسترسی به الفبای تاجیکی در سامانهها یا برنامههای رایانهای، بسیاری از تاجیکان در فضای مجازی ترجیح میدهند به زبان روسی بنویسند یا اگر به فارسی بنویسند، از همان خط سیریلیک روسی استفاده میکنند که حروف “تاجیکی” ندارد.
غولپیکر چگونه گلپیکر شد؟
یادم هست اوایل دهه ۲۰۰۰، وقتی که برای بیبیسی فارسی در دوشنبه کار میکردم، مجبور بودیم به دلیل نبود الفبای سیریلیک پارسی در اینترنت مطالبی را در تارنمای فارسی بیبیسی به خط روسی منتشر کنیم. باری در یک مطلبی فارسی واژه “غولپیکر” را که برای شرکتهای بزرگ به کار رفته بود، وقتی به خط سیریلیک روسی برگرداندم، تبدیل به “گلپیکر” شد، چون خط روسی حرفهايی برای غ و واو مجهول ندارد.
اگرچه امروز این مشکل تا اندازهای رفع شده و الفبای سیریلیک پارسی در سامانهٔ یونیکد موجود است، هنوز هم در تاجیکستان بسیاری به جای آن از الفبای روسی بهره میبرند. برخی از سازمانها و مؤسسات دولتی و حتی شرکتهای مخابراتی تاجیکستان پیامهای خود را به مشتریان به الفبای روسی مینگارند. مثلاً یکی از دوستان چنین پیامی از یک بانک گرفته: “مشتری مخترم! انتکال شما با نظام دسترس روان کرده شد. رکم انتکال:… ملبگ…” یا پیام دیگری: “مشتری مخترم! انتکال شما با موفکیت به انتکالگیرنده پراخت کرده شد…”
یعنی اینجا “مخترم” به جای “محترم”، “انتکال” به جای “انتقال”، “رکم” به جای “رقم” و “ملبگ” به جای “مبلغ” آمدهاست. بدین ترتیب بسیاری به جای “هر” “خر”، به جای “جای” “چای”، به جای “جنگ” “چنگ”، به جای “قلب” “کلب”، به جای “جاه” “چاه”، به جای “جهالت” “چخالت”، به جای “قیر” “کیر”، به جای “رحمان” “رخمان”، به جای “بهار” “بخار”، و به جای “هفته” هم “خفته” مینویسند که معمولاً خندهدار از آب درمیآید.
موزونه عبدالرحمان، متخصص رایانه و اینترنت در تاجیکستان، میگوید علت این مشکل شاید این باشد که حروف معیار سیریلیک تاجیکی در سیستم ویندوز قبلا نبود و تازه در سالهای اخیر پیدا شده است: “قبلا بنا بر نبودن حروف استاندارد، کاربران از حروف غیراستاندارد استفاده میکردند. با این حروف مشکلاتی پیش میآید. وقت لازم است که مردم با کاربرد حروف استاندارد خو بگیرند. در کارگزاری مؤسسات دولتی شریفت (قلم) غیراستانداردی مورد استفاده قرار دارد. وقتی ما متنی از یک مؤسسه دولتی دریافت میکنیم، رایانه ما حروف آن را نمیخواند.”
به گفتهٔ خانم عبدالرحمان، حروف سیریلیک تاجیکی در برنامههای ویندوز از نسل هفت به بعد وجود دارد ولی بسیاری در تاجیکستان همچنان از رایانهها یا برنامههای قدیمی استفاده میکنند. این مشکل در بسیاری از تلفنهای همراه هم به دید میآید. بسیاری در تاجیکستان به تلفن هوشمند دسترسی ندارند یا توان خریداری آن را ندارند.
تنبلی یا خط ناکارآمد؟
برخی دیگر از صاحبنظران به این وضعیت میگویند “تنبلی”. یکی از دوستان که نخواست نامش را ببرم، میگوید برای فعال ساختن حروف سیریلیک فارسی در تلفن همراه “سه کلیک کافی است.” به نظر او “بسیاری أصلاً به فکر زبان مادری نیستند و ترجیح میدهند به روسی بنویسند. با خط سیریلیک زبان ما ممکن است از میان برود، چون دولت پشتیبان زبان نیست و شرایطی برای حفظ و ترویج آن وجود ندارد. کسی مجبور نیست که آن را بیاموزد یا از آن کار بگیرد.”
مشکل خط پیریلیک فقط به پیامرسانی محدود نمیشود. از مشکلات اصلی، کمچینی یا فقدان مطالب و محتوا به این خط در فضای مجازی است. شهرت قدرتف حقوقدان تاجیک که نام خود را در صفحهٔ فیسبوکیاش به الفبای روسی ثبت کرده، میگوید تلفن او حروف سیریلیک تاجیکی ندارد و مجبور است از حروف روسی استفاده کند: “در تاجیکستان اندک رسانهای هست که به خط سیریلیک تاجیکی مطالبی انتشار دهد. به همین دلیل من اخبار تازه را بیشتر از شبکههای روسی دریافت میکنم. کتابها در باره مسائل سیاسی، حقوقی و اقتصادی به زبان تاجیکی نیست. اگر باشد هم، بغایت اندک است و آنها هم ترجمههایی با کیفیت بد از زبان روسی هستند.”
“در سی سال گذشته حکومت نتوانست برای مؤسسات آموزش عالی کتابهای تاجیکی فراهم سازد. دانشمندان ما خودشان هم به زبان ما کتاب نمینویسند. من بارها در بارهٔ انتخابات، مطالبی به زبان تاجیکی جستجو کردم ولی نیافتم. مطالب طبی را هم نمیشود پیدا کرد. همه به زبان روسی است ولی به زبان ما نیست.”
فضای خالی از محتوا
اگر کسانی مثل شهرت قدرتف مجبورند برای مطالعهٔ کُتُب و مطالب علمی به تارنماهای روسی روی آورند، کسانی چون باباجان شفیع، کارمند کتابخانهٔ ملی تاجیکستان که خط فارسی بلد است، به دنبال منابع دیجیتال فارسی میروند.
وی میگوید: “فضای مجازی به خط سیریلیک تاجیکی اصلاً چیزی ندارد. میشود گفت که تاجیکان هنوز وارد این فضا نشدهاند. شخصاً من که انگلیسی نمیدانم، اگر به دنبال مطلبی باشم، حتماً به فارسی میجویم و مطالب فراوانی به فارسی پیدا میکنم. منابع کافی به خط سیریلیک فارسی در شبکهٔ جهانی وجود ندارد.”
مروری گذرا در جستجوگر گوگل این حرفها را ثابت میکند. اگر شما عبارت “شهر بخارا” را در گوگل به خط فارسی بنویسید، بیش از ۵۵ هزار نتیجه پیش چشمتان میگذارد. حالا همین عبارت را به سیریلیک بنویسید، نتیجه ۱۱ هزار است ولی اغلب این مطالب به زبان ازبکی و روسی و حتی انگلیسی است و در این میان مطالبی به زبان به اصطلاح “تاجیکی” کمتر پیدا میکنید. به همین شیوه می توان عبارت “فیزیک هستهای” را به خط پارسی جستجو کرد و بیش از دو میلیون و ۳۰۰ هزار نتیجه گرفت، در حالی که جستجوی این عبارت به خط سیریلیک تاجیکی فقط ۲۶۱ نتیجه می دهد.
این مشکل بویژه در مورد واژههایی محسوس است که وامگرفته از زبان روسی هستند و نوشت آنها نیز به شکل روسی در میان تاجیکان رایج است. مثلا اگر نام کرونا را به خط پیریلیک به شیوه روسی بنویسید، آنگونه که رسانههای تاجیکستان مینویسند، گاه حتی یک مطلب به اصطلاح “تاجیکی” هم گیرتان نمیآید.
فردوس اعظم، از شاعران جوان تاجیک که اشعار خود را بیشتر به خط فارسی در شبکههای اجتماعی منتشر میکنند، میگوید خوانندگان شعر او به خط پیریلیک بغایت کم هستند و ۹۷ درصد مخاطتبان اشعارش از فارسیزبانان ایران و افغانستانند. اشعار او بیشتر در صفحات و گروههای فارسیزبان همرسانی میشود.
وی میافزاید: “من شاید از اولین کسانی باشم که شعرهایم را به خط فارسی نشر میکنم. قبلا فقط به فارسی نشر میکردم ولی بعضی دوستان خواهش کردند که به پیریلیک هم گذارم. در تلگرامم که نزدیک ۱۰۰۰ نفر خواننده دارد ۹۵ درصد فارسیزبانان ایران و افغانستان هستند. در اینستاگرام که حدود ۵۰۰۰ دنبالکننده دارم، تاجیکستانیها خیلی کمند. زیر غزل آخرم ۵۰۰ نفر پسند گذاشتند که از میان اینها شمار تاجیکستانیها به ۸۰ نفر هم نمیرسد.”
اینجاست که به درک چرایی بحثهای طرفداران و مخالفان گذار به خط فارسی در تاجیکستان میرسیم. طرفداران خط فارسی معتقدند که گذار به این خط با فراهم ساختن منابع فراوان علمی و ادبی در فضای مجازی، دروازهٔ بازار بزرگی را برای تولیدات ادبی و هنری تاجیکستان در کشورهای همسایهٔ ایران و افغانستان باز میکند. در حالی که مخالفان خط فارسی نگران تاثیراتی هستند که ممکن است ارتباط با جهان فارسیزبان در شیوهٔ زندگی و افکار مردم تاجیکستان برجای گذارد.

انزوا و استبداد
حالا ممکن است بپرسید این مسایل به بحث جبرگرایی در فناوری که مقدمهای طولانی بر آن نوشتم، چه ربطی دارد؟ ربطتش این است که این مفهوم که من چندان علاقه و اعتقادی به آن ندارم، در زندگی مردم تاجیکستان یا فارسیزبانان فرارود تاثیر گستردهای دارد. یعنی تاجیکان منفعلانه تن به رسانه یا ابزاری ارتباطی دادهاند که چندان کاربردی نیست و این ابزار هم آنها را هرچه بیشتر و بیشتر منزوی کرده است.
یکی از همکاران انگلیسیام که سالها پیش برای تشکیل یک دورهٔ آموزشی برای روزنامهنگاران محلی به دوشنبه رفته بود، میگفت به نظر میرسد تاجیکان در بحران هویت به سر میبرند. آنها دانش زبان روسی را از دست دادهاند، خط فارسی را هم نیاموخنهاند، انگلیسی هم نمیدانند و این وسط سردرگم ماندهاند.
بدین ترتیب، خط تحمیلی پیریلیک سرنوشت تاجیکان را طی یک قرن گذشته رقم زده و احتمالاً دهسالههای دیگر نیز رقم خواهد زد؛ مگر این که اتفاقی نامناظره بیفتد.
دولت تاجیکستان که بارزترین نمونهٔ یک نظام استبدادی در عصر دیجیتال است، از هر گونه تغییر و تحول بیم دارد و از همان آغاز همه سعی خود را کرده تا رسانهها و ابزارهای ارتباطی را در سیطره خود نگه دارد. از جمله تبدیل خط را هم برای موجودیت خود زیانبار میداند، چون ممکن است باعث دسترسی مردم به اطلاعات و منابع تازه شود و به بیداری و ناخوشنودی عمومی دامن زند.
امامعلی رحمان، رئیس جمهوری تاجیکستان، خود را “پیشوای ملت” اعلام کردهاست. دستگاه تبلیغات دولتی او را نجاتدهنده معرفی میکند و بر تاریخ گذشته، چه شوروی و چه پیشاشوروی، خط بطلان میکشد. کیش شخصیت او فقط در وضعیت موجود میتواند معنا داشته باشد. یعنی این خط پیریلیک بوده که تاجیکان را تبدیل به “ملت” کرده و این ملت در برههای از زمان دچار مصیبت شده و پیشوایی آمده و نجاتش دادهاست.
بر پایهٔ نظریهٔ مکلوهان، تبدیل رسانه یا ابزار ارتباطی میتواند زندگی مردم و سامانهٔ فرهنگی و اجتماعی را تغییر دهد. پس میتوان به این نتیجه رسید که تبدیل خط و ایجاد پیوند قویتر با تاجیکان و فارسیزبانان برونمرزی ممکن است هویت تاجیکان را متحول سازد و در اندک مدتی کیش شخصیت را نیز درهم کوبد: این، درست همان است که حکومت نمیخواهد.
-
رویداد های اخیر3 روز پیش
غنی: جامعه جهانی افغانستان را از حق صلح محروم کرده است
-
رویداد های اخیر4 روز پیش
افغانستان با شورای امنیت روی عملی شدن تحریم ها علیه طالبان کار میکند
-
رویداد های اخیر3 روز پیش
مارشال دوستم پس از ۲۰ ماه به کابل برگشت
-
علم و تکنالوژی2 روز پیش
هند ماهواره برازیلی رصدکننده زمین را به فضا فرستاد
-
رویداد های اخیر4 روز پیش
جو بایدن ممنوعیت متقاضیان گرین کارت را لغو کرد
-
رویداد های اخیر3 روز پیش
گفتگوی غنی با نخست وزیر بریتانیا در مورد روند صلح افغانستان
-
تجارت1 روز پیش
سیگار: بیش از دو میلیارد دالر از کمکهای امریکا به افغانستان ضایع شده است
-
رویداد های اخیر2 روز پیش
آغاز دور تازه سفر خلیلزاد در مورد صلح افغانستان